-
بانوی من
سهشنبه 28 آذر 1391 17:26
بانوی من دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم در عصری مهربانتر و شاعرانهتر عصری که عطر کتاب عطر یاسْ و عطر آزادی را بیشتر حس میکرد دلم میخواست تو را در عصر شمع دوست میداشتم در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی و نامههای نوشته شُده با پر و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ نه در عصر دیسکو...
-
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
سهشنبه 28 آذر 1391 12:12
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست تنم از مهر رخت موئی و از موئی کم صد گره در خم هر مویت و هر موئی شست هر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهر همچو ابروی تو در بادهپرستان پیوست تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق می پرستی که بود بیخبر از جام الست تو مپندار که از خودخبرم هست که نیست یا...
-
مصلوب شدن
سهشنبه 28 آذر 1391 12:07
من هر آنجایم که که درد آنجاست زیرا که من بر هر دانه ی اشک مصلوب شده ام ولادیمیر مایاکوفسکی
-
مرا ببخش محبوب من
سهشنبه 28 آذر 1391 12:02
گاهی زود میرسم مثل وقتی که بدنیا آمدم گاهی اما خیلی دیر مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال من همیشه برای شادیها دیرمیرسم و همیشه برای بیچارگی ها زود وآنوقت یا همه چیز به پایان رسیده است و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است من درگامی اززندگی هستم که بسیارزود است برای مردن وبسیار دیراست برای عاشق شدن من بازهم دیر کرد ه...
-
تنهایی هزار ساله
سهشنبه 28 آذر 1391 11:41
از این تنهایی هزارساله خسته ام از این که صدای تو را بشنوم , خیال کنم وهم بوده این که هرچی بخواهم بخرم می گویم حالا نه صبر می کنم وقتی آمدی از این اجاق خاموش این قابلمه ها ، ماهیتابه ها این شراب که هنوز بازش نکرده ام گیلاس های خاک گرفته بشقاب های دلمرده این فیلم که قرار بود با هم ببینیم متکایی که سرت را می گذاشتی خودم...
-
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
سهشنبه 28 آذر 1391 11:36
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات کز سر جان و جهان دست...
-
برای عاشق شدن
سهشنبه 28 آذر 1391 11:32
نه همیشه برای عاشق شدن بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچهای میرسی که ماه را بر لبانت مینشاند . گروس عبدالملکیان
-
من همان عاشق دیرینم
یکشنبه 19 آذر 1391 19:58
من همان عاشق دیرینم و عصرهای دیدار همانگونه دلپذیر و خاکسترین اگر هوای دوباره آمدنت هست دامن بلند بپوش و سندل به پای کن که در گذرگه متروک تمشکهای وحشی گسترانیدهاند از بانگ سگها آشفته مشو دیریست که بوی تو را میجویند این وفاداران حضور دوست را بر من مژده میدهند فرخ تمیمی
-
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
یکشنبه 19 آذر 1391 19:55
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی بار دلست همچنان ور به هزار منزلم ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو کز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلم بارکشیده جفا پرده دریده هوا راه ز پیش و دل ز پس واقعهایست مشکلم معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود گر چه به شخص غایبی در...
-
همه ی شهرهای دنیا
یکشنبه 19 آذر 1391 19:49
همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند مگر یک شهر شهری که در آن عاشق ات شدم شهری که بعد از تو وطنم شد سعاد الصباح
-
مرا به خاطر بسپار
یکشنبه 19 آذر 1391 19:42
نمی ترسم از سرنوشت هولناک و از دلتنگی های کشنده ی شمال مهم نیست که سپیده دمان را دیگر نبینیم و مهتاب بر ما نتابد هدیه ای نثارت می کنم امروز که در جهان بی مثل و مانند است عکس رقصانم را در آب در ساعتی که جویبار شبانه هنوز بیدار ست نگاهم را ، نگاهی که ستاره های افتان در برابرش تاب بازگشت به آسمان ها را نیافتند پژواک...
-
برخیز با من
یکشنبه 19 آذر 1391 19:37
برخیز با من هیچ کس بیشتر از من نمی خواهد سر به بالشی بگذارد که پلک های تو در آن درهای دنیا را به روی من می بندند آنجا من نیز می خواهم خونم را در حلاوت تو به دست خواب بسپارم اما برخیز برخیز برخیز با من و بگذار با هم برویم برای پیکار رویاروی در تارهای عنکبوتی دشمن بر ضد نظامی که گرسنگی را تقسیم می کند بر ضد نگون بختیٍ...
-
تو ناز مثل قناری
یکشنبه 19 آذر 1391 19:24
تو ناز ، مثل قناری تو پاک ، مثل پرستو تو مثل بدبده خوبی برای من تو همیشه ، همیشه محبوبی تو مثل خورشیدی که شرق شب زده را غرق نور خواهی کرد تو مثل معجزه ، در وقت یاس و نومیدی ظهور خواهی کرد پناهسایه ی آسایشی پناهم ده درون خلوت امن و امید راهم ده حمید مصدق
-
جای من خالی است
یکشنبه 19 آذر 1391 19:07
جای من خالی است جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت جای من خالی است من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟ من کجا از مهربانی چشم پوشیدم ؟ محمدرضا عبدالملکیان
-
از دست دادن
یکشنبه 19 آذر 1391 19:02
ما همیشه یا جای درست بودیم در زمان غلط یا جای غلط بودیم در زمان درست و همیشه همدیگر را از دست داده بودیم پل استر
-
آتش مقدس
یکشنبه 19 آذر 1391 18:41
من لبان خویش را با آتشی مقدس تطهیر کردم تا از عشق سخن بگویم اما وقتی دهان گشودم زبانم بند آمده بود پیش از آن که عشق را بشناسم عادت داشتم نغمه های عاشقانه سر دهم اما شناختن را که آموختم کلمات در دهانم ماسید و نوا های سینه ام در سکوتی ژرف فرو افتادند جبران خلیل جبران
-
یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی
سهشنبه 14 آذر 1391 18:24
یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی یک روز با تو بودن ، یک روزگار مستی در بندگی عشقت ، از دست رفت کارم ای خواجه ی زبر دست ، رحمی به زیر دستی بر باد می توان داد ، خاک وجود ما را تا کار ما به کویت ، بالا رود ز پستی با مدعی ز مینا ، می در قدح نکردی تا خون من نخوردی ، تا جان من نخستی گفتی دهم شرابت ، از شیشه ی محبت...
