-
مرهم زخم هایم
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:45
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست بوسه نمیخواهم چیزی بگو احمد شاملو
-
معشوقه ام باش
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:41
معشوقه ام باش و ساکت شو با من درباره شریعت عشق ، بحث نکن عشق من به تو شریعتیست که می نویسمش و اجرا یش می کنم اما تو آموختمت که گل مارگریت شوی و بر بازوهایم بخوابی و بگذاری تا حکومت کنم و کار تو فقط این باشد که تا ابد معشوقه ام باشی نزار قبانی
-
ماندن یا نماندن
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:36
ماندن یا نماندن سئوال این نیست آی که چشم های تو می گوید: بمان می مانم حتی اگر جهان را بر شانه های خسته ی من آوار کرده باشی حسین منزوی
-
بر من بتاب
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:29
چندان به تماشایش برنشستیم که بامدادی دیگر برآمد و بهاری دیگر از چشم اندازهای بی برگشت در رسید از عشق تن جامهای ساختیم روئینه نبردی پرداختیم که حنظل انتظار بر ما گوارا آمد ای آفتاب که برنیامدنت شب را جاودانه میسازد بر من بتاب پیش از آنکه در تاریکی خود گم شوم شمس لنگرودی
-
استوار در وفاداری
یکشنبه 21 آبان 1391 19:00
این همه پیچ این همه گذر این همه چراغ این همه علامت و همچنان استواری در وفادار ماندن به راهم خودم هدفم و به تو وفایی که مرا و تو را به سوی هدف راه می نماید مارگوت بیکل
-
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
یکشنبه 21 آبان 1391 18:56
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم مگر ببینمت از دور و گام برگیرم من این خیال نبندم که دانهای به مراد میان این همه تشویش دام برگیرم ستادهام به غلامی گرم قبول کنی و گر نخواهی کفش غلام برگیرم مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم گریز نیست که دل زین مقام برگیرم ز فکرهای پریشان و بارهای فراق که بر دلست ندانم کدام برگیرم گرم...
-
ساقیا می ده
یکشنبه 21 آبان 1391 18:52
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان زان که هر بیگانهای شایستهٔ این نام نیست خوردن می نهی شد زان نیز در ایام...
-
عمری ست تا از جان و دل
یکشنبه 21 آبان 1391 18:35
عمری ست تا از جان و دل ، ای جان و دل می خوانمت تو نیز خواهان منی ، می دانمت ، می دانمت گفتی اگر دانی مرا ایی و بستانی مرا ای هیچکاه نکجا ، گو کی ، کجا بستانمت آواز خاموشی ، از آن در پرده ی گوشی نهان بی منت گوش و دهان در جان جان می خوانمت منشین خمش ای جانخوش این سکنی ها را بکش گر تن به آتش می دهی چون شعله می رقصانمت ای...
-
نامه ای از زیر آب
یکشنبه 21 آبان 1391 18:26
اگر تو دوست منی کمک ام کن تا از تو هجرت کنم اگر تو عشق منی کمک ام کن تا از تو شفا یابم اگر می دانستم که دوست داشتن خطر ناک است ، به تو دل نمی بستم اگر می دانستم که دریا عمیق است ، به دریا نمی زدم اگر پایان ام را می دانستم هرگز شروع نمی کردم دلتنگ تو ام پس به من یاد بده که دلتنگ تو نباشم به من یاد بده چگونه برکنم...
-
تنها تنهایم
یکشنبه 21 آبان 1391 18:22
بیا و سراغی از من بگیر می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی بیا که تنهای تنهایم در حسرت صدای بال کبوتر پیام آنا آناخماتووا
-
گرگ هار
یکشنبه 21 آبان 1391 18:14
گرگ هاری شده ام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز می دوم ، برده ز هر باد گرو چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بی رحمی و فرمان فرار گرگ هاری شده ام، خون مرا ظلمت زهر کرده چون شعله ی چشم تو سیاه تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم آه ، می ترسم ، آه آه ، می ترسم از آن لحظه ی پر لذت و...
-
عشق دوباره
یکشنبه 21 آبان 1391 18:04
هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده عشق دوم ، عشق سوم این ها بی معنی است فقط رفت و آمد است افت و خیز است معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق رومن گاری
-
هر که در عاشقی قدم نزده است
دوشنبه 15 آبان 1391 18:15
هر که در عاشقی قدم نزده است بر دل از خون دیده نم نزده است او چه داند که چیست حالت عشق که بر او عشق، تیر غم نزده است عشق را مرتبت نداند آنک همه جز در وصال کم نزده است دل و جان باخته است هر دو بهم گرچه با دلربای دم نزده است آتش عشق دوست در شب و روز بجز اندر دلم علم نزده است یارب این عشق چیست در پس و پیش هیچ عاشق در حرم...
-
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
دوشنبه 15 آبان 1391 12:28
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من واله و شیدا دل من بیسر و بیپا دل من وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو...
-
معبد هستی
جمعه 12 آبان 1391 13:01
بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز نشسته در پس خوشه سجاده صد نقش حسرتهای هستی سوز به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز به زاری از ته دل یک دلم میخواست میگوید شب و روزش دریغ رفته و ایکاش آینده است من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است زمین و آسمانم نورباران است کبوترهای رنگین...
-
گفتی غزل بگو
جمعه 12 آبان 1391 12:49
گفتی : غزل بگو چه بگویم ؟ مجال کو ؟ شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟ پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو ؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو...
-
اشتباه تو سنگدلی بود
جمعه 12 آبان 1391 12:45
اشتباه تو سنگدلی بود و اشتباه من غرور و وقتی این دو اشتباه به هم پیوستند مولود جهنمی این دو ، جدایی بود از هم جدا شویم یا نه ؟ من عشق خویش به تو را باز گفتهام من آشتی خویش با تو را ، به تو باز گفتهام من شوق خویش به تو را باز گفتهام من بخشش خویش را نصیب تو کردهام و هرگز پشیمان نیستم چرا که من جسم و روح خویش را برای...
