زبان سکوت

از لحظه‌ی آغازینی که
دل به تو بستم
بر آن بودم که
زبان‌هایِ سکوت تو را بیاموزم
که بی‌صدا با تو سخن بگویم
آیا صدای مرا می‌شنوی ؟

غادة السمان
مترجم : سعید هلیچی

به تو بگویم دوست‌ات دارم ؟

چگونه شب‌هنگام
به‌سوی تو به پرواز درآیم
تا به خواب‌ات شبیخون بزنم ؟
چگونه جنگل را به ‌تن کنم
و پنجره‌ات را با درختان تصرف کنم
و به تو بگویم دوست‌ات دارم ؟

غادة السمان
مترجم : محمد حمادی

از وقتی تو را شناخته‌ام

از وقتی تو را شناخته‌ام
خوشبختی ساکن خانه‌ام شده است
چرا که من و تو ساکن یک ستاره شده‌ایم
و یک خورشید بر ما می‌تابد
دل‌انگیز است که تو را می‌شناسم
و صدایت می‌کنم خوشبختی ، خوشبختی
دل‌انگیز است که هر صبح
از خاکستر خویش برمی‌خیزم
و تو با صدای من بیدار می‌شوی
وقتی صدایت می‌کنم
صبح‌ات به‌خیر خوش‌بختی جان

غادة السمان  
مترجم : اصغر علی کرمی

هنوز در ذهن‌‌ام هستی

هنوز زل زدن در چشمانت
مانند حس خوب شمارش ستاره‌ها
در شبی کویری‌ست
و هنوز نام‌ات
تنها نام ممنوع از به‌ خاطرآوردن
در زندگی من است
هنوز در ذهن‌‌ام هستی
رودخانه‌یی پس از رودخانه
غاری پس از  یک غار
و زخمی پس از زخم
اگر گلوی من غاری یخی نبود
 به تو چیزی شیرین می‌گفتم
چیزی شبیه کلمه‌ی دوست‌ات دارم

غادة السمان  
مترجم : نیما غلام‌رضایی  

هر دوی آنها تویی

و این منم که طبق معمول
از دو مرد دل کندم
مردی که تنهایم گذاشت
و مردی که تنهایش گذاشتم
هر دوی آنها تویی

مردی که مرا کُشت
و مردی که من او را کُشتم
هر دوی آنها تویی

مردی که دوستش داشتم
و مردی که از او متنفر شدم
هر دوی آنها تویی

غاده السمان
مترجم : سپیده متولی

هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم

هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم
من ، چونان تو
از نخستین گزش
به عشق ایمان نمی‌آورم
اما می‌دانم که ما پیش‌تر
یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم
به روزگاران
در میان افسانه‌ای راستین

و ما دو چهره
یک‌دیگر را در آغوش فشردیم
بر گستره‌ی آب‌های ابدی
سایه‌ات پیوسته
به سایه‌ی من می‌پیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینه‌های ازلی و مرموز عشق
من همواره از تو سرشارم
در خلوت قرن‌های پیاپی

غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد 

پاییز عمر من

پاییز عمر من آغاز شده
بدون آن‌که بهار من جان بگیرد
این‌چنین است که ما
پنهانی زندگی می‌کنیم
پنهانی می‌آموزیم
پنهانی کتاب‌ها را می‌خوانیم
پنهانی غصه می‌خوریم
پنهانی شعر می‌نویسیم
و پنهانی می‌میریم

غادة السمان
مترجم : فاطمه محبی

صدای تو

آنگاه
که صدای تو را می‌شنوم
می‌پندارم

که می‌توانم
دیگر بار از تو شعله‌ور شوم

و بر مدخل کشت‌زارانت
بارها و بارها جان دهم

اینجا
هر آنچه برای من
آزار دهنده باشد یافت نمی‌شود

مرا
آن خیابان‌هایی می‌آزارد
که دیگر باز نخواهند گشت

و چهره‌هایی
که چهره‌هایی دیگر پوشیده‌اند
و داستان‌های عاشقانه‌ای که ندانستم

غاده السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

می‌ دانم رفتنت حتمی است

می‌ دانم رفتنت حتمی است
همانگونه که عشقت حتمی است
می‌دانم شب‌هایى خواهم داشت
که در آن طولانى خواهم گریست
به اندازه‌ی خنده‌هاى اکنونم
و سعادت امروزم
همان اندوه آینده‌ام خواهد بود
اما رقص بر لبه‌‌ی پرتگاهت را
به خواب شبانه ترجیح می‌دهم
همچون یک مومیایی
که زمان را بى‌حرکت در تابوتش مى‌خواباند
 
‏غادة السمان
مترجم : محبوبه افشارى

در عشق تو

وقتی گمان می‌کنم به خواب رفته‌ام
بخشی از وجودم
به زندگی پنهانی‌اش ادامه می‌دهد
تو در آن خانه کرده‌ای
در عشق تو با تعمق می‌نگرد
و به وقتِ سحر بیدارم می‌سازد
با ضربه‌ی تبرِ اشتیاق
وسطِ سرم
آیا این سردرد است ؟
یا که شکافی‌ست در روح‌ام ؟

