-
زندهٔ جاوید کیست
پنجشنبه 15 تیر 1391 18:57
زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست دیده عزیزم ولی یار چو گیرد کمان دیده سپر بایدم کرد بر تیر دوست پای به میدان عشق گر بنهی بنگری مردم آزاده را رشک به نخجیر دوست در همه عالم دلی رسته نبینی ز بند صید گر اینسان کند زلف گرهگیر دوست گردن تسلیم پیش آور قاآنیا ور سر و جان میرود در سر...
-
این آتش سوزنده
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:51
چیست این آتش سوزنده که در جان من است ؟ چیست این درد جگر سوز که درمان من است ؟ از دل ای آفت جان صبر توقع داری مگر این کافر دیوانه بفرمان من است آنچه گفتند ز مجنون و پریشانی او درغمت شمه ای ازحال پریشان من است ماه را گفتم و خورشید وبخندید به ناز کاین دو خود پرتوی از چاک گریبان من است عالمی خوشتر از ان نیست که من باشم و...
-
ناخورده شراب میخروشیم
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:40
ناخورده شراب میخروشیم خود تا چه کنیم ؟ اگر بنوشیم آنگاه شنو خروش مستان این لحظه هنوز ما خموشیم کو تابش می که پخته گردیم ؟ از خامی خویش چند جوشیم ؟ چون می نخرند زهد و تقوی پس بیهده ما چه میفروشیم ؟ از جام طربفزای ساقی یاران همه مست و ما به هوشیم گر غمزهٔ مست او ببینیم هیهات که باز چون خروشیم ؟ هر چند بدو رسید نتوان...
-
سبو بشکست ، ساقی
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:22
سبو بشکست ، ساقی همتی از غصه می میریم شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی ز درد آتشین زخم خبر گردد خبر گردد به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را ز خون سینه ام ،...
-
چشم هیچ چشم به راهی
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:12
از بد بتر اگر هست این است اینکه باشی در چاه نابرادر ، تنها زندانی زلیخا چوب حراج خورده ی بازار برده ها البته بی که یوسف باشی پس بهتر است درز بگیری این پاره پوره پیرهن بی بو و خاصیت را که چشم هیچ چشم به راهی را روشن نمی کند قیصر امین پور
-
دیگر عاشقان تو
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:08
من شبیه دیگر عاشقان تو نیستم٬ بانوی من اگر دیگری ابری به تو دهد من بارانت می دهم اگر دیگری فانوسی دهد من ماه را در دستانت می نهم اگر دیگری شاخه ای دهد من درخت را برایت ارمغان می آورم و اگر دیگری کشتی به تو بدهد من سفر را پیشکش تو می کنم نزار قبانی
-
تو آواز زرین مرغ طلوعی
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:04
تو آواز زرین مرغ طلوعی که بر تاج نخل افق پرفشاند تو پرواز خونین مرغ غروبی که بر صخره ساحل آزرده خواند تو قوی سفیدی تو مهتاب که از بیشه بر آب راند تو رویای آن قوچ بشکوه در خوان جادو که در نیمروز عطش تهمتن را به دنبال به آبشخور ناز آهو کشاند تو رگبار آن ابر دیراب دوری سرود طری را که با ساقه خشک من خواندی ای دوست تو از...
-
من می ترسم
پنجشنبه 15 تیر 1391 11:00
من زندگی رادوست دارم ولی اززندگی دوباره می ترسم دین رادوست دارم ولی ازکشیش ها می ترسم قانون رادوست دارم ولی ازپاسبانها می ترسم من عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم کودکان را دوست دارم ولی از آیینه می ترسم سلام را دوست دارم ولی اززبانم می ترسم من می ترسم پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگارمن من روز را دوست دارم...
-
جدایی این است
پنجشنبه 15 تیر 1391 10:57
من در کنار تو باشم و تو در کنار من باشی اما ما با هم نباشیم جدایی این است یک اتاق داشته باشیم اما ستارهمان یکی نباشد جدایی این است قلبم برای پنهان کردن صداها اتاقکی شود با دیوارهایی از وجودم و تو نفهمی جدایی این است تو را در جسمت بجویم صدایت را در کلماتت بجویم نگاهت را در پشت شیشه عینکت بجویم و نبضت را در درون دستت...
