-
احساسات
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:25
احساساتِ من به شدت زخمیاند انگار گلوله خوردهاند و خونشان رفته است احساساتِ من در حالِ جان سپردناند نه کسی در زندهگیام هست که احساساتام را با او قسمت کنم نه کسی هست که مرا دوست داشته باشد یعنی من آنام که از یاد رفته در گذشتهها جا مانده است آتیلا ایلهان مترجم : ابوالفضل پاشا
-
باید زمان می گذشت
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:20
باید زمان می گذشت زیبایی ات آرام آرام روی گونه هایم می نشست گاهی باید در خانه می ماندم و به رویای رنگین کمان فکر می کردم گاهی هم به خیابان می زدم چترم را باز می کردم و به صدای باران قبل از زمین خوردنش گوش می دادم باید زمان می گذشت من و باران با هم دوست می شدیم بعد زیبایی ات آرام آرام روی گونه هایم می نشست محسن حسینخانی
-
قسم می خورم
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:15
قسم می خورم حداقل هزار نفر توی کوچه بودند ولی او بجز من کسی را ندید رنج از چهرهاش میبارید و تنهایی عجیب چشم هایش بیش از زیباییاش مجذوبم کرد میخائیل بولگاکف مترجم : پرویز شهیدی از کتابِ مرشد و مارگریتا
-
باید زیست
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:10
من نه خوش بینم نه بد بینم من شد و هست و شود بینم عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من من که عمری دیده ام پایین و بالایش که تفو بر صورتش،لعنت به معنایش دیده ای بسیار و می بینی می وزد بادی ، پری را می برد با خویش از کجا ؟ از کیست ؟ هرگز این پرسیده ای از باد ؟ به کجا ؟ وانگه چرا ؟ زین کار مقصد چیست ؟ خواه غمگین باش ، خواهی...
-
باید بمیرم
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:05
باید بمیرم هیچچیز نمیمیرد زیرا ایمانِ کافی برای مردن را ندارد روز نمیمیرد میگذرد گُل نیز میپژمرد خورشید غروب میکند نمیمیرد تنها من که خورشید و گل و روز را لمس کردهام و اندیشیدهام میتوانم بمیرم خوزه آنخل بالنته برگردان : مهیار مظلومی
-
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
چهارشنبه 1 مرداد 1399 06:00
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد سروبالای منا گر چون گل آیی در چمن خاک پایت نرگس اندر چشم بینایی کشد روی تاجیکانهات بنمای تا داغ حبش آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد شهد ریزی چون دهانت دم به شیرینی زند فتنه...
-
عذاب عشق
یکشنبه 22 تیر 1399 12:09
عذاب عشق نزد من عزیز است بگذار بمیرم اما بگذار با دلی هنوز و همیشه همه عشق بمیرم الکساندر پوشکین
-
توصیف تو
یکشنبه 22 تیر 1399 12:07
رود گنگ با آفتاب منعکسش از موهایت می گذرد رودی که از آن می نوشم در آن غسل می کنم می میرم دو بلدرچین در چشمانت داری که دستان سرد مرا پناه می دهند در عبور از زمستان های زندگی صدای تو شالی ست که دور شانه های من می پیچد و لب هایت مسیر کافه های پاریس را نشان می دهند اما تمام این ها توصیف کامل تو نیست تو چیزی فراتری از آن...
-
لبخند شیرین درچهرهات مُرد
یکشنبه 22 تیر 1399 12:04
لبