چرا مرا بند نمی کنی به خودت ؟

چرا مرا بند نمی کنی به خودت ؟
من بند شدن میخواهم
من مالِ کسی شدن می خواهم
تو می دانی مالِ کسی شدن یعنی چه ؟
یعنی کسی هست که همیشه نگران از دست دادنت است
یعنی تو تعلق داری به کسی
یعنی نشانی داری
و هر وقت که گم شوی
کسی هست که بگردد به دنبالت ، حوالی آن نشانی
چرا مرا مال خودت نمی کنی ؟
دستهایم منتظر است
چشم هایم دو دو میزند
شانه هایم سردش می شود
دلم هی شور می زند
و پاهایم بیقرار
و خاطراتت در پی هم ، قطار
بیا این بند
مرا بند کن به خودت
دلم بند شدن می خواهد

پریسا زابلی پور

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 17:11

نگاه تو
نقش مرا در عاشقانگی ام
انتخاب می کند
زنی که بین مادر و معشوقه
... مردد است

تو باشی
دیگر چه فرقی می کند؟

می توانی
کودکانه بهانه بگیری
یا بگذاری
مردی بی قرار را
در آغوشت پیدا کنم
مردی که با تمام وجود
دلش برای آن غیرممکنی
که در من دیده و از دست خواهد داد
تنگ می شود.

"نیلوفرلاری پور"

نمی دانم
تو را به اندازه‌ ی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه‌ ی تو ؟

نمی دانم
چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم ؟

نمی دانم
زندگی‌ ام تکرار دوست داشتن توست
یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگی ام

تنها می دانم
که دوست داشتنت
لحظه لحظه ، لحظه‌ ی زندگی ام را می سازد
و عشقت ذره ذره ، ذره ی وجودم را

عادل دانتیسم


ممنونم از همراهی صمیمانه تون و شعر بسیار زیبایی که نوشتید خانم فرزانه عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.