-
یار ما مست آمدست
یکشنبه 7 آبان 1391 12:22
مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست وان حیات باصفای باوفا مست آمدست گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش کو بدین شیوه بر ما بارها مست آمدست آب ما را گر بریزد ور سبو را بشکند ای برادر دم مزن کاین دم سقا مست آمدست میفریبم مست خود را او تبسم میکند کاین سلیم القلب را بین کز کجا مست آمدست آن کسی را میفریبی کز کمینه حرف...
-
با ساعت دلم
یکشنبه 7 آبان 1391 12:13
با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه با شاخه هایی از آغوش با برگ هایی از بوسه با ساعت غرورم ، اما من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان با برگ هایی از پاییز هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست ها ... چشم ها را می بندم ها ... گوش ها را می گیرم با ساعت مشامم اینک وقت عبور...
-
کردم گذری به میکده دوش
یکشنبه 7 آبان 1391 12:00
کردم گذری به میکده دوش سبحه به کف و سجاده بر دوش پیری به در آمد از خرابات کین جا نخرند زرق ، مفروش تسبیح بده ، پیاله بستان خرقه بنه و پلاس درپوش در صومعه بیهده چه باشی ؟ در میکده رو ، شراب مینوش گر یاد کنی جمال ساقی جان و دل و دین کنی فراموش ور بینی عکس روش در جام بیباده شوی خراب و مدهوش خواهی که بیابی این چنین کام...
-
خانه سفیدت را
یکشنبه 7 آبان 1391 11:49
خانه سفیدت را ، باغ آرامت را ترک خواهم گفت و زندگیم را تهی و پاک خواهم کرد آنگاه تو را در شعرم خواهم ستود آن گونه که هیچ زنی تا حال نکرده است و همیشه پاره ای خواهم بود از زندگی تو از بهشتی که برایم ساختی گرانبها ترین ها را خواهم فروخت عشق ات را ، نازک اندیشی ات را آنا آخماتووا
-
نگاری مست و لایعقل چو ماهی
یکشنبه 7 آبان 1391 11:43
نگاری مست و لایعقل چو ماهی درآمد از در مسجد ، پگاهی سیه زلف و سیه چشم و سیه دل سیه گر بود و پوشیده سیاهی ز هر مویی که اندر زلف او بود فرو می ریخت کفری و گناهی درآمد پیش پیر ما به زانو بدو گفت ای اسیر آب و جاهی فسردی همچو یخ از زهد کردن بسوز آخر چو آتش گاه گاهی چو پیر ما بدید او را برآورد ز جان آتشین چون آتش ،...
-
بگو دوستم داری
یکشنبه 7 آبان 1391 11:26
بگو دوستم میداری تا زیباتر شوم بگو دوستم میداری تا انگشتانم مطلا شوند و ماه از پیشانیام بتابد بگو دوستم میداری تا زیر و رو شوم تبدیل شوم به خوشهای گندم یا یکی نخل بگو دل دل نکن که دل دل دل را نمی پذیرد بگو دوستم میداری تا به قدیسی بدل شوم بگو دوستم داری تا از کتاب شعرم کتاب مقدس بسازی تقویم...
-
نبرد آتش و آهن
یکشنبه 7 آبان 1391 10:44
تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده و با هر روزی که می گذرد مرا بیشتر اسیر خودت می کنی اما ای دوست جدی من احساس من به تو نبرد آتش و آهن است آنا آخماتووا
-
مثل هیچکس
جمعه 28 مهر 1391 19:08
وقتی که زندگی من هیچ چیز نبود هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری دریافتم باید ، باید ، باید دیوانه وار دوست بدارم کسی را که مثل هیچکس نیست فروغ فرخزاد
-
گناه کردم
جمعه 28 مهر 1391 18:55
گناه کردم عاشق شدم و به این جرم مرا خواهند آویخت پروایی نیست، پروانه ی من بگذار سربه هوا شوم بگذار ببینم عنکبوت ها کجای سه کنج آسمان تار بسته اند بگذار خدا زیر گلویم سه تار بزند خطی دور تار دور جای طناب دار را ببوس عباس معروفی
-
بازگشت
جمعه 28 مهر 1391 18:51
آتش و آدم ترکیبی نامتجانس است من از میان این آتش گر گرفته در رویاها و عشق ها غیر ممکن است سالم برگردم بازگشت من اندوه بار خواهد بود کاش مثل نان بودم چه زیبا بر می گردد از سفر آتش رسول یونان
-
چه می خواهی
جمعه 28 مهر 1391 18:49
دگر از جان من ای سیمین بر چه می خواهی ؟ ربوده ای دل زارم دگر چه می خواهی ؟ مریز دانه که ما خود اسیر دام تو ایم ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی ؟ اثر ز ناله خونین دلان گریزان است ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی ؟ به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش بخنده گفت ازین رهگذر چه می خواهی ؟ نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت...
-
بنشین مرو
جمعه 28 مهر 1391 18:45
بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست بنشین و جاودانه به آزار من مکوش یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین امشب چراغ عشق در این خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است فریدون مشیری
-
خدای محبوب خویش
سهشنبه 25 مهر 1391 18:40
دلی که به راستی عاشق شده باشد هیچگاه عشق را فراموش نمی کند بلکه عشق را تا پایان عمر ادامه می دهد همچون گل آفتاب گردان که خدای محبوب خویش خورشید را هنگام غروب با همان چشم می نگریست که هنگام طلوع بر او گشوده بود توماس مور