شهادت میدهم
که عشق مانند مرگ است
میآید
وقتی که منتظر عشق نیستیم
محمود درویش
مترجم : هانیه رجبی
میگویند برایت
خوابهای خوشی آرزومندیم
آیا کسی هم هست که به من بگوید
برایت واقعیتی زیبا آرزومندم
خواب زیبا به چه کارمان میآید
ما گرفتار واقعیتی دردناک هستیم
محمود درویش
مترجم : احمد دریس
زندگی از من میخواهد
که فراموشات کنم
و این چیزیست
که دلام نمیتواند بفهمد
محمود درویش
مترجم : احمد دریس
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسهی متروکه فراموش میشوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب ، فراموش میشوی
من برای جاده هستم
آنجا که قدمهای دیگران از من پیشی گرفته
کسانی که رؤیاهایشان به رؤیاهای من دیکته میشود
جایی که کلام را به خُلقی خوش تزیین میکنند
تا به حکایتها وارد شود
یا روشنایییی باشد
برای آنها که دنبالش خواهند کرد
که اثری تغزلی خواهد شد
و خیالی
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
آدمیزاد باشی
یا متن
فراموش میشوی
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
خبری بوده باشی
و یا ردّی
فراموش میشوی
من برای جاده هستم
آنجا که ردپای کسان بر ردپای من وجود دارد
کسانی که رؤیای من را دنبال خواهند کرد
کسانی که شعری در مدح باغهای تبعید
بر درگاه خانهها خواهند سرود
آزاد باش از فردایی که میخواهی
از دنیا و آخرت
آزاد باش از عبادتهای دیروز
از بهشت بر روی زمین
آزاد باش از استعارات و واژگان من
تا شهادت دهم
همچنان که فراموش میکنم
زنده هستم
و آزادم
محمود درویش
مترجم : تراب حقشناس
مغرور شو مغرور شو
هر قدر هم جفا کنی
پیش چشم و تن من فرشته خواهی ماند
و آنسان که عشقمان برایم اراده کرد
خواهی ماند
و اینگونه میبینمات
نسیمات بوی عنبر و سرزمینات قند و شکر
و من بیشتر دوستت دارم
دستانت سبزه و گلاند
من اما
بهسان بلبلان آواز نمیخوانم
که غل و زنجیرها
به من میآموزند تا مبارزه کنم
مبارزه کنم مبارزه
زیرا که بیشتر تو را دوست دارم
آوازم دشنههایی از جنس گلها
سکوتام کودکیِ رعدها
و زنبقی از خون دلام
و تو خاکی و افلاک
و دلت سبز
و جزر عشق در تو مَد است
پس چگونه بیشتر نخواهمات
تو آنسان که عشقمان
برایم اراده کرد ، خواهی ماند
و اینگونه میبینمات
نسیمات بوی عنبر
و سرزمینات قند و شکر
و دلت سبز
من کودکِ عشق توأم
و در آغوش زیبای تو
بزرگ میشوم
محمود درویش
مترجم : محمد حمادی
مغرور باش مغرور باش
هر چه ستم کنی
باز هم در جان و تنام
فرشته میمانی
و آنطور که عشقمان برایمان رقم زده است
تو را خواهم دید
نسیمات ، عنبر
سرزمینات ، شکّر
و من
دوستات دارم بیشتر
محمود درویش
مترجم : صالح بوعذار
اگر خواستید بروید
بروید و هرگز بازنگردید
به رفتن وفادار باشید
تا ما هم
به فراموش کردنتان
پایبند بمانیم
محمود درویش
مترجم : احمد دریس
همه راهها
به تو ختم میشود
حتی آنهایی که
برای فراموشیات
از سر گرفتم
محمود درویش
مترجم : احمد ادریس
تو نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم
و نه از آنِ منی
تا قلبام آرام گیرد
و نه من
محروم از توام
تا فراموشات کنم
تو در میانهی همه چیزی
زمستانات هرگز
مرا نخواهد کشت
خیالام میتواند
هزاران هزار تابستان بیافریند
محمود درویش
مترجم : صالح بوعذار
چونان قهوهخانهای کوچک
در خیابان غریبان است عشق
می گشاید درهایش را
بر همگان
عشق چونان
قهوهخانهای است
که زائرانش کم و زیاد میشوند
بر حسْب بغض آسمان
چون ببارد
باران
چون معتدل گشت هوا
ملال گیرند و کم شوند
آهای
بانوی غریب
من اینجا مینشینم
در گوشهای
چشمانات چه رنگاند ؟
نامات چیست ؟
هنگامی که از من عبور میکنی
و من در انتظار تو نشستهام
چهگونه صدایت کنم؟
عشق قهوهخانهای است کوچک
دو جام شراب سفارش میدهم
و شرابام را
شرابات را
مینوشم
چتری و دو کلاه
بر میدارم
اینک باران
می بارد
بیش از هر روز دیگری
میبارد
و تو
وارد نمیشوی
سرانجام به خویش میگویم
شاید آن زنی
که در انتظارش بودم
در انتظارم بود
یا در انتظار مرد دیگری
در انتظار من و او
و هرگز او را
مرا
نشناخت
و به خویش می گفت
من اینجا
در انتظار توام
چشمهایت چه رنگاند ؟
چه شرابی مینوشی ؟
نامات چیست ؟
و هنگامی که از روبرویام
میگذری
چهگونه صدایت کنم
چنان قهوهخانهای
کوچک است
عشق
محمود درویش
مترجم : صالح بوعذار
باران باران
مانند نامههای عاشقانه
بی امان از آسمان فرو میریزد
زمستان ، صدا
و پژواکی تشنهی آغوش
زمستان را دوست دارم
قدمزدنهای شاد تا رسیدن به میعادگاهمان
که در میان آب و باران غرق است
زمستان را دوست دارم
آن را قطرهقطره میشنوم
آن را باران ، باران میشنوم
مانند صداییست که به عاشق میرسد
بر تنام ببار
که این گریههای زمستان
گریههای پایان عمر نیست
بلکه نشان ِآغاز است
نشانِ امید
محمود درویش
مترجم : پریسا فرخی
زمستانات
هرگز
مرا
نخواهد کشت
خیالام میتواند
هزاران هزار تابستان
بیافریند
محمود درویش
ترجمه : صالح بوعذار
سلام بر کسانی که
بیهوده دوستشان می دارم
سلام بر کسانی که
جراحت هایم روشنشان می دارد
محمود درویش
مترجم : سیدمهدی حسینی نژاد
دو دستت را به من بسپار
که با آن ها
دلِ خود را نگه دارم
محمود درویش
مترجم : احسان پرسا
وطن من
پیشانی توست
پس مرا گوش ده
که تو را میگویم
مرا ترک نکن
چونان گیاهی
پشت حصارها
چونان کبوتری مهجور
مرا ترک نکن
چونان ماهِ دلشکسته
چونان سیارهای که میان شاخهها به گدایی افتادهست
مرا ترک نکن
آزاد در حزن خویش
با دستانی که خورشید را جاری میکند
از دودکش سلول من
مرا زندانی کن
و اگر از آنِ منی
عادت کن به سوزاندن من
به آتش عشق من به سنگهایم
به زیتونم
به پنجره هایم
به خاکم
وطن من پیشانی توست
پس مرا گوش ده
که تو را میگویم
مرا ترک نکن
محمود درویش
مترجم : محبوبه افشاری
از شانس بدم
فراموش کردم که شب بلند است
و از شانس خوبت
تا صبح به یادت بودم
محمود درویش
ترجمه : محمد حمادی
و آنکه ریتا را میشناسد
خم میشود
و برای خدایی که در آن چشمان عسلی است
نماز میگزارد
و من ریتا را بوسیدم
آنگاه که کوچک بود
و به یاد میآورم که چهسان به من درآویخت
و بازویم را زیباترین بافهی گیسو فروپوشاند
و من ریتا را به یاد میآورم
همانسان که گنجشکی برکهی خود را
آه ریتا
میان ما یک میلیون گنجشک و تصویر است
و وعدههای فراوانی
که تفنگی به رویشان آتش گشود
نام ریتا در دهانم عید بود
تن ریتا عروسی بود در خونم
و من در راه ریتا دو سال گم گشتم
و او دو سال بر دستم خفت
و بر زیباترین پیمانه پیمان بستیم ، و آتش گرفتیم
در شراب لبها
و دو بار زاده شدیم
آه ریتا
چه چیز چشمم را از چشمانت برگرداند
جز دو خواب کوتاه و ابرهایی عسلی
پیش از این تفنگ
بود آنچه بود
ای سکوت شامگاه
ماه من در آن بامداد دور هجرت گزید
در چشمان عسلی
و شهر
همه آوازخوانان را و ریتا را رُفت
میان ریتا و چشمانم تفنگیست
محمود درویش
برگردان : موسی بیدج
پی نوشت : محمود درویش و ریتا عاشق همدیگر بودند
ریتا یهودی اسرائیلی و محمود وطن پرست فلسطینی
ریتا به ارتش اسرائیل پیوست
و محمود درویش چنین نوشت