-
دوباره عاشقت شوم
چهارشنبه 16 فروردین 1391 10:16
زمستان آمده است خسته ام می خوابم بهار که آمد پیله ام را می شکافم تا با پرهای خیس دوباره عاشقت شوم کیکاووس یاکیده
-
ای باده ز خون من به جامت
سهشنبه 15 فروردین 1391 18:24
ای باده ز خون من به جامت این می به قدح بود مدامت خونم چو می ار کشی حلالت می بی من اگر خوری حرامت مرغان حرم در آشیانها در آرزوی شکنج دامت بالای بلند خوش خرامان افتادهٔ شیوهٔ خرامت ماه فلکش ز چشم افتاد دید آنکه چو مه به طرف بامت نالم که برد بر تو نامم آن کس که ز من شنید نامت هر کس به غلامی تو نازد هاتف به غلامی غلامت...
-
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
سهشنبه 15 فروردین 1391 18:19
باز هم قلبی به پایم اوفتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه لب های من تشنه ای سیراب شد ‚ سیراب شد باز هم در بستر آغوش من رهرویی در خواب شد ‚ در خواب شد بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه...
-
مرسی که هستی
پنجشنبه 10 فروردین 1391 18:12
مرسی که هستی و هستی را رنگ میآمیزی هیچ چیز از تو نمیخواهم فقط باش فقط بخند فقط راه برو نه راه نرو میترسم پلک بزنم دیگر نباشی عباس معروفی
-
به تو می اندیشم
پنجشنبه 10 فروردین 1391 18:06
به تو دستمیسایم و جهان را درمییابم به تو میاندیشم و زمان را لمسمیکنم معلق و بیانتها عریان میوزم ، میبارم ، میتابم آسمانم ستارهگان و زمین و گندمِ عطرآگینی که دانهمیبندد رقصان در جانِ سبزِ خویش از تو عبورمیکنم چنان که تُندری از شبـ میدرخشم و فرو میریزم احمد شاملو
-
حتی ثانیه ای ترکم نکن
پنجشنبه 10 فروردین 1391 18:02
حتی ثانیه ای ترکم نکن ، دلبندترین چرا که همان دم آنقدر دور می شوی که آواره جهان شوم سرگشته تا بپرسم که باز خواهی آمد یا اینکه رهایم می کنی تا بمیرم پابلو نرودا
-
تردید نکن
پنجشنبه 10 فروردین 1391 17:59
روزی که به مردی برخوردی که یاخته های تنات را به شعر بدل کند و با پیچش موهایت شعر بسازد روزی که به مردی برخوردی که قادرت کند مثل من با شعر حمام کنی سرمه بکشی و موهایت را شانه کنی آن روز می گویم تردید نکن با او برو مهم نیست مال من باشی یا او مهم این است مال شعر باشی نزار قبانی
-
خداوندگار خویش
پنجشنبه 10 فروردین 1391 17:56
هیچ کس نخواهد دانست که روی سخن من با که بوده است با خداوندگار خویش که چون زنی زیباست یا با زنی زیبا که خداوندگار زندگی من بوده است بیژن جلالی
-
سرمایه این درویش
پنجشنبه 10 فروردین 1391 17:51
عشق تو ، که سرمایهٔ این درویش است ز اندازهٔ هر هوسپرستی بیش است شوری است ، که از ازل مرا در سر بود کاری است ، که تا ابد مرا در پیش است فخرالدین عراقی
-
گناهان تو
پنجشنبه 10 فروردین 1391 17:47
آمدند تا اشتباهات تو را به من بگویند یکی یکی خودشان را معرفی کردند بلند بلند می خندیدم وقتی این کار را می کردند من همه ی آنها را به خوبی از قبل می شناختم آه ، آنها کورند آنها بیش از حد کورند برای دیدن گناهان تو باعث شده بود که بیشتر عاشقت باشم سارا تیس دیل
-
منزلی در دوردست
پنجشنبه 10 فروردین 1391 11:43
منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را اینچنین دانسته بودم ، وین چنین دانم لیک ای ندانم چون و چند ، ای دور تو بسا کاراسته باشی به آیینی که دلخواهست دانم این که بایدم سوی تو آمد ، لیک کاش این را نیز میدانستم ، ای نشناخته منزل که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه یا کدام است آن که بیراهست ای به رایم ، نه به رایم ساخته...
