جدایی

حتی قطره‌ی اشکی هم نریخت زن
یک‌راست رفت سراغ بندرخت و
ژاکت‌اش را برداشت و رفت
انگار دست دراز کرده باشد و ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد

مرد باورش نمی‌شد
چشم روی‌هم نگذاشت آن‌شب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمی‌گردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجره‌ای نیم‌باز
آسمان بی‌ماه را دیده باشد
بعد یادش آمد که زن ژاکت‌اش را برده است

یانیس ریتسوس
مترجم : محسن آزرم

تن تو

هرچه را دست می‌سایم
تنِ تو را دست می‌سایم

هرچه را می‌بویم
تنِ تو را می‌بویم

هرچه را نگاه می‌کنم
تنِ تو را می‌بینم

کشتی‌ها غرق شدند
میوه‌ها افتادند
گل‌ها عطر افشاندند
درونِ تنِ تو

اولین شعرِ من
آخرین شعرِ من
درونِ تنِ تو
تنِ من

یانیس ریتسوس شاعر یونانی
مترجم : فریدون فریاد

نامه‌های ناخوانده‌ی تو

تا نامه‌ات برسد
از این‌جا رفته‌ایم

شاید نامه‌ات درست لحظه‌ای برسد
که از این‌جا می‌رویم
نمی‌توانیم صبر کنیم

از هرجا که بیرون می‌زنم
نامه‌‌ات می‌رسد همان‌جا
این‌بار می‌خواهم کمی صبر کنم
لحظه‌ای فقط
آن‌قدر که این نامه را بگیرم
دو خط هم جواب بنویسم
نمی‌توانیم صبر کنیم

پشتِ سر را نگاه می‌کنم
می‌بینم زمین پُر از نامه‌های ناخوانده‌ی توست

باید برگردیم و نامه‌ها را از گِل درآوریم
باید برگردیم و جای پای‌مان را برداریم
باید برگردیم و همه‌ی زندگی‌مان را برداریم
باید زندگی‌مان را جای دیگری ببریم

نمی‌توانیم برگردیم
نامه‌ها گم می‌شوند
و نمی‌فهمیم در این نامه‌ها چه بوده ؟

یانیس ریتسوس
مترجم : محسن آزرم

پیکرِ عریانِ تو

پیکرِ عریانِ تو
پیکرِ لخت و عورت
طلوعِ طلاییِ صبح را
بر دلِ شب کوبیده است
چونان مجسمه ای از جنس نور

جسم برهنه ات را
با غنچه و صدا و آواز می پوشانم

نه هرگز نباید هیچ روشناییِ دیگری
نوری که از پیکرت می تراود را خموش کند

و عشق
پُلی بلندتر از سکوت
میان خداوندگار و آدمی
افراشته می کند
و عشق
دره ی بی انتهای میان این دو را
با گل سرخ پُر می کند

چشمانم را فرو می بندم
من در عشق می زی ام ، در عشق نفس میکشم
تاری در اندامت کشیده شده است
سازی در جسم توست
هشیار است و بیدار
و پاسخ می دهد
موسیقی زمین و آسمان را
هربار ...

یانیس ریتسوس
ترجمه : بابک زمانی

تنهایی هایی وجود دارد

تنهایی هایی وجود دارد
که بالا و پایین تمام تنهایی ها هستند
و همه ی تنهایی های دیگر
میان این دو قرار میگیرند

بعضی از آنها شبیه به هم اند
بعضی ها اجباری اند
بعضی ها لازم
و بعضی ها به انتخاب خودمان

یانیس ریتسوس
ترجمه:بابک زمانی

هر آنچه را که به سختی

هر آنچه را که به سختی
در دست هایت نگاه داشته ای
هر آنچه را که به سختی
به آن عشق می ورزی
هر آنچه را که اکنون به سختی
از آن توست
رها کن ای مونس من
تا به راستی از آن تو باشد

یانیس ریتسوس

بر روی صندلی خواهم نشست

بر روی صندلی خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
به میخ هایی فکر خواهم کرد
که روزی به این دیوار کوبیدیم
و به آن چیزهایی که هرگز به میخ ها نیاویختم

قاب عکسی
که تو در آن باشی
و آینه ای
که من در آن

یانیس ریتسوس

کجایی ؟

در موهای تو
پرنده‌ای پنهان است
پرنده‌ای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم می‌نشیند

جوری نگاه می‌کند که نمی‌داند
جوری نگاه می‌کنم که نمی‌دانم

می‌گذارمش روی تخت
و از پلّه‌ها پایین می‌روم
کسی در خیابان نیست
و درخت‌ها سوخته‌اند
کجایی؟

یانیس ریتسوس
مترجم : محسن عمادی

در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم

در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم
تا تـو مرا بیابی
اگر مرا نیافتی
چیزهای ساده را می یابی
و هر آن چه را که مَـن لمـس کرده ام
لمس خواهی کرد
این گونه
ردِ دست های مَـن و تـو
بر هم ترسیم می شود

یانیس ریتسوس