-
غمگین ترین شعرها
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:19
امشب می توانم غمگین ترین شعرها را بسرایم مثلا بنویسم شب پرستاره است وستاره ها آبی ، لرزان در دوردست باد شبانه در آسمان می گردد وآواز می خواند امشب می توانم غمگین ترین شعرها را بسرایم اورا دوست داشتم و گاه او نیز مرا دوست داشت در شبهایی اینچنین اورا در بازوانم می گرفتم بیشتر وقت ها زیر آسمان لایتناهی اورا می بوسیدم او...
-
در رثای احمد شاملو
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:15
راست می گفتند همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم زمانی که از دست می رفت و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت چشم می گشودم همه رفته بودند مثل " بامدادی " که گذشت و دیر فهمیدم که دیگر شب است " بامداد " رفت رفت تا تنهایی ماه را حس کنی شکیبایی درخت را و استواری کوه...
-
پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم
سهشنبه 1 فروردین 1391 18:08
پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل برآنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم برآنم که باشم در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که نیازمند ایشانم کسانی که ستایش انگیزند تا دریابم شگفتی کنم بازشناسم که ام که می...
-
فقط آینه ی تو
پنجشنبه 25 اسفند 1390 17:59
مثل عکس ماه در برکه در منی و دور از دسترس من سهم من از تو فقط همین شعرهای عاشقانه است و دیگر هیچ ثروتمندی فقیرم مثل بانکداری بی پول من فقط آینه ی تو هستم رسول یونان
-
دلم برایت یکذره است
شنبه 20 اسفند 1390 19:15
دلم برایت یکذره است کی میشود که ساعت وقارش را با بیقراری من عوض کند ؟ عقربه های تنبل آیا پیش از من به کسی که معشوق را در کنار دارد قول همراهی داده اید ؟ در آسمان آخر شهریور حتی ستاره ای هم نگران من نیست به اتاق برمیگردم و شب را دور سرم می چرخانم و به دیوار می کوبم حسین منزوی
-
بیان نامرادیها
شنبه 20 اسفند 1390 19:10
بیان نامرادیهاست اینهایی که من گویم همان بهتر به هر جمعی رسم کمتر سخن گویم شب وروزم بسوز وساز بی امان طی شد گهی از ساختن نالم گهی از سوختن گویم خدا را مهلتی ای باغبان تا زین قفس گاهی برون آرم سر وحالی به مرغان چمن گویم مرا در بیستون بر خاک بسپارید تا شبها غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم بگویم عاشقم ، بی همدمم ،...
-
ای رفته ز دل
شنبه 20 اسفند 1390 19:06
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟ گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است او در دل...
-
کاری به کارِ شما ندارم
شنبه 20 اسفند 1390 18:56
کاری به کارِ شما ندارم تکلیف این شبِ اصلا از ستاره خسته که روشن است من با خودم به همین شکل ساده از چیزی که زندگیست سخن میگویم شما هم میشناسیدشان همین بعضیهایِ بیحوصله بعضیهای نابَلَد بیخود و بیجهت خیال میکنند درگاهِ این خانه تا اَبَد رویِ همین لنگهی در به در میچرخد آیا خاموشی باد واقعا از ترسِ وزیدن است ؟...
-
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
شنبه 20 اسفند 1390 18:50
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم وجدی نه که در گرد خرابات برآییم نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم حلاج وشانیم که از دار نترسیم مجنون صفتانیم که در عشق...
-
تو جانی در جانم
شنبه 20 اسفند 1390 18:44
ای کاش می توانستم بگویم که با من چه می کنی تو جانی در جانم می آفرینی تو تنها سببی هستی که به خاطر آن روزهای بیشتر شب های بیشتر و سهم بیشتری از زندگی می خواهم تو به من اطمینان می دهی که فردایی وجود دارد جبران خلیل جبران
-
سراسرت نوری و نیرویی
شنبه 20 اسفند 1390 18:39
از پا تا سرت سراسرت نوری و نیرویی وجود مقدست را در بر گرفته است جنس تو ، جنس نان نانی که آتش او را می پرستد عشقم خاکستری زیر خاک بود من با تو گر گرفتم عشق من عزیزم پیشانی ات . پاهایت و دهانت نانی است مقدس که زنده ام می دارد آتش به تو درس خون داد از آرد تقدس را فرا بگیر و از نان بوی خوش را پابلو نرودا
-
همیشه باز می گردم
شنبه 20 اسفند 1390 18:29
مرا تصدیق کنی یا انکار مرا سرآغازی بپنداری یا پایان من در پایان پایان ها فرو نمی روم مرا بشنوی یا نه مرا جستجو کنی یا نکنی من مرد خداحافظی همیشگی نیستم باز می گردم همیشه باز می گردم نادر ابراهیمی
-
ما دل خود را به دست شوق شکستیم
شنبه 20 اسفند 1390 18:24
ما دل خود را به دست شوق شکستیم هر شکنش را به تار زلف تو بستیم تا ننشیند به خاطر تو غباری از سر جان خاستیم و با تو نشستیم از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت رشتهٔ الفت ز هر چه بود گسستیم از سر ما پا مکش که با تو به یاری بر سر مهر نخست و عهد الستیم پیک صباگر پیامی از تو بیارد ما همه سرگشتگان باد به دستیم بر سر زلفت به هیچ حیلتی...
