ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تظاهر میکنم که ترسیدهام
تظاهر میکنم به بُنبَست رسیدهام
تظاهر میکنم که پیر ، که خسته، که بیحواس
پَرت میروم که عدهای خیال کنند
امید ماندنم در سر نیست
یا لااقل علاقه به رفتنم را حرفی ، چیزی ، چراغی
دستم به قلم نمیرود
کلماتم کناره گرفتهاند
و سکوت سایهاش سنگین است
و خلوتی که گاه یادم میرود خانهی خودِ من است
از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم
از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیلِ داناییست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست
چقدر
نباید کسی بفهمد
دل و دستِ این خستهی خراب
از خوابِ زندگی میلرزد
باید تظاهر کنم حالم خوب است
راحتام ، راضیام ، رها
راهی نیست
مجبورم
باید به اعتمادِ آسودهی سایه به آفتاب برگردم
سیدعلی صالحی