-
سر در پای جانان باختن
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:32
عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار بیش ازین در خانه نتوان گوی و چوگان باختن پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست بر بساط نرد درد اول ندب جان باختن زاهدی بر باد الا ، مال و منصب...
-
همه نیاز من
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:29
امروز همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانم و مشتاق حرف حرف نام تو باشم نمیتوانم نامت را در دهانم و تو را در درونم پنهان کنم گل با بوی خود چه میکند ؟ گندم زار با خوشه ؟ دیگر نمیتوانم پنهانت کنم از درخشش نوشتههام میفهمند به تو مینویسم از شادی قدمهایم ، شوق دیدن تو را از انبوه گل بر لبم بوسهی تو را چه طور...
-
حضورت بهشتی ست
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:25
حضورت بهشتیست که گریز از جهنم را توجیه میکند دریایی که مرا در خود غرق میکند تا از همهی گناهان و دروغ شسته شوم احمد شاملو
-
فقط یک عشق زنده است
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:16
دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد نه آبی ، نه شرابی دیگر بوسههای صبحگاهی نخواهند بود و تماشای غروب از پنجره نیز تو با خورشید زندگی میکنی من با ماه در ما ولی فقط یک عشق زنده است برای من ، دوستی وفادار و ظریف برای تو دختری سرزنده و شاد اما من وحشت را در چشمان خاکستری تو میبینم توئی که بیماریام را سبب شدهای دیدارها...
-
بادیه عشق تو
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:11
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شد سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد در منازل منشین خیز که آن کس بیند چهرهٔ...
-
دوستت دارم را
دوشنبه 1 اسفند 1390 17:57
دوستت دارم را در دستانم میچرخانم از این دست به آن دست پس چرا هروقت میخواهم به دستت بدهم نیستی ؟ چرا اینجا نیستی تا "دوستت دارم" را از جنس خاک کنم از جنس تنم و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟ بگذار دوستت دارم را از جنس نگاه کنم از جنس چشمانم و تا صبح به نفسهای تو بدوزم عباس معروفی
-
خواب
سهشنبه 25 بهمن 1390 17:44
باگریه می نویسم از خواب با گریه پا شدم دستم هنوز در گردن بلند تو آویخته ست و عطر گیسوان سیاه تو با لبم آمیخته ست دیدار شد میسر و با گریه پا شدم هوشنگ ابتهاج
-
پیوند جاودانه
سهشنبه 25 بهمن 1390 17:40
قلب من و تو را پیوند جاودانه مهری ست درنهان پیوند جاودانه ما ناگسسته باد تا آخرین دم از نفس واپسین من این عهد بسته باد حمید مصدق
-
می نوش کنیم
سهشنبه 25 بهمن 1390 17:34
برخیز دلا که چنگ بر چنگ زنیم می نوش کنیم و نام بر ننگ زنیم سجاده به یک پیاله می بفروشیم این شیشه نام وننگ بر سنگ زنیم خیام
-
حدس میزنم که خواهی گریخت
سهشنبه 25 بهمن 1390 11:17
حدس میزنم که خواهی گریخت التماس نمیکنم از پیات نمیدوم اما صدایت را در من جا بگذار میدانم که از من دل میکنی راهت را نمیبندم اما عطر موهایت را در من جا بگذار میدانم که از من جدا خواهی شد خیلی ویران نمیشوم از پا نمیافتم اما رنگت را در من جا بگذار احساس میکنم تباه خواهی شد و من خیلی غمگین میشوم اما گرمایت را...
-
بوسه های ممنوع
سهشنبه 25 بهمن 1390 11:02
ما نسل بوسه های ممنوع بودیم عشق را میان لبهای هم پنهان کردیم تا نمیرد بعد از ما شما نسل آزادی بوسه در خیابان خواهید بود عشق را با لبهایتان فریاد بزنید تا زندگی کند افشین یداللهی
-
باران صبح
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:59
باران صبح نم نم می بارد تورا به یاد می آورد که نم نم باریدی و ویران کردی خانه کهنه را شمس لنگرودی
-
آبادی میخانه ز می خوردن ماست
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:54
آبادی میخانه ز می خوردن ماست خون دو هزار توبه بر گردن ماست گر من نکنم گناه ، رحمت چه کند آرایش رحمت ، از گنه کردن ماست خیام
-
تنهایی عمیق تر
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:50
دریا عمیق است تنهایی عمیقتر دستت را بده با هم دست و پا بزنیم پیش از آن که غرق شویم شهاب مقربین
-
کاروانی ها
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:35
کاروانی ها کاروان سالاری افتاده ست از پا چیست تدبیر ؟ کاروان آیا بماند یا براند ؟ راه پر هول حرامی هاست و حرامی تر حرامی ، مرگ که نه پشت صخره ، پشت دل کمین کرده ست و نه پیش رو ، که پشت سر این شکیبا مرده خوار این بی هنر کفتار کاروان را می کند دنبال و نفس های تباهش پشت گردن های ما را می فساید منزلی آن سوی وادی ها و...
