ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بوسه هایم ابری می شوند
و پشت سرت آسمان ، آسمان فرو می ریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره ی اتاقت می خوابند
و سراغت را می گیرند
هر جا که بوی تو باشد
همان جا فرو می ریزند
بوسه هایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند، نه وطن
و نه کسی که غمخوارشان باشد
بوسه هایم تکه ابری بی مرزند
و گردباد سبز عشق
که یکسر سراغ تو را می گیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت در خانه ات شنیدی
بدان بوسه های من است
که دارد در خانه ات را می کوبد
لطیف هلمت
مترجم : مختار شکری پور
ده ها سال است
در سرزمین دل خویش آواره ام
نه کسی می یابد مرا
نه می یابم کسی را
هر کجا که بروم
نیروی جاذبه ی تن تو
به اینجا می کشاند مرا
لطیف هلمت
مترجم : جلال هانیسی
اگر قلبِ من
چشمان تو را نمی پرستید
اکنون سبز را چه کسی می فهمید ؟
اگر از نرمیِ گوش هایت نمی نوشتم
اکنون گوشواره ها
از چه رو، از لاله ی گوش ها آویزان بودند ؟
اگر نامت را در زمین نمی کاشتم
آنگاه هیچ باغ گل سرخی وجود می داشت ؟
اگر قلبم برای تو اشک نمی ریخت
زمین هرگز چشمه و دریا و رودخانه ای داشت اینک ؟
اگر دوستت نمی داشتم
کسی عشق را می شناخت ؟
اگر ما
اگر من و تو
یک دیگر را عاشق نبودیم
چه کس می فهمید
وصال چیست
جدایی کدام است ؟
لطیف هلمت
ترجمه : بابک زمانی
دستم را بفشاری
واژه می بارد و شعر می چکد
دستت را بفشارم
پنج شیشه عطر در کف دستم
می شکند
لطیف هلمت
مترجم : رسول یونان
به چه درد میخورد
که هزاران خورشید
در آسمان بازی کنند
اما در دل تو
چراغی نمیخندد
به چه درد میخورد
که هرچه گنج دنیا در روح تو نهفته باشد
اما تو نتوانی
روحت را تصرّف کنی
به چه درد میخورد
که هزار شهر را بگردی
اما به راه دل خویش
آگاه نباشی
به چه درد میخورد
که صدها هزار یار داشته باشی
اما تو نتوانی
دلت را یار خود کنی
به چه درد میخورد
از هرچه مروارید دریاهاست
گردنبندی برای دختری ساز کنی
اما تو نتوانی
دل خویش را به او تقدیم کنی
لطیف هلمت
مترجم : مختار شکری پور
زن ها به جنگ نمی روند
فقط موقع خداحافطی
با نگاه شان به مردها می گویند
زنده بمانید و برگردید
خانه ایی برای آرام گرفتن
قلبی برای دوست داشتن
و امیدی برای بزرگ شدن
در انتظار شماست
و همه مردها برای برگشتن به خانه است
که می جنگند
حالا یا با خستگی های شان
یا با دشمن
لطیف هلمت
مترجم : رسول یونان
هیچ بارانی را به یاد ندارم
جز آن بارانی
که زیر چتر تو بودم و
خیسام کرد
لطیف هلمت
با هم که باشیم سه تاییم
من ، تو و بوسه
بی هم چهار تاییم
تو با تنهایی
من با رنج
لطیف هلمت شاعر کرد عراقی
اگر شاعری به خوابت آمد و
قصد بوسیدنت را داشت
اگر شاعری به خوابت آمد و
قصد ربودنت را داشت
بدان که او کسی نیست جز من
که مگر در خواب به کنارت بیایم
**********
نیمی از دلم را عشق فرا گرفته
و نیم دیگرش را شعر
اما تو
نه عشق را می شناسی
نه شعر را
از پشت تمام پنجره های باز و بسته
جستجویت می کنم
اما همیشه دردل من هستی
**********
اگر همه ی شیرینی های زمین را
در قطره آبی زلال جمع کنند
به اندازه ی یک بوسه ، شیرین نمی شود
اگر تمام آبی آسمان را
در برکه ای کوچک جمع کنند
به اندازه ی چشمان تو آبی نیست