-
دوست من
پنجشنبه 15 تیر 1391 10:51
دوست من آنچه مینمایم نیستم آنچه هست لباسی است که به تن میکنم لباسی که به دقت بافته شده تا مرا از سوالات تو و تو را از کوتاهی و اهمال من محافظت کند دوست من آن "من دیگر" در خانه ای از سکوت زندگی می کند و همانجا برای همیشه باقی خواهد ماند غیر قابل درک و دست نیافتنی نه نمی خواهم آنچه می گویم باور کنی و نه به...
-
پیچک نگاه
پنجشنبه 15 تیر 1391 10:39
پیچــک نگــاهــم دزدانــه تــا پشــت پنجــره ی اتــاق تــو بــالا آمــده بــه کجــا خیــره شــدهای ؟ بــاران کــه بگیــرد تمــام پنجــره پــر از پیچــک خــواهــد بــود کیکاووس یاکیده
-
آهنگ جنون
شنبه 10 تیر 1391 18:50
باز آهنگ جنون می زنی ای تار امشب گویمت رازی در پرده نگهدار امشب آنچه زان تار سر زلف کشیدم شب و روز مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب عشق ، همسایه دیوار به دیوار جنون جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب هر کجا می نگرم جلوه کند نقش نگار کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب از فضا بوی دل سوخته ای می آید تا که شد باز در آن...
-
تظاهر می کنم که ترسیدم
شنبه 10 تیر 1391 18:46
تظاهر میکنم که ترسیدهام تظاهر میکنم به بُنبَست رسیدهام تظاهر میکنم که پیر ، که خسته، که بیحواس پَرت میروم که عدهای خیال کنند امید ماندنم در سر نیست یا لااقل علاقه به رفتنم را حرفی ، چیزی ، چراغی دستم به قلم نمیرود کلماتم کناره گرفتهاند و سکوت سایهاش سنگین است و خلوتی که گاه یادم میرود خانهی خودِ من است...
-
شعر ناتمام
شنبه 10 تیر 1391 18:39
نه او با من نه من با او نه او با من نهاد عهدی ، نه من با او نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید نه مار بازویی بر پیکری پیچید نه شبی غمگین دلی تنها لبی خاموش نه شعری بر لبانم بود نه نامی بر زبانم بود در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه بامیدی که نومیدیش پایان بود سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم و از بیراهه ها راه...
-
وصف
شنبه 10 تیر 1391 18:35
ناشی نیستن تا ندانم ماتیک تیره ای که لبانت را جگری تر کرده هارمونی چشمان و گیسوی نیمه حناییت را به طنین می آورد تا سپیدی چهره ات سکوت سپید شعر باشد ناشی نیستم تا ندانم در غنج لباس و رفتار سبکسرانه چه می پرکنی در فضا که اگر این گونه بود پروانه ای بودم که شکوفه های به را نمی شناسد منوچهر آتشی
-
چگونه دوست داشتن
شنبه 10 تیر 1391 18:31
اصلا مهم نیست که بگویی تو را دوست دارم مهم این است که بدانم چگونه مرا دوست داری سعاد الصباح
-
آرزو کن
شنبه 10 تیر 1391 18:25
آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد رویا ببارد دختران برقصند قند باشد بوسه باشد خدا بخندد بخاطر ما ما که کاری نکرده ایم سید علی صالحی
-
حواسمان
شنبه 10 تیر 1391 18:20
ای بانو بیا حواسمان را پرت کنیم مال هرکس دورتر افتاد عاشق تر است اول خودم حواسم را بده تا پرت کنم کیکاووس یاکیده
-
باید
شنبه 10 تیر 1391 18:16
باید در تو میمردم که مردم باید در تو میرفتم که رفتم باید در تو ، تو میشدم که شدم حالا آمدهای مرا از که پس بگیری از خودت نسرین بهجتی
-
صدای پایت
شنبه 10 تیر 1391 18:11
تو صدای پایت را به یاد نمی آوری چون همیشه همراهت است ولی من آن را به خاطر دارم چون تو همراه من نیستی و صدای پایت بر دلم نشسته است بیژن جلالی
-
غم عشق
شنبه 10 تیر 1391 18:08
هر چند که دل را غم عشق آیین است چشم است که آفت دل مسکین است من معترفم که شاهد دل معنی است اما چه کنم ؟ که چشم صورت بین است فخرالدین عراقی
-
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
شنبه 10 تیر 1391 18:03
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز با اهل وفا و هنر افزون شود و کم مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی مانند به آن قامت موزون نه و هرگز خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادا دامان تو گیرند به این خون نه و هرگز در عشق بود غمزدهٔ بیش ز هاتف در حسن نگاری ز تو افزون...
-
از دور دیدن
شنبه 10 تیر 1391 17:43
هر که را از دور می بینم گلویم خشک می شود می ترسم نکند این بار اشتباه نگرفته باشم بانو من به دنبال تو می آیم تو هم از من بگریز بگذار دیرتر بمیرم کیکاووس یاکیده
-
بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست
سهشنبه 6 تیر 1391 12:13
بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست بازگشتم عاجز اندر کار او تدبیر چیست باز خون عقل و جانم ریخت اندر عشق او دیدهٔ شوخکش خونخوار او تدبیر چیست باز بار دیگرم در زیر بار غم کشید آرزوی لعل شکربار او تدبیر چیست پیش از این عمری به باد عشق او بر دادهام بازگشتم عاشق دیدار او تدبیر چیست در میان محنت بسیار گشتم ناپدید از غم...
-
رند و دردی کش و مستم
دوشنبه 5 تیر 1391 17:59
رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو هستم بر من ای اهل نظر عیب مگیرید که مستم هر شبم چشم تو در خواب نمایند که گویند نیست از باده شکیبم چکنم باده پرستم ترک سر گفتم و از پای تو سر بر نگرفتم در تو پیوستم و از هر دو جهان مهر گسستم دست شستم ز دل و دیده خونبار ولیکن نقش رخسار تو از لوح دل و دیده نشستم گفتی از چشم خوش دلکش من...
-
در بندر آبی چشمانت
دوشنبه 5 تیر 1391 17:54
در بندر آبی چشمانت باران رنگهای آهنگین میوزد خورشید و بادبانهای خیرهکننده سفر خود را در بینهایت تصویر میکنند در بندر آبی چشمانت پنجرهایست گشوده به دریا پرندگانی در دور دست به جستوی سرزمینهای به دنیا نیامده در بندر آبی چشمانت برف در تابستان میآید کشتیهایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه میسازند بیآنکه...
-
جانانم
دوشنبه 5 تیر 1391 17:51
جانانم آن گاه که در گذشتم ، از من شمش طلا مساز تا در خزانه ی بانک ها که همچون گورستان است احساس وحشت نکنم و نیز از من مترسکی برای پرندگان در مزرعه تعبیه مکن تا یخ بندان مرا منجمد نکند و جغدها مرا دشمن نپندارند شاعر من آن گاه که در گذشتم ، از من مرکب بساز و با من سطر به سطر آفرینش هایت را بنویس تا طعم جاودانگی را در...
-
نشانی مرا
دوشنبه 5 تیر 1391 17:47
که بود آنکه نشانیام را به تو داد ؟ که بود او ؟ از کدامین راه ؟ بگو چگونه ؟ از کجا برای تسخیر روح من آمدهای منی که تلخترین بودم منی که الهه خشم با تاجی از تیغ و خار و منی که خداوند تنهایی که بود آنکه نشانیام را به تو داد ؟ چه کسی راهنمای تو بود ؟ کدامین صخره ، کدامین دود ، کدامین آتشدان ؟ زمین لرزید گیلاسهای...
-
تا تو بیایی
دوشنبه 5 تیر 1391 17:39
تا تو بیایی دستم را به سوی رودی دراز کردم که می خروشید تا تو بیایی خاک را نگریستم در سراسر اندوهش و گریستم تا تو بیایی خورشید را نگریستم با چشمان باز و جهانم در سیاهی فرو رفت بیژن جلالی
-
سایه نشین تکلم عشق
دوشنبه 5 تیر 1391 11:51
من سایهنشین تکلم عشقم گیسوی بریده بر این بیم بیخسوف تا کی ؟ در لهجهی ملال من آن سرخوشِ بیپرسشم که بغض جهان در گلوی بریدهاش گره میخورد در این نشیب شبانه تنها تنفس یکی فانوس آسمان است که مسیح مرا از مویه بر آدمی باز خواهد داشت مسیح سایهنشین تکلم عشق سیدعلی صالحی