-
در میکده ام ، چومن بسی اینجا هست
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:23
در میکده ام ، چومن بسی اینجا هست می حاضر و من نبرده ام سویش دست باید امشب ببوسم این ساقی را اکنون گویم که نیستم بیخود و مست در میکده ام ، دگر کسی اینجا نیست واندر جامم دگر نمی صهبا نیست مجروحم و مستم و عسس میبردم مردی ، مددی ، اهل دلی ، آیا نیست ؟ مهدی اخوان ثالث
-
آدم ها می گذرند
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:20
آدم ها می گذرند آدم ها از چشم هایم می گذرند و سایه ی یکایکشان بر اعماق قلبم می افتد مگر می شود از این همه آدم یکی تو نباشی لابد من نمی شناسمت وگرنه بعضی از این چشم ها این گونه که می درخشند می توانند چشم های تو باشند رسول یونان
-
مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
پنجشنبه 20 بهمن 1390 10:17
مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت خیام
-
با دلم با دل تو
شنبه 15 بهمن 1390 19:45
با دلم با دل تو پای بر سینه ی این راه زدیم پای کوبان دست در دست گذر می کردیم گویی اما ته این راه دراز دزد شبگیر جنون منتظر است من و عشق و تو و این راه دراز همه روز و همه شب در پی یافتن سایه درختی ، آبی در سکوت غم تنهایی خویش بین هر ثانیه را لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم در غم عشق تو مردم اما این صدای ضربان و تپش...
-
زندگی یعنی امیدوار بودن
شنبه 15 بهمن 1390 19:41
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من زندگی مشغله ای جدی است درست مثل دوست داشتن تو ناظم حکمت
-
بهار از تو سبزتر باشد
شنبه 15 بهمن 1390 19:30
نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد نمی شود که تو باشی ترانه هم باشد نمی شود که شب هنگام عطر نگاه تو باشد محبوبه های شب هم باشند نمی شود که تو باشی من عاشق تو نباشم نمی شود که تو باشی درست همینطور که هستی و من هزار بار خوبتر از این باشم و باز هزار بار ، عاشق تو نباشم نمی شود ، می دانم نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...
-
ای یار
شنبه 15 بهمن 1390 19:26
ای یار که در گریبانت دو کبوتر توأمان بیتابند و قلب پاک تو با لرزش خوش کبوتران به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است و گرمای مهربان دستت مرد را مرد میکند و من ایستاده ام و به نیمهی کهکشان مینگرم که در آنسویش تو عشق تقدیر میکنی و من کامل میشوم ای زن غاده السمان
-
ساق بلند تو
شنبه 15 بهمن 1390 19:23
ساق بلند تو تصویر روزهای بلورین است در چشمه سار کودکی من وقتی که از بلندی می آمدم به زیر وقتی که پای سوخته ام را در آبھای روشن می شستم گام تو ، گام آمدن صبح است با کفشھای نقره ای نوروز در کوچه باغھای بھاران دست تو ، دست دایه ی بخت است بر گاهوار زندگی من وقتی که در نشاط جھان ، تاب میخورد چشم تو ، مژده ای است از آینده...
-
عشق تان را به ما دهید
شنبه 15 بهمن 1390 19:05
شما که زیبائید تا مردان زیبایی را بستایند و هر مردی که به راهی می شتابد جادویی لبخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش به زنجیر زرین عشقی ست پای بست عشق تان را به ما دهید شما که عشق تان زندگی ست و خشم تان را به دشمنان ما شما که خشم تان مرگ است احمد شاملو
-
بر گرد ، ای پرنده رنجیده ، بازگرد
شنبه 15 بهمن 1390 19:00
بر گرد ، ای پرنده رنجیده ، بازگرد باز آ که خلوت دل من آشیان توست در راه ، در گذر در خانه , در اتاق هر سو نشان توست با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز پنداشتی که نور تو خاموش میشود ؟ پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟ و آن عشق پایدار فراموش میشود ؟ نه , ای امید من دیوانه ی توام افسونگر منی هر جا , به هر زمان در خاطر منی...
-
در عشق
دوشنبه 10 بهمن 1390 11:27
در عشق هزار جان و دل بس نکند دل خود چه بود حدیث جان کس نکند این راه کسی رود که در هر قدمی صد جان بدهد که روی واپس نکند مولانا
-
دستت را به من بده
دوشنبه 10 بهمن 1390 11:22
دستت را به من بده نترس با هم خواهیم پرید من از روی رویاهایی که رو به باد و تو از روی بوته های باران پرست امید و علاقه ی من از تو اندوه و اضطراب تو از من واژه ها ، کتابها و ترانههای من از تو سکوت ، هراس و تنهایی تو از من هلهله ، حروف ، هر چه هست من از تو درد ، بلا و بی کسیهای تو از من زندگی کن شازده کوچولو دنیا همین...
-
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست ؟
دوشنبه 10 بهمن 1390 11:18
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست ؟ آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست ؟ جانم از غم بر لب آمد آه ازین غم ، چون کنم ؟ باعث خوشحالی جان غمین من کجاست ؟ ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست ؟ دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست ؟ محنت و اندوه هجران کشت...
-
از دور حرکت می کنیم
دوشنبه 10 بهمن 1390 11:15
از دور حرکت می کنیم تا به نزدیک تو برسیم تو اگر مانده باشی تو اگر در خانه باشی من فقط به خانه تو آمدم تا بگویم آواز را شنیدم تمام راه از تو می خواستم مرا باور کنی که ساده هستم تو رفته بودی اکنون گفتم که تو هستی تو اگر نبودی نمی دانستم که می توانم باران را در غیبت تو دوست بدارم احمدرضا احمدی
-
در عشق تو
دوشنبه 10 بهمن 1390 11:12
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام جز عشق تو در دلم کدامست کدام در عشق تو خون دل حلالست حلال آسودگی و عشق حرامست حرام مولانا