-
از نشه ی عشق او
پنجشنبه 10 فروردین 1391 11:36
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشهی عشق او نه از بادهی ناب دانست که عاشقم ولی میپرسید این کیست ، کجایی است ، چرا خورده شراب قاآنی
-
من دلم برای او گرفته است
پنجشنبه 10 فروردین 1391 11:24
من دلم برای آن شب قشنگ من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود آن سیاهی و سکوت چشمک ستاره های دور من دلم برای او گرفته است محمدرضا عبدالملکیان
-
تا تو هستی و غزل هست
پنجشنبه 10 فروردین 1391 11:20
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت که در این وصف زبان دگری گویا نیست بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما غزل توست که در قولی از آن ما نیست تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست شب که آرام تر از پلک تو را می بندم در...
-
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دوشنبه 7 فروردین 1391 10:57
منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک نوای من به سحر آه عذرخواه من است ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله گدای خاک در دوست پادشاه من است غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست جز این خیال ندارم خدا گواه من است مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی رمیدن از در دولت نه رسم و راه...
-
با منطق رویا
شنبه 5 فروردین 1391 11:18
با منطق رویا در آغوش من خفتهای میبینم که خفتهای خدا میآید و میگوید داری چکار میکنی ؟ بهش میخندم و میگویم دیدی باز نفهمیدی که ما دو نفریم ؟ به نگاهت راضیام به صدات به بودنت آنقدر راضیام که تکههای خوشبختیام را پیدا میکنم یک سنجاق سر یک دگمه یک آینه یک پنجره و یک گنجشک که در آغوش تو خواب تو را میبیند عباس...
-
خم زلف تو دام کفر و دین است
شنبه 5 فروردین 1391 11:14
خم زلف تو دام کفر و دین است ز کارستان او یک شمه این است جمالت معجز حسن است لیکن حدیث غمزهات سحر مبین است ز چشم شوخ تو جان کی توان برد که دایم با کمان اندر کمین است بر آن چشم سیه صد آفرین باد که در عاشق کشی سحرآفرین است عجب علمیست علم هیئت عشق که چرخ هشتمش هفتم زمین است تو پنداری که بدگو رفت و جان برد حسابش با کرام...
-
راحت حرف بزن
شنبه 5 فروردین 1391 11:10
درخت که می شوم تو پائیزی کشتی که می شوم تو بی نهایت طوفانها تفنگت را بردار و راحت حرفت را بزن گروس عبدالملکیان
-
منهای بیست و چند بهار
شنبه 5 فروردین 1391 10:58
چه خوب است لبخند تو تا با آن به دنیا که نمی شود به خودم بخندم چه خوبند چشم های تو تا با چشم های تو به خودم که نمی شود به دنیا نگاه کنم می کنم اما ناگاه هفتاد سال آوار می شود میان من و تو منهای بیست و چند بهار و میان چشم ها و لبخند تو که چه خوبند همچنان و من که دیگر هیچ چیز نه می بینم نه می خواهم ببینم منوچهر آتشی
-
چشمانم را می بندم
شنبه 5 فروردین 1391 10:55
چشمانم را می بندم در تاریکی تو هستی به پشت خوابیده ای پیشانی و مچهایت مثلثی از طلا درون پلک های بسته ام هستی محبوبم درون پلک های بسته ام ترانه ها آنجا همه چیز با تو آغاز می شود با تو جان می گیرد با تو می زید ناظم حکمت
-
فاش کردن عشق
شنبه 5 فروردین 1391 10:47
نمیخواستم این عشق را فاش کنم نمیخواستم ناگاه به خود آمدم دیدم همهی کلمات راز مرا میدانند این است که هر چه مینویسم عاشقانهای برای تو میشود شهاب مقربین
-
ساقیا دانی که مخموریم
شنبه 5 فروردین 1391 10:44
ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر خام در ده پخته را و پخته در ده خام را قالب فرزند آدم آز را منزل شدست اندوه پیشی و بیشی تیره کرد ایام را نه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شود ساقیا در ده شراب ارغوانی فام را قیل و قال بایزید و شبلی و کرخی چه سود...
