-
سخن عاشقانه گفتن
پنجشنبه 6 مهر 1391 12:49
سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان عشق عادت نیست عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را از شباهت به تکرار می رسیم از تکرار به عادت از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت نادر ابراهیمی
-
چه خوش بودی دلا
پنجشنبه 6 مهر 1391 12:42
چه خوش بودی دلا , گر روی او هرگز نمیدیدی جفاهای چنین از خوی او , هرگز نمیدیدی سخنهایی که در حق تو , سر زد از رقیب من گرت میبود دردی , سوی او هرگز نمیدیدی بدین بد حالی افکندی مرا , ای چشم تر آخر چه بودی گر رخ نیکوی او , هرگز نمیدیدی ز اشک ناامیدی کاش ای دل , کور میگشتی که زینسان غیر را پهلوی او , هرگز نمیدیدی...
-
رها در باد
پنجشنبه 6 مهر 1391 12:19
رهایم ، ای رها در باد رها از داد و از بیداد رها در باد حرفی مانده ته حرفی غمت کم جام دیگر ریز که شب جاوید جاوید است و چشم صبحدم در خواب و من از ریزش باران به یاد اشک می افتم به یاد بارشی پی گیر و درد آور به یاد التجا در این شب دلگیر من از غم های پنهانی به یاد قصه های شاد و از سرمستی این آب آتشناک دانستم که هشیاری شب...
-
محتسب گوید که بشکن ، ساغر و پیمانه را
چهارشنبه 5 مهر 1391 19:08
محتسب گوید که بشکن ، ساغر و پیمانه را غالباً دیوانه می داند ، من فرزانه را بشکنم صد عهد و پیمان ، نشکنم پیمانه را این قدر تمیز هست ، آخر من دیوانه را گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند کردهام وقف می و معشوق این ، ویرانه را ما ز بیرون خمستان فلک ، می میخوریم گو بر اندازید ، بنیاد خم و خمخانه را ما زجام ساقی مستیم...
-
چیست آن در لب شیرین تو ؟ ای ساقی
چهارشنبه 5 مهر 1391 18:54
چیست آن در لب شیرین تو ؟ ای ساقی بستان جانم و آنمن بچشان ای ساقی باده پیش آر که در پای تو در خواهم باخت حاصل کارگه کون و مکان ای ساقی درد هجران عزیزان به جهان چند کشیدم همه رفتند ، خدا را تو بمان ای ساقی تا سرانجام دل خون شده چون خواهد بود سرنوشتی ز خط جام بخوان ای ساقی دور کجدار و مریز است و دلم می لرزد چون توان زیست...
-
در ره عشقت ای صنم
چهارشنبه 5 مهر 1391 18:49
در ره عشقت ای صنم ، شیفته ی بلا منم چند مغایرت کنی ؟ با غمت آشنا منم پرده به روی بسته ای ، زلف به هم شکسته ای از همه خلق رسته ای ، از همگان جدا منم شیر تویی ، شکر تویی ، شاخه تویی ، ثمر تویی شمس تویی ، قمر تویی ، ذره منم ، هبا منم نخل تویی ، رطب تویی ، لعبت نوش لب تویی خواجه ی با ادب تویی ، بنده ی بیحیا منم کعبه تویی...
-
کمکم کن
چهارشنبه 5 مهر 1391 18:41
اگر دوست منی کمکم کن تا از پیشت بروم اگر یار منی کمکم کن تا از تو شفا یابم اگر می دانستم که عشق خطر دارد دل نمی دادم اگر می دانستم که دریا عمیق است دل نمی زدم و اگر پایان را می دانستم آغاز نمی کردم دلتنگ شده ام به من بیاموز که ریشه ی عشقت را از ته بزنم به من بیاموز که اشک چطور جان می دهد در خانه چشم ؟ به من بیاموز که...
-
تو ای وحشی غزال
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:41
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها کنون در من...
-
اولین بار آخرین بار
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:30
اولین بـار کــه بـخواهم بگویمت دوستت دارم خیلی سخت است تب میکنم ، عرق می کنم ، می لرزم جان می دهم هزار بار می میرم و زنده می شوم پیش چشمهای تو تا بگویم دوستت دارم اولین بـار کــه بـخواهم بگویمت دوستت دارم خیلی سخت است اما آخرین بـار آن از همیشه سـخـت تر است و امـروز می خواهـم بـرای آخریـن بـار بگویـم دوستت دارم و بـعد...