غادة السمان   
مترجم : محمد حمادی

آنگاه که می‌میرم

آنگاه که می‌میرم
این حروف مرا به سوی تو خواهند آورد
بی‌آنکه به راستی چیزی عوض شود
ای عشق بزرگ من

آنگاه که می‌میرم
درون این ورق را خوب جست‌وجو کن
به غرفه کلماتم برو
تا مرا در میان سطرها بیابی
که چونان جغد دهشت
خاموش در پروازم

و آنگاه که اندوهگین شدی
و گوشه نوشته‌ام را آتش زدی
در کنارت حاضر می‌شوم
همچنان که جن‌ها حاضر می‌شوند
در قصه‌های شامی مادر بزرگم

آنگاه که آرزومندی مویشان را آتش میزد
آنگاه که این صفحه را خشمگین پاره کنی
فریاد درد مرا خواهی شنید

اما چون آن را در محبت نگاهت غرق کنی
بی‌گمان خورشید بر بالای گور من در بیروت
خواهد درخشید

غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

زخم تازه

بعد از هر زخم تازه‌ای برمی‌گردی
و هربار
عزیزتر از قبل
هربار عمیق‌تر از قبل
                   
غادة السمان
مترجم : احمد دریس

به خاطر تو

چون تو را دوست دارم
رنگ ها به دنیا بازگشته اند

به خاطر تو
گیاهان در کوه ها می رویند
به خاطر تو
موج ها متولد می شوند
به خاطر تو
کودکان در روستاهای دورافتاده می خندند
به خاطر تو
زنان خود را می آرایند
به خاطر تو
بوسه اختراع شد

و هر روز از خاکستر خود برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
هر روز صبح از خاکسترم برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم

غاده السمان
مترجم : اسماء خواجه‌زاده

چگونه تو را فراموش کنم

چگونه تو را فراموش کنم
در حالی که من
یک بار با تو عشق را آزمودم
و پس از آن
بارها مرگ را
تجربه کردم

غادة السمان
مترجم : حسین خسروی

عشق تو را اختراع کردم

عشق تو را اختراع کردم
که زیر باران
بی‌چتر نمانم
عشق تو را اختراع کردم
مثل کسی که به تنهایی
شبانگاه
زیر آواز می‌زند
بی‌آن‌که بترسد
آن‌هنگام که عاشق می‌شویم
حافظه‌ی ما
با عطر و اشک و بوی سیب
آغشته می‌شود
قلب‌ها را هراسی فرا می‌گیرد
انتظار
بر روی میز کافه‌ها
جا خوش می‌کند
گذشته‌ها از جلوی نگاه‌مان
در خیابان‌ها رد می‌شود
 فریاد ماشین‌ها و شلوغی را نمی‌شنویم
حتا بوق ممتد عروسی‌ها را
و فریاد عزاها را
من مرگ‌ام را در غار خلوت‌های‌ام
آماده نمی‌کنم
چون مردمی که آماده ی مرگ‌اند
به خراش‌های اندوه
گوش نمی‌دهم
فقط تو را دوست می‌دارم
و از این اختراع پشیمان نمی‌شوم

غاده السمان
مترجم : میسون پرنیایی‌فرد

ای که در بَرَم نیستی

ای که در بَرَم نیستی
شبت چگونه گذشت ؟
شباهنگام به من اندیشیدی ؟

کمی آه کشیدی ؟
اشک در چشمت حلقه زد
آماده گریه شد آیا ؟

زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد ؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد ؟
که من در گوشه‌یِ دور از این جهان
گم شده و بر باد رفته‌ام

غاده السمان
ترجمه : سعید هلیچی

درد می‌کشم از عذاب زندگی

آه
صدایت صدایت
سراسر حسرت‌ست
مثل هم‌آغوشی
معلق می‌دارد مرا
میان پریشانی و جنون
بر دیواره‌های قلعه‌ی شب
در حالی‌که
درد می‌کشم از عذاب زندگی
دلتنگ توام
در حالی‌که
درد می‌کشم از عذاب زندگی
بیشتر دوستت دارم

غادة السمان

وداع آخر

می‌ گفت همدیگر را خواهیم دید
در حالی‌ که هر دو یقین داشتیم
وداع آخر است
اما اصرار داشتیم
دردهایمان را به هم تعارف کنیم
گفتیم به امید دیدار
و من به امید دیدار را
در حالی زمزمه می‌ کردم
که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت

غادة السمان
ترجمه : سپیده متولی

نامه های طولانی

هان
نامه‌هایت چه طولانی و بی‌ثمر است
چرا اندک نمی‌نویسی ، تا بسیار گفته باشی ؟
چرا پُر می‌گویی
تا نکته‌ی راستین را نگفته باشی ؟

و چرا از من دوری نمی گزینی
و از نوشتن دست باز نمی‌داری
با سکوتی که
به فریاد انفجار دل
ماننده است ؟

غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد

تنها با عشق

تنها با عشق
تو را به مبارزه می‌خوانم
میان لحظه‌ای و لحظه‌ای دیگر

آنگاه تو پیروز می‌شوی
و عشق در برابرت شکست می‌خورد
ای روزگار

هان
 من نامه‌ام را برای تو می‌نویسم
تا اعتراف کنم که تو سلطان عالمی
تو می‌زیی تا همه چیز را
کامل بمیرانی

غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد