-
تو زیبایی
دوشنبه 22 مهر 1398 10:57
تو زیبایی وقتی گریه میکنی تو زیبایی وقتی در قاب پنجره لبخند میزنی تو زیبایی وقتی خجالت میکشی حتی آن روز که ترکم خواهی کرد هنوز هم زیبایی برای همیشه هرمان د کوئینک مترجم : نیلوفر شریفی
-
حضرت عشق
دوشنبه 22 مهر 1398 10:54
بگذار من بیشتر دوستت بدارم بیشتر عاشقت باشم ، بیشتر بخواهمت بگذار من بیشتر در آغوشت بگیرم بیشتر ببوسمت بیشتر ببینمت کارهای سخت را بگذار برای من بگذار برایت بمیرم تو فقط حضرت عشق باشی کافیست حامد نیازی
-
لبخند شیرین
دوشنبه 22 مهر 1398 10:45
لبخند شیرین درچهره ات مُرد و لبهای من چونان تب آلود لرزیدند و خاموش ماندند ما به یکدیگر درود نگفتیم تنها به هم نگریستیم و از کنار هم گذشتیم تئودور اشتورم مترجم : آذر نعیمیان
-
برای دیدن تو
دوشنبه 22 مهر 1398 10:41
زیبایی ات کوهستانی است که فقط از دور دیده میشود برای دیدن تمام تو باید از تو فاصله گرفت علیرضا روشن
-
تسخیرم کن
دوشنبه 22 مهر 1398 10:35
تسخیرم کن مرا میهن خود گردان مهرویی باش مستبد پرچمی برافراز از رنگ چشمانات سرودی از گیتار صدایت سپاهی از سربازان زیباییات تسخیرم کن نگذار جز تو در روح من گلی بشکفد پروانهای به پرواز درآید رودخانهای بخروشد تسخیرم کن دختری باش دیکتاتور مرا به زندانی ببر که زندانباناش تویی از شکاف درِ آهنی بپایَم به زنی دیگر اگر...
-
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
دوشنبه 22 مهر 1398 10:31
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب این دل تنگ من و این تن بیمار امشب آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست نرود نقش تو از پرده ی پندار امشب بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر آفتابی شود از...
-
تختی زیر باران
دوشنبه 22 مهر 1398 10:25
عشق گامهایی غمناک است در دل و ملال پاییزی میان سینهها ای کودکی که به صدا درمیآوری زنگ دوات را در دلم از پنجرهی قهوهخانه میبینم چشمان زیبایت را در میان نسیم سرد بوسههای سختتر از سنگت را حس میکنم ستمگری تو ، محبوب من و چشمانت دو تخت زیر باران مهربان باش با من ای الههی موخرمایی مرا آوازی ساز در دلت و شاهینی...
-
ای به دیدار توام ، دیده گریان مشتاق
دوشنبه 22 مهر 1398 10:17
ای به دیدار توام ، دیده گریان مشتاق ز اشتیاق لب لعلت ، به لبم جان مشتاق دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق جان محبوس تن من به تمنای رخت عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق بیش از آنم من مهجور ، به جانان مشتاق خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو چون سکندر...
-
هیچ روزی تکرار نمیشود
دوشنبه 15 مهر 1398 06:45
هیچ روزی تکرار نمیشود هیچ شبی ، دقیقا مثل شب پیش نیست هیچ بوسهای ، مثل بوسهی قبل نیست و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی روزها همه زودگذرند چرا ترس اینهمه اندوه بیدلیل برای چیست ؟ هیچ چیزی همیشگی نیست فردا که بیاید امروز فراموش شده است ویسلاوا شیمبورسکا مترجم : بهمن طالبینژاد
-
بیا جانم
دوشنبه 15 مهر 1398 06:40
بیا جانم بیا و دل به مهر کسی بده که وقتی از تو دور است هر روز صبح عکس هایت را مرور کند و دلش برایت از دور ضعف رود بیا مهر کسی را به جان بخر که وقتی حواست به نگاهش نیست چشمانش را ببندد و در دل آرام دعایت کند بیا عاشق کسی باش که هر روز عصر باز هم عکس هایت را مرور کند آنقدر که اینبار طاقتش طاق شود تلفن را بر دارد و با...
-
جست و جو می کنم
دوشنبه 15 مهر 1398 06:35
جستوجو میکنم در میانِ سوزِ سردِ پاییزی میانِ آفتابِ صبح میانِ روشناییِ ماه گمشدهی روزم را شبام را نبودنت دردناک بود چون زخمِ خنجر حرفهایت دردناک بود چون گلوله در روز قیامت تو را پیدا میکنم خود را فراموش میکنم تو را هرگز ییلماز اردوغان مترجم : نادر چگینی
-
به چشم هایت قسم
دوشنبه 15 مهر 1398 06:30
به چشم هایت قسم من از پس اینهمه دوری بر نمی آیم از پس خطور اینهمه خاطره از شیوع عطر تو در ویرانه های دل به لبخندت قسم من از ایوان پروازهای بلند به سوگ بی بالی نشسته ام از مخاطره ی سقوط به قفس رسیده ام و دریچه ی شگفت روشنی به سمت تو گشوده ام به نامت قسم که آشنای جسور روزهای تنهایی است و طعم ماندگار عشق زیر زبان سکوت که...
-
در دومین قلمرو ستارگان
دوشنبه 15 مهر 1398 06:25
در دومین قلمرو ستارگان همه چیز همیشه نیمه زیباست ناخن هایت فرشتگانی هستند خوابیده بعد از یک شب طولانی عشق صدای چشم هایت برف است در حال پایین آمدن از پله های باد موهایت به رنگ خدایی است که گل می چیند اینجا در دومین قلمرو ستارگان تنها یک چیز پیداست تو ریچارد براتیگان مترجم : اسدالله امرایی
-
تو با چشمانت مرا بنواز
دوشنبه 15 مهر 1398 06:20
خاکستری خاکستری خاکستری صبح ، مه ، باران ابر ، نگاه ، خاطره در من ترانه ای نبود تو خواندی در من آینه ای نبود تو دیدی ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک بی باران در نگاه تو سبز شدم برقی از چشمانت برخاست نگاهم بارانی شد گونه هایت خیس باران چشمهایت آفتابی گرگ ها میزایند بره ها را دریابیم تو با چشمانت مرا بنواز چوب دست...
-
تو در من خواهی رویید
دوشنبه 15 مهر 1398 06:15
من پارهپارههای تو را جمع خواهم کرد و خود در تو خواهم خفت و تو در من خواهی رویید تو در خون من سبز خواهی شد و من میایستم بر تو باران خواهد بارید برتو از دو دیدهی ابری من باران خواهد بارید چه درازنای بیپایانی دارد این فصل اما من پایداری خواهم کرد تا تو چون صنوبری بالا شوی و من تا وقت مرگ نزد تو خواهم ماند تا...
-
اشتیاقی که سنگ شده است
دوشنبه 15 مهر 1398 06:10
تو می خواهی از یک اشتیاق کهنه پرده برداری اشتیاقی که سنگ شده است و در میدانی بی سرنوشت مانده است فقط ناهار است در سفره ی خالی پرندگان پرواز می کنند در جست و جوی برنج و سبزی و نان کدام برنج کدام سبزی کدام نان می خواستم اشتیاق کهنه ی تو را فراموش کنم اما نمی توانستم اشتیاقی که بوی بهار نارنج می داد طعم عسل داشت میزبان...
-
تنت را دوست دارم
دوشنبه 15 مهر 1398 06:05
تنم را دوست می دارم وقتی با تن توست چرا که چیزی نو می شود با ماهیچه های بهتر و عصب های بیشتر تنت را دوست دارم آنچه که می کند دوست دارم چگونه اش را دوست دارم حس کردن مهره ها و استخوان هایت را دوست دارم و لرزش این نرمی سفت را و آنچه که می خواهم دوباره و دوباره و دوباره ببوسم دوست دارم این و آن تو را ببوسم دوست دارم کرک...
-
گفتم : ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
دوشنبه 15 مهر 1398 06:00
گفتم : ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا : منم دوای تو از درد من منال گفتم : شبم چو سال شد از بار هجر تو گفتا : به وصل روز کنم این شب چو سال گفتم : که با تو نیست مجال حکایتی گفتا : چو من رضا دهم آسان شود مجال گفتم : دلم به وصل تو تعجیل میکند گفتا : ز من به صبر توان یافتن وصال گفتم : به شام روی تو دیدن مبارکست گفتا...
-
حس درونی
دوشنبه 8 مهر 1398 12:27
عاشق بوسیده شدنش را می فهمد نه بوسیدنش را فاضل حسنو داغلارجا مترجم : آیدین روشن
-
در رویاهایت جایی برایم باز کن
دوشنبه 8 مهر 1398 12:24
در رویاهایت جایی برایم باز کن اینجا چیزی جز یاد تو نیست نه که نیست ، هست خندههایت هست ، نگاهت هست ، نفسهایت هست اما مال من نیست زخمهایی که به یادگار گذاشتی کهنه شده اند صدای ناشناس شب دو صندلی شکسته ، یک میز غرق تماشا هم خانهام شده اند بیداری از ابهام دست بر نمیدارد و تو از سرم دعوت کن مرا به خوابی رویایی در من...
-
آینه
دوشنبه 8 مهر 1398 12:17
فقط چشمهایم شبیه خودم مانده و نگاه های غم آلودم نشد آنچه که فکر می کردم در آینه ها من هستم دروغ نیست تغییر کردنم تغییر کرده ام حالاهر ترانه ای مرا می گریاند این زمان نیست که انسان را دیوانه می کند بلکه تلخی فراموش نکردن است زمان است که از میان دستانم پر کشید و رفت وقتی که هنوز رویاهایم نمرده بودند زمان است که حکمرانی...
-
بوسه های تو
دوشنبه 8 مهر 1398 12:14
بوسه های تو آغشته به سمی ست به نام عشق سمی که سر آخر از پای در می آوردم و من یک روز در حالی که در آغوش توام و لبخند می زنم عاشقانه خواهم مرد سوسن درفش
-
گمان می کنید
دوشنبه 8 مهر 1398 12:08
گمان می کنید زندگی کردن آسان است وقتی شهری که در آن زاده شده ای دیگر نیست اما تو به زندگی ادامه می دهی ؟ گمان می کنید به یاد آوردن آسان است وقتی که چاره فقط فراموش کردن است وقتی شهری در کار نیست اما تو هنوز هم آن را به یاد می آوری ؟ گمان می کنید خوابیدن آسان است وقتی گوش هایت پر است از جیغ و وقتی چشم هایت پر است از...
-
معجزه عشق
دوشنبه 8 مهر 1398 12:03
پاهایم که رو به راه شود زخم هایش اگر خوب شود دوباره راه می افتم عشق ، مرا از تمام سربالایی های نیامدنت بالا می برد من این پیچ و خم های به تو نرسیدن را هم دوست دارم مینا آقازاده
-
همدیگر را وداع گفتیم
دوشنبه 8 مهر 1398 11:59
همدیگر را وداع گفتیم اما تصویرِ تو تا ابد در دلم باقی است مانند شبحی کمرنگ از بهترین سالهای زندگی ام شبحی شادی آفرین وفادار مانده ام و هیچ عشق تازه ای تصویر تو را از دلم نخواهد زدود همچون معبدی استوار که همواره معبد است و همچون معبودی که همیشه خداست میخائیل یوریویچ لرمانتف
-
به وقت رویش سبز جوانه با من باش
دوشنبه 8 مهر 1398 11:43
به وقت رویش سبز جوانه با من باش دلم گرفته در این بیکرانه با من باش چه آسمان غریبی است بی حضور تو دل به گرمی سخنی عاشقانه با من باش سکوت ، درد بزرگی است هیچ می دانی ؟ بخوان برای دلم یک ترانه با من باش اسیر این قفس سرد و غم گرفته منم در قفس بگشا ، بی بهانه با من باش قسم نمی دهمت که به عمر صد غزلم به عمر یک غزل حافظانه...
-
کنون که سرمست عشقام
دوشنبه 8 مهر 1398 11:38
کنون که سرمست عشقام به عطرها علاقهمند شدهام پیش از این برایم اهمیتی نداشت که گلها معطرند حالا عطرشان را چنان احساس میکنم که گویا چیزی تازه میبینم میدانم که آنها پیش از این نیز معطر بودهاند همانطور که میدانم خود من هم وجود داشتهام اینها چیزهاییست که همه در ظاهر میدانیم اما اکنون آنها را با نفس کشیدن از...
-
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
دوشنبه 8 مهر 1398 11:26
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه خرد که قید مجانین عشق میفرمود به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامی فدای جانانه من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه چه نقشهها که برانگیختیم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه...
-
نمی توانم فراموشت کنم
دوشنبه 1 مهر 1398 06:45
نمی توانم فراموشت کنم حتی اگر با باران بر ساحلی دور بباری با هر شکوفه ای با هر گلی که باز می شود نوری می شوی در چشم و ترانه ای در دل ابراهیم گورچایلی شاعر آذربایجان ترجمه : رسول یونان
-
تو را می خواهم
دوشنبه 1 مهر 1398 06:40
تمام تردید های من در دوستت دارم های تو بی معنا شدند هرگز تصور نمی کردم که روزی این چنین به دام عشق گرفتار شوم و همچون کبوتری دلبریده از دنیا در بند چشمانت اسیر شوم هر روز که می گذرد قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد آری اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد من بیمار عشق توام و تنها طبیب من دستان هستی بخش توست پروانه ی...