شهادت میدهم
غیر از تو
زنی نیست
که حماقت مرا تاب بیاورد
و بر دیوانگیام صبور باشد
آن چنان که تو صبوری کردی
شهادت میدهم
زنی نیست
که ناخنهایم را بگیرد
کاغذهایم را مرتب کند
و مرا به بهشت کودکان وارد کند
غیر از تو
شهادت میدهم
جز تو زنی نیست
که مرا بسازد
آنچنانکه تو ساختی
و رهاییام بخشد
آن چنان که تو رهاییام بخشیدی
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که با من چون کودک شیرخوارهای رفتار کند
و مرا با شیر گنجشکها
و شهد گلها
بپروراند
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که با من
به بخشندگی دریا باشد
نوازشام کند
ویرانام کندآنگونه که تو کردی
غیر از تو زنی نیست
که زمان را با پستان راستاش متوقف کند
و در کوهپایههای پستان چپاش
انقلاب برپا کند
غیر از تو زنی نیست
که سنتهای جهان را
و معیارهای راستی و ناراستی را
دگرگون کند
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که در لحظههای عاشقی
چون زمینلرزهای ویرانام کند
آتشام بزند
غرقام کند
شعلهورم کند
خاموشام کند
چون هلال به دو نیمام کند
غیر از تو
شهادت میدهم
جز تو
زنی نیست
که کودکیام را
تا پنجاه سالگیام
امتداد دهد
که نافاش مرکز جهان باشد
و درختان به او بپیوندند
هنگامی که راه میرود
و کبوتران
از چشمهسارهای سرد پیکرش بنوشند
و برهها
در علفزاران زیر آغوشاش
به چرا بروند
و در من
گلهای سرخ دمشقی بکارد
و نعنا
و پرتغال
غیر از تو
ای زن
که در موهایت
سوالهایم را جا میگذارم
و تو
هیچگاه
به هیچیک
پاسخی نمیدهی
ای زن
تو تمامی زبانهایی
اما با هیچ واژه و اندیشهای
نمیتوان لمسات کرد
ای چشمانات دریا
و دستانات شمع
ای وجودت شاهکار
ای سپید نقرهفام
ای بلورگون
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که در تهیگاهاش
قرنها به هم بپیوندند
و هزاران هزار ستاره دورش بگردند
دلبرم
شهادت میدهم
غیر از تو
زنی نیست
که در گهوارهی دستاناش
اولین و آخرین مرد را بپروراند
ای درخشندهی شفاف ِموزون زیبا
ای لذت ِ همارهی زیبای کودکی
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که مرا
از حکومت غارنشینان برهاند
بتهاشان را در هم بکوبد
و خیالاتشان را خطخطی کند
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که با قلباش
به پیشواز دشنههای قبیله برود
و عشقام را اعتبار ببخشد
شهادت میدهم
غیر از تو زنی نیست
که همانگونه باشد
که همیشه انتظار داشتهام
و موهایش
بلندتر از آنی باشد
که همیشه خواستهام
و شکل پستانهایش
شبیه به آن چیزی باشد
که همیشه ترسیم میکردم
شهادت میدهم هیچ زنی جز تو
از میان دود سیگارم برنمیخیزد
هنگامی که سیگار میکشم
یا چون کبوتری در اندیشهام
به پرواز در نمیآید
هنگامی که میاندیشم
ای زن
که تمام نوشتههایم در وصف توست
و تو
همچنان
زیباتر از همهی شعرهای منی
عشقات
مرا به انتهای تمدن میرساند
و از غبار جهان سوم میرهاند
شهادت میدهم
زنی نیست
که گرههایم را بگشاید
و تنم را
چون گیتاری
به سخن در بیاورد
غیر از تو
شهادت میدهم
غیر از تو
زنی نیست
که توان داشته باشد
عشقام را
تا حد نماز
ارتفاع ببخشد
غیر از تو
غیر از تو
غیر از
نزار قبانی
احمد
شنبه 5 فروردین 1391 ساعت 10:28