-
حسابی به خودت می رسی
سهشنبه 14 آذر 1391 18:14
خب ، می بینم که حسابی به خودت می رسی از خودت مراقبت می کنی نیازهایت را بر آورده می کنی خوب گوش می دی یا می خونی ، درباره رژیم غذایی تغذیه ، خواب و سم زدایی از بدن همین طور خریدن وسایلی که میگن به درد ورزش می خوره و گیاهان دارویی برای تجدید قوا ، وقتی که آسیب می بینی صابون هایی که تن را تمیز می کنن افشانه هایی که بوی...
-
اگر تو زخم عشقی
سهشنبه 14 آذر 1391 18:07
اگر تو زخم عشقی من عاشقی شیدایم گرتو شراب عشقی از ساغر نگاهت من مست و بی پروایم اگر گلی من پروانه می نوشم شیره ات را عشق و دلداریت را اگر باغی زرد و خشکی می بارم بر سرت اشک برای سر سبزای ات اگر تو باشی فردوس من مفلسی بی چیزم اگرتو باشی دوزخ من چون ستمکاری می آیم و می مانم می سوزم در آتشت اگرتو همچو بادی بیا بگذر ازخاک...
-
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
سهشنبه 14 آذر 1391 17:52
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز زدلدار جدا ابر و باران و من و یار ٬ ستاده به وداع من جدا گریه کنم ، ابر جدا ، یار جدا سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سر سبز بلبل روی سیه ٬ مانده ز گلزار جدا ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم...
-
من خود ای ساقی
سهشنبه 14 آذر 1391 17:48
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم به حق مهر و وفایی که میان من و توست که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم من غلام توام از روی حقیقت لیکن...
-
ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر
سهشنبه 14 آذر 1391 17:39
ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر ای " امید " از مستی و...
-
کجایی ای محبوب من ؟
سهشنبه 14 آذر 1391 17:33
اکنون کجایی ای خود دیگر من ؟ آیا در این سکوت شب بیداری ؟ بگذار نسیم پاک تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند کجایی ای ستاره زیبای من ؟ تیرگی زندگی مرا در اغوش کشیده و اندوه بر من چیره گشته است لبخندی در فضا بزن ؛ که خواهد رسید و مرا جانی دوباره خواهد داد از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمایتم خواهد کرد...
-
نان پاره ز من بستان
سهشنبه 14 آذر 1391 17:22
نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه ، عریان نشود هرگز وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد آن را که منم منصب ، معزول کجا گردد آن خاره که شد گوهر ، او خاره نخواهد شد آن قبله مشتاقان ، ویران نشود هرگز وان مصحف خاموشان ، سی پاره نخواهد شد از اشک شود ساقی ، این دیده...
-
به که پیغام دهم ؟
سهشنبه 14 آذر 1391 17:16
به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ ، که شب مانده به راه ؟ یا به انبوه کلاغان سیاه ؟ به که پیغام دهم ؟ به پرستو که سفر می کند از سردی فصل ؟ یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه ؟ به که پیغام دهم ؟ دست من ، دست تو را میطلبد چشم من ، رد تو را میجوید لب من ، نام تو را میخواند پای من ، راه تو را می پوید به که پیغام دهم ؟ بی تو از...
-
دو نابینا
سهشنبه 14 آذر 1391 17:14
در دنیا دو نابینا هست یکی تو که عاشق شدنم را نمی بینی یکی من که به جز تو کسی را نمی بینم جوزف لئون
-
شب هجران
سهشنبه 14 آذر 1391 17:06
شب هجران و تنهایی و بی مــِـی مانده بیدار خدا را شکر چون خاطر به جای دیگری دارم برو ای عقل ، ای شب ، ای غم ، ای تشویش ، ای حسرت که من با مستی امشب ، رازهای دیگری دارم عماد خراسانی
-
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
چهارشنبه 8 آذر 1391 17:00
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولى دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر خون دل بود ، ما خورده ایم اگر دل دلیل است ، آورده ایم اگر داغ شرط است ، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان ، گردنیم اگر خنجر دوستان ، گرده ایم گواهى بخواهید ، اینک گواه همین زخم هایى که...
-
دست و دلم را نلرزان
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:54
حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند محمدرضا عبدالملکیان
-
نگفتمت : مرو آنجا که آشنات منم ؟
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:50
نگفتمت : مرو آنجا که آشنات منم ؟ در این سراب فنا چشمه حیات منم ؟ وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی ، که منتهات منم نگفتمت که : به نقش جهان مشو راضی که نقشبند سرا پرده رضات منم نگفتمت که : منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم نگفتمت که : چو مرغان به سوی دام مرو بیا که قوت پرواز و پر و...