-
این شعر نیست
شنبه 20 اسفند 1390 18:19
این شعر نیست آتش خاموش معبدیست این شعر نیست قصه احساس سنگهاست این شعر نیست نقش سرابیست در کویر این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست گر شعر بود بر لب خشکم نمی نشست گر شعر بود از دل سردم نمی رمید گر شعر بود درد مرا فاش می نمود گر شعر بود تیغ به زخمم نمی کشید این شعر نیست لاشه مردیست پای دار این شعر نیست خون شهیدیست روی راه...
-
زیباترین حرفت را بگو
شنبه 20 اسفند 1390 18:11
زیباترین حرفت را بگو شکنجهی پنهان سکوتت را آشکار کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است احمد شاملو
-
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:52
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود آخر ای خاتم جمشید همایون آثار گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود عقلم از خانه به در رفت و گر می این است دیدم از پیش که در...
-
عشق در دلم جاری است
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:46
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است تمام روز اگر بی تفاوتم ، اما شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است مرا ببخش ، بدی کرده ام به تو ، گاهی کمال عشق ، جنون است و دیگرآزاری است مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست...
-
صبر ایوبی
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:42
قول داده ام هنگام شنیدن نام ات بی خیال باشم از این قول در گذر چرا که با شنیدن نام ات صبر ایوب را کم دارم برای فریاد نزدن نزار قبانی
-
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:34
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم همچو پروانه که میسوزم و در پروازم گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم نه چنان معتقدم کم نظری سیر کند یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری زر نابم که همان باشم...
-
کوه خاموش دم سردم ؟
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:29
پنداشتی چون کوه کوه خاموش دم سردم ؟ بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟ نی قله ام بلندترین قله غرور اینک درون سینه من التهاب هاست هرگز گمان مبر شد خاطرات تلخ فراموشم هرچند نستوه کوه ساکت و سردم لیک آتشفشان مرده خاموشم حمید مصدق
-
شکل تلخی از عشق
دوشنبه 15 اسفند 1390 11:10
عشق شکل های بسیار دل انگیزی دارد مثل گل سرخ در دست دختری زیبا مثل ماه بالای کلبه ای برفی اما من گوش بریده ونسان ونگوگ ام شکل تلخی از عشق رسول یونان
-
دلم به بوی تو آغشته است
دوشنبه 15 اسفند 1390 10:58
دلم به بوی تو آغشته است سپیده دمان کلمات سرگردان برمی خیزند و خواب آلوده دهان مرا می جویند تا از تو سخن بگویم کجای جهان رفته ای ؟ نشان قدمهایت چون دان پرندگان همه سویی ریخته است باز نمی گردی ، می دانم و شعر چون گنجشک بخارآلودی بر بام زمستانی به پاره یخی بدل خواهد شد شمس لنگرودی
-
باقی همه اوست
دوشنبه 15 اسفند 1390 10:54
در دور شراب و جام و ساقی همه اوست در پرده مخالف و عراقی همه اوست گر زانکه به تحقیق نظر خواهی کرد نامی است بدین و آن و باقی همه اوست فخرالدین عراقی
-
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
پنجشنبه 11 اسفند 1390 10:46
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان که سعد و نحس ز...
-
مجال آرامش
پنجشنبه 11 اسفند 1390 10:42
عاقبت همهی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت ما که روی آن دمی به همدیگر مجال آرامش ندادیم آنا آخماتووا
-
مهم من بودم
پنجشنبه 11 اسفند 1390 10:34
می خواستم بمانم رفتم می خواستم بروم ماندم نه رفتن مهم بود و نه ماندن مهم من بودم که نبودم گروس عبدالملکیان
-
معشوقه به رنگ روزگارست
جمعه 5 اسفند 1390 11:31
معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست بس بوالعجب و بهانهجویست بس کینهکش و ستیزهکارست این محتشمیست با بزرگی گر محتشم و بزرگوارست بوسی ندهد مگر به جانی آری همه خمر با خمارست در باغ زمانه هیچ گل نیست وان نیز که هست جفت خارست ای دل منه از میان برون پای هر چند که یار...
-
ساده بگم دهاتی ام
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:55
ساده بگم دهاتی ام اهل همین نزدیکیا همسایه روشنی و هم خونه تاریکیا ساده بگم ساده بگم بوی علف میده تنم هنوز همون دهاتیم با همه شهری شدنم باغ غریب ده من گلهای زینتی نداشت اسب نجیب ده من نعلای قیمتی نداشت اما همون چهار تا دیوار با بوی خوب کاگلش اما همون چن تا خونه با مردم ساده دلش برای من که عکسمو مدتیه تو آب چشمه ندیدم...
-
چیزی از موسیقی قلب را
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:45
دوستانم قصدم این بود که برای شما بازگو کنم همین امشب چیزی از شعر عاشقانه را برای اینکه زن در همه زمانه ها از هر نوع که بوده است از هررنگ که باشد سرش گیج می رفته است در برابر حرف عشق قصدم این بود که شما رو بدزدم برای چند ثانیه از کشور شن به کشور علف قصدم این بود که برای شما بازگو کنم چیزی از موسیقی قلب را اما در زمانه...
-
بده آن باده به ما باده به ما اولیتر
دوشنبه 1 اسفند 1390 18:40
بده آن باده به ما باده به ما اولیتر هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو مسجد عیسی ز جان سقف سما اولیتر یک فسون خوان صنما در دل مجنون بردم غنجهای چو صبی را نه صبا اولیتر عقل را قبله کند آنک جمال تو ندید در کف کور ز قندیل عطا اولیتر تو عطا می ده و از چرخ ندا میآید که ز دریا و ز خورشید عطا...