-
نامه های عاشقانه قدیمی ام
شنبه 5 فروردین 1391 10:37
ناگهان به ذهنم رسیدکه امشبنامه های عاشقانه قدیمی ام را باز کنمو دوباره بخوانمنمی دانستم که با آتش بازی می کنمو گورم را با دستهایم باز می کنمدقیقه ای نگذشته بود از خواندنکه انگشتهایم سوختندبعد از دو دقیقهچراغی که با نور آن نامه را می خواندم ،سوختبعد از سه دقیقهپتوی رختخوابم آتش گرفت و لباس خوابمو از من چیزی جز تلی از...
-
شهادت می دهم
شنبه 5 فروردین 1391 10:28
شهادت میدهم غیر از تو زنی نیست که حماقت مرا تاب بیاورد و بر دیوانگیام صبور باشد آن چنان که تو صبوری کردی شهادت میدهم زنی نیست که ناخنهایم را بگیرد کاغذهایم را مرتب کند و مرا به بهشت کودکان وارد کند غیر از تو شهادت میدهم جز تو زنی نیست که مرا بسازد آنچنانکه تو ساختی و رهاییام بخشد آن چنان که تو رهاییام بخشیدی...
-
معشوق من
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:57
معشوق من با آن تن برهنهء بی شرم بر ساقهای نیرومندش چون مرگ ایستاد خط های بیقرار مورب اندامهای عاصی او را در طرح استوارش دنبال میکند معشوق من گوئی ز نسل های فراموش گشته است گوئی که تاتاری در انتهای چشمانش پیوسته در کمین واریست گوئی که بربری در برق پر طراوت دندانهایش مجذوب خون گرم شکاریست معشوق من همچون طبیعت مفهوم...
-
چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:52
چه گویمت که دلم از جدائیت چون است دلم جدا ز تو دل نیست قطرهٔ خون است تو کردهای دل من خون و تا ز غصه کنی دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است که آفت دل و صبر و قرار مجنون است ز مور کمترم و میکشم به قوت عشق به دوش باری، کز حد پیل افزون است ز من بریدی اگر مهر بیسبب دانم که این نه...
-
یار با ما بی وفایی می کند
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:46
یار با ما بی وفایی می کند بی گناه از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند می کند با خویش خود بیگانگی با غریبان آشنایی می کند جو فروشست آن نگار سنگ دل با من او گندم نمایی می کند یار من اوباش و قلاشست و رند بر من او خود پارسایی می کند ای مسلمانان به فریادم رسید کان فلانی بی وفایی می کند...
-
عشق و وفاداری
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:39
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست نگفتم : عزیزم این کار را نکن نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ؟ رویم را برگرداندم حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم نگفتم : عزیزم متاسفم ، چون من هم مقصر بودم نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم چون تمام آنچه می خواهیم عشق و...
-
من آبروی عشقم
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:31
لیلی چشمت خراج سلطنت شب را از شاعران شرق طلب میکند من آبروی عشقم هشدار ، به خاک نریزی پر کن پیاله را آرامتر بخوان آواز فاصله های نگاه را در باغ کوچه های فرصت و میعاد بگشای بند موی و بیفشان شب را میان شب با من بدار حوصله اما نه با عتاب رمز شبان درد شعر من است گفتی : گل در میان دستت می پژمرد گفتم : خواب در چشمهایمان به...
-
تا کجا
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:27
به عشق اما عشق که به اندیشه ات فرو می برد به اندیشه اما اندیشه که اندوهگینت می کند به اندوه اما اندوه که به ترحم می انجامد به ترحم اما ترحم که به نومیدی می کشاند به نومیدی اما نومیدی که به پرسش می انجامد به پرسش اما پرسش که به پاسخ می انجامد به پاسخ اما پاسخ که به سرکشی می انجامد به سرکشی اما سرکشی که به مرگ می انجامد...