نامی از تو نخواهم برد

یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟

نگاهم می کنی
و چشم هایت چقدر خسته اند
انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند

نگاه می کنی به من
برفی که بر موهایم باریده
راه تمام آشنایی ها را بسته است
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست

نگاه می کنی به خودت
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای
و لرزش لب هایش را انکار می کنی
میان سطرهایش راه می روی
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی

واژه ها
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر
برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد

لیلا کردبچه

عاشقت نشدم

عاشقت نشدم
که صبح‌ها
در خواب ساکتِ خانه‌ای
بی‌پنجره ، بی‌در ، مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته‌باشد

عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراضِ نسلت را روی تاب‌های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده‌باشی
چقدر می‌توانستم مادرِ بچه‌های تو باشم

عاشقت نشدم
که دلتنگی شب‌هایم
تنها گوشی همراهت را بی‌خواب کند
درست در لحظه‌ای که خواب سنگینت
باید کمر تخت را شکسته باشد

عاشقت نشدم
عاشقت نشدم که دوستت دارم‌هایم را
در شعری پنهان کنم
که باید از صافی هزار گلویِ گرفته رد شود
و بعد
تصور کنم آن را
دیگری برای تو می‌خواند

لیلا کردبچه

لابد دوستت دارم هنوز

لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
فکر می کنم
از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را
تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر
خط خورده است

لیلا کردبچه

هزار سال منتظر بودم

هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند    
دلتنگِ تو بودم
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجره اتوبوس
برایم دست تکان بدهی
تا این شعر را برایت بنویسم
 
لیلا کردبچه

کافیست ترا به نام بخوانم

هربار به تو فکر می کنم
یکی از دکمه هایم شل می شود
انقراض آغوشم
یک نسل به تأخیر می افتد
و چیزی به نبضم اضافه می شود
که در شعرهایم نمی گنجد

کافیست
ترا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت عاشقانه ترینِ لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من
دنیا را به حاشیه می برد

دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو
شعر می شود

دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و
خواستن تو جنینی است در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید

لیلا کردبچه

بی صدا می نویسم

بی صدا می نویسم
بی صدا راه می روم
بی صدا کار می کنم
بی صدا حرف می زنم
بازیگر فیلم صامتی هستم
تمام می شود
و تمام می شوم

لیلا کردبچه

یک روز دست هایم را

یک روز دست هایم را
باز می کنم و می روی
و طبیعی ست
که هرچه دورترشوی
کوچکتر شوی
کوچکتر
کوچکتر
آنقدر که در آغوش هرکسی جا شوی

لیلا کردبچه

این شعر را همین حالا بخوان

این شعر را همین حالا بخوان
وگرنه بعدها باورت نمی شود
هنگام سرودنش چگونه
دیوانه وار عاشقت بودم
همین حالا بخوان
این شعر را که ساختار محکمی ندارد
و مثل شانه های تو
هر بار گریه می کنم می لرزد
هربار گریه می کنم
و پیراهن هیچ فصلی
خیس تر از بهاری نخواهد بود
که عاشقت شدم

لیلا کردبچه

شدت دلتنگی

گاهی
از شدت دلتنگی می شود فهمید
که
جمعه است
تقویم ها چکاره اند ؟

لیلا کردبچه

عادت کردن

عادت کرده ایم
من
به چای تلخ اول صبح
تو
به بوسه ی تلخ آخر شب
من
به اینکه تو هربار حرف هایت را
مثل یک مرد بزنی
تو
به اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است

لیلا کردبچه

تقصیر چشم های تو نیست

تقصیر چشم های تو نیست
که در نقطه های کور خانه زندگی می کنم
و تکرار می شوم هر روز
شبیه عطر بهار نارنج ، روی میز صبحانه
شبیه خطوط قهوه ای چای ، ته فنجان ها
و شبیه زنی در آینه که ابروهایش را برمی دارد و
فکر می کند دنیا در چشم های تو تغییر خواهد کرد
تقصیر چشم های تو نیست ، می دانم
این خانه تاریک تر از آن است
که چهره ام را به خاطر بسپاری
و ببینی چگونه بوی مرگ از انگشت هایم چکه می کند
هر بار که نمی پرسی شعر تازه چه دارم
حق با توست
پوشیدن پیراهن حریر
و آویختن گوشواره های مروارید
حس شاعرانه نمی خواهد
و می شود آنقدر به نقطه های کور زندگی عادت کرد
که با عصای سپید کنار هم راه برویم
و با خطوط بریل باهم حرف بزنیم

لیلا کردبچه

تنهایی من


انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد

لیلا کردبچه