-
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:26
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست مِی ز خُمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه ی زهدفروشانِ گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردنِ رندان پیداست چه ملامت بُود آن را که چنین باده خورَد ؟ این چه عیب است بدین بی خردی ؟ وین چه خطاست ؟ باده نوشی که در او روی و ریایی نبوَد بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست ما نَه...
-
اگر شعرهای من زیباست
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:18
اگر شعرهای من زیباست دلیلش آن است که تو زیبایی حالا هی بیا و بگو چنین است و چنان است اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی من همسن و سال تو هستم مهم نیست خانهات کجا باشد برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم خلاصه بگویم حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد گروس عبدالملکیان
-
جادوی عشق
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:13
محبوبم به سان یخ است و من به سان آتش این کدامین سرمای عظیم ست که در کویر تفتیده من ذوب نمی شود ، که هیچ سخت تر و سخت تر قد می کشد آن گونه که ناله اش در من چگونه می شود که سرمای قلب منجمدش به حرارت بی حدم اجازه بروز نمی دهد اما من بیشتر و بیشتر در شهدی جوشان گر می گیرم و حس می کنم شراره هایم افزوده می شوند و بالا می...
-
فرزانه ی جهان
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:08
با شمع روی خوبان پروانهای چه سنجد ؟ با تاب موی جانان دیوانهای چه سنجد ؟ در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد تن خود چه قیمت آرد ؟ ویرانهای چه سنجد ؟ با عاشقان شیدا ، سلطان کجا برآید ؟ در پیش آشنایان بیگانهای چه سنجد ؟ در رزم پاکبازان عالم چه قدر دارد ؟ در بزم بحر نوشان پیمانهای چه سنجد ؟ از صدهزار خرمن یک دانه است...
-
وقتی که تو نیستی
چهارشنبه 22 شهریور 1391 19:05
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد من فکر می کنم در غیاب تو همه ی خانه های جهان خالی ست همه ی پنجره ها بسته است اصلا کسی حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد واقعا وقتی که تو نیستی آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد بیاید بالای کوه اما دیوارها تا دل ات بخواهد بلندند سرپا ایستاده اند کاری به بود و نبود نور ندارند سایه...
-
با یاد دست های تو
دوشنبه 20 شهریور 1391 19:02
هنگامه شکوفه نارنج بود و من با یاد دستهای تو سرمست تن را به آن طبیعت عطرآگین جان را به دست عشق سپردم با یاد دستهای تو ناگاه مشتی شکوفه را بوسیدم و به سینه فشردم فریدون مشیری
-
هیچوقت ترا ترک نمی کنم
دوشنبه 20 شهریور 1391 18:55
هیچوقت تو را ترک نمیکنم حتا اگر توی این دنیا نباشم بانوی من هر وقت به دوست داشتن فکر میکنم ابدیت و تمامی شبها با نام تو بر سینهام سنجاق میشود میدانی ؟ میدانی از وقتی دلبستهات شدهام همه جا بوی پرتقال و بهشت میدهد ؟ هرچه میکنم چهار خط برای تو بنویسم میبینم واژهها خاک بر سر شدهاند هرچه میکنم چهار قدم...
-
شمعدانی های منتظر
دوشنبه 20 شهریور 1391 18:52
اگر آمدی خبرم کن در خانه بمانم که از اندوه نمیرند شمعدانیهای منتظر و ماهی های حوض و لبخندی که بشوق برلبانم میبندد که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد سیدعلی صالحی
-
لبخند تو
دوشنبه 20 شهریور 1391 18:48
لبخند تو چون زورقی طلایی که بر دریای نیلی گذر می کند از پیش چشمان خیره ی من گذشت و من به یک باره زیبایی تو و تنهایی خود را یافتم بیژن جلالی
-
باورت کردم
دوشنبه 20 شهریور 1391 18:33
گفتی گندم ، نوشتم گندمزار گفتی گل ، نوشتم گلزار گفتی ستاره ، نوشتم کهکشان گفتی بیا ، شوریده و دیوانه به سویت دویدم هر کلامت را به توان ابدیت نوشتم خواندم ، باور کردم باور کردم که گندم تو یعنی گندمزار گلت گلزار، ستاره ات کهکشان تو تنها یاور تو تنها باور تو بهترین تو والاترین ، تو مرهم زخمهای شبهای دلتنگی اما این بار...
-
و ما به شما یاد می دهیم
دوشنبه 20 شهریور 1391 12:07
و ما به شما یاد می دهیم که چه چیزی را ندانید و کدام خاطره ای خوشتر است خواب دیدن این طور که شما می بینید اصلاًبه صلاحتان نیست اشک این طورها که شما می ریزید قطره قطره اصلاً معنا ندارد به غلغل چشمه نگاه کنید مگر از اندوه است و ما به شما یاد می دهیم که چه رویاهایی چه زمان هایی خوشتر است در صورت مردودی البته چاره نیست به...
-
جهانی برای تو
دوشنبه 20 شهریور 1391 11:53
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو حسین پناهی
-
مورچگان مست
دوشنبه 20 شهریور 1391 11:35
استکان شراب شکست و مورچگان مست برای ابد گم شدند گروس عبدالملکیان
-
عشق
پنجشنبه 16 شهریور 1391 11:13
عشق شادی ست ، عشق آزادی ست عشق آغاز آدمی زادی ست عشق آتش به سینه داشتن است دم همت بر او گماشتن است عشق شوری زخود فزاینده ست زایش کهکشان زاینده ست تپش نبض باغ در دانه ست در شب پیله رقص پروانه ست جنبشی در نهفت پرده ی جان در بن جان زندگی پنهان زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن زندگی را به عشق بخشیدن زنده است آن که عشق می ورزد دل و...
-
عشق هدیهیی فرابشریست
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:32
یکدیگر را دوست میداریم یکدیگر را کامل میکنیم امّا مالک هَم نیستیم نمیتوانیم آنچه را به ما تعلّق دارد به خود هدیه کنیم عشق هدیهیی فرابشریست مارگوت بیکل
-
می بویم گیسوانت را
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:28
می بویم گیسوانت را تا فرشته ها حسودی کنند شانه می زنم موهایت را تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا شعر می گویم برای تو تا کلمات کیف کنند مست شوند بمیرند مصطفی مستور
-
که بود آن ترک خونآشام سرمست
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:24
که بود آن ترک خونآشام سرمست که جانم برد و خونمخورد و دل خست درآمد سرخوش و افتادم از پای برون شد مست و بیرون رفتم از دست سپر بر پشت و تیغ کیه در مشت کمان در دست و تیر فتنه در شست فغان جای نفس از سینه برخاست جنون جای خرد در مغز بنشست نه تیرش هست تیری کش توان جست نهزخمش هست زخمی کش توان بست نه چشم از نیش تیرش...
-
پیوند مهر
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:18
از هم گریختیم و آن نازنین پیاله دلخواه را ، دریغ بر خاک ریختیم جان من و تو تشنه پیوند مهر بود دردا که جان تشنه خود را گداختیم بس دردناک بود جدایی میان ما از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت و آن عشق نازنین که میان من و تو بود دردا که چون جوانی ما پایمال...
-
ای زمستان ای بهار
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:10
من بر این ابری که این سان سوگوار اشک بارد زار زار دل نمیسوزانم ای یاران ، که فردا بیگمان در پی این گریه میخندد بهار ارغوان میرقصد ، از شوق گلافشانی نسترن میتابد و باغ است نورانی بید ، سرسبز و چمن ، شاداب ، مرغان مست مست گریه کن ای ابر پربار زمستانی گریه کن زین بیشتر ، تا باغ را فردا بخندانی گفته بودند از پس هر...
-
در کوی خرابات
چهارشنبه 15 شهریور 1391 11:05
در کوی خرابات ، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است اسرار خرابات بجز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است ؟ تا مستی رندان خرابات بدیدم دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است خواهی که درون حرم عشق خرامی ؟ در میکده بنشین که ره کعبه دراز است از میکدهها نالهٔ دلسوز برآمد در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز...
-
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت
چهارشنبه 15 شهریور 1391 10:44
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت کارچراغ خلوتیان باز در گرفت آن شمع سرگرفته دگرچهره برفروخت وین پیرسالخورده جوانی زسرگرفت آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذررفت زنهار از آن عبادت شیرین دلفریب گویی که پسته ی توسخن درشکرگرفت بارغمی که خاطرما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت هرسرو...