تو عشق هستی

تو عشق هستی
چرا پنهانش می کنی ؟
از این ترانه ای که
در دهان تو می چرخد
پیداست
حتی
سودای زنی را داری
که تو را دوست نمی دارد
دیگر اینکه
در غربت
به انتظار نامه ای نشسته ای
نامه ای که هیچ وقت
نخواهد آمد

مظفرطیب اوسلو
مترجم : سیامک تقی زاده

دلم گرفته است

دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است

مصطفی زاهدی