آرامشم آغوش تو بود

حیف من که
آرامشم ، آغوش تو بود
دیوانگی هایم را
عطر تو فروکش میکرد
قرارمان را چه زود
به پای کلاغان بستی

پس کو ؟
تو شیرینم باشی
و من تیشه ها از یاد ببرم
تو لیلای من باشی و
من مجنون عطر تو و
آواره آغوش تو باشم
ولی تو چه کردی ؟

آغوشی دیگر هواییت کرد
راستش را بگو
وعده هایش رنگین تر
از آغوش من بود ؟

میدانی
آرامش تو در آغوش دیگری
کم از ریختن خون من نیست
خیانت ، خیانت است دیگر
چه آغوش دیگری باشد
چه خنجری که سالهاست
از پشت می خورم

وحید خانمحمدی

شدت دلتنگی

گاهی
از شدت دلتنگی می شود فهمید
که
جمعه است
تقویم ها چکاره اند ؟

لیلا کردبچه

خنده های تو

خنده های تو
خدا را بنده نیستند
هر بار می خندی
پاره می شود بند دلم
خنده های تو
رحم و مروت سرشان نمی شود
بیچاره دلم

مهدیه لطیفی

مست شو بانو ، مست از من

مست شو بانو
مست از من
آن چنان مست که دریا به رنگ گل سرخ درآید
به رنگ شراب تیره
به رنگ خاکستری
به رنگ زرد
و چه زیباست
زنی که در حضور شعر
تلو تلو می خورد و
مست می شود
من
در زیباترین نمود ام هستم
در درخشان ترین لحظات تمدن ام
آه
آن گاه تن به عشق می سپارم
که متمدن شده باشم
بختی دیگر به من بده
تا تاریخ را بنویسم بانو
چرا که تاریخ
هرگز به تکرار خود برنمی خیزد

نزار قبانی
مترجم : سیامک بهرام پور

آه بانو من شاه نیستم

آه بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو
عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی
عجیب تاریخ را برایم
زنده نگه می داری
وقتی برگ برگ تقویم عشق را
به درخت زندگی ام پیوند می زنی
وقتی رنگین کمان چهره ات
به روزهای بی رنگم
رنگ می پاشد
وقتی می فهمم
آن وقت ها هم
که خیال می کردم نبودی
بودی
حالا که نگاهت می کنم
فواره های چشم هایم
از شادی
به راه می افتند
و کالسکه های قلبم
به سویت تند تند می دوند
و هزاران هزار پروانه
از گوشه گوشه چشمم
به سمتت روانه می شوند
تا تو را ببوسند

آه بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو
به جهانم نقش دادی
بگذار با تو
دوباره متولد شوم

محسن حسینخانی

تو اینجا نیستی

تو اینجا نیستی
و گم شده ای
اما هنوز لبخندت اینجاست و
روی صندلی روبرویم نشسته است

تو اینجا نیستی
اما بعد از تو
رنگ گیسوانت
تن صدایت و
بوی تن ات را
برای تنهایی و اتاقم جا گذاشته ای

تو این جا نیستی
اما آنکه
در این خانه و
روی پاشنه ی در و
در بستر و
در خواب با من است
مرا
صورت عشق تو
تنها نمی گذارد

شیرکو بیکس

مترجم : مختار شکری پور

من فقط می‌توانم عاشق بشوم

می‌خواهی
من را
به بی‌خبری از خودت
عادت بدهی ؟

من
به بی‌خبری از تو
عادت نمی‌کنم

به نبودنت
عادت نمی‌کنم

به بودنت
عادت نمی‌کنم

من
فقط می‌توانم
عاشق بشوم
که شده‌ام

افشین یداللهی

از روی توست

لعنتی
چه چیز فوق العاده‌ای‌ست
دوست داشتن تو
تو عشق من ، دختر من
دوست من وُ مادر کوچک من هستی
جانم ، دردانه‌ام
قبل از دوست داشتنت
گویی نمی‌دانستم چگونه باید دنیا را دوست داشت
این شهر اگر زیباست
از روی توست
این سیب اگر خوشمزه است
از روی توست
این انسان اگر عاقل است
از روی توست

ناظم حکمت
مترجم : مجتبی نهانی

هنگام نوشتن نام تو

دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد
نمی دانم چرا
وقتی به عکس ِ سیاه و سفید این قاب ِ طاقچه نشین
نگاه می کنم
پرده ی لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را هاشور می زند
هم‌خانه ها می پرسند
این عکس کوچک ِ کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانه های تو
رد ِ پای پریدنش پیداست ؟
من نگاهشان می کنم
لبخند می زنم
و می بارم
 
یغما گلرویی

کجایی ؟

در موهای تو
پرنده‌ای پنهان است
پرنده‌ای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم می‌نشیند

جوری نگاه می‌کند که نمی‌داند
جوری نگاه می‌کنم که نمی‌دانم

می‌گذارمش روی تخت
و از پلّه‌ها پایین می‌روم
کسی در خیابان نیست
و درخت‌ها سوخته‌اند
کجایی؟

یانیس ریتسوس
مترجم : محسن عمادی

عادت کردن

عادت کرده ایم
من
به چای تلخ اول صبح
تو
به بوسه ی تلخ آخر شب
من
به اینکه تو هربار حرف هایت را
مثل یک مرد بزنی
تو
به اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است

لیلا کردبچه

گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما


ای طبیب از ما گذر ، درمان درد ما مجوی

تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما


یوسف عهد خودی تو ، ای صنم با این جمال

می رسد شاهی ترا بر دلبران ، سلطان ما


دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت

نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما


از تب و تاب غم هجران چو ما را دل بسوخت

خود نگفتی این گذر چونست در هجران ما


چشم ما می گوید از سوز غمت شب تا به روز

هیچ رحمی نایدت بر دیده گریان ما


می کنم شادی که گفتا غمزه ات از ناز دوش

خسروا ، نزدیک آن شو تا شوی قربان ما


امیرخسرو دهلوی

طعم شور عشق

آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود
یادت رفته سفر سه روزه ات را ؟
دلتنگی ات ، جاده ها را چقدر بارانی کرد ؟
بعد گفتی
مرد که گریه نمی کند
گفتم
گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم
تمام جاده ها را آب ببرد

محسن حسینخانی

اولین نامه به آخرین زن

لعنت به تو ای هرزه ی منفور تبهکار
جانم همه در بزم سیاه تو تبه شد
لعنت به تو ، هر جاییِ مطرود گنه کیش
روزم همه در پای تو چون شام سیه شد

هر بوسه ی ننگین تو داغیست به رویم
نفرین شده ی ملت خویشم ز گناهت
دیگر نه منم شاعر گمراه هوسباز
گمگشته به تاریکی چشمان سیاهت

چون مرد جذامی پریشان پلیدی
انگشت نمایم سر هر کوچه ی این شهر
برخیز که بهتان رفیقان جگرم سوخت
همت بنما بر لب خشکم بچکان زهر

من هر چه کشیدم ز برای تو کشیدم
کوشش بکن و خنجر تیزی به تنم کش
قصه ی تلخیست نخواهم
از خون تنت نقش سگی بر کفنم کش


ادامه مطلب ...

عشق من خوش آمدی

خداحافظ ای نگاه ها
ای تلالو پرتقال ها
و سلام ای تاریکی
با توام ای دوست شبانگاهی من
عشق من خوش آمدی

نمی دانم
نمی دانم چه کسی زندگی می کند
چه کسی می میرد
چه کسی در خواب است و کدامین کس بیدار
تنها می دانم که قلب توست
تنها قلب توست که تمام ظرافت های سپیده ام را
در سینه ام تعمیم می دهد

پابلو نرودا

تو را می خواهم

تو را می خواهم
برای پنجاه سالگی
شصت سالگی
هفتاد سالگی
تو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییم
تو را می خواهم برای چای عصرانه
تلفن هایی که می زنند
و جواب نمی دهیم
تو را می خواهم
برای تنهایی
تو را می خواهم
وقتی باران است

برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک های شهر
برای پنجره ی بسته
و وقتی سرما بیداد می کند
تو را می خواهم
برای پرسه زدن های شب عید
نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را می خواهم
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همه ی عمر

نادر ابراهیمی

گمان نکن تنهایی عذابم داد

گمان نکن تنهایی عذابم داد
به سرزمین دیگری رفتم
به سرزمینی که عاشق نداشت
از زمینش تنها شراب می جوشید
ازدرختانش سیگار
فکرکرده ای می میرم درنبودنت ؟
فکرکرده ای تنها آغوش تو را دارم ؟
همان شب سفرکردم به سرزمین دیگری
سرزمینی سفید سفید
دربستری ازاشک های زلال
درآغوش فرشته ای رفتم همان شب
چشمانم را بستم که صبح را نبینم در آغوشش
او که مثل تو نبود
مرا با خود برد
وهیچ وقت رهایم نمی کند
فکر کرده ای برمی گردم ؟

ایمان مرسال شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر

جمعه ات به خیر

جمعه ات به خیر
هر کجا هستی به یاد من باش

من با تو چای نوشیده ام
سفرها کرده ام
از جنگل
از دریا
از آغوش تـــو شعرها نوشته ام

رو به آسمان آبی پرخاطره
از تو گفته ام
تو را خواسته ام

آه ای رویای گمشده
هر کجا هستی
جمعه ات به خیر

نیکی فیروزکوهی

ماندن و رفتن

بعضى ها هر قدر که بروند
بیشتر مى مانند
بعضى ها هم
هر قدر که بمانند
بیشتر مى روند

ازدمیر آصف
مترجم : سیامک تقی زاده

سوختن

گاهی ما
عکس ها را می سوزانیم
و گاهی
عکس ها ما را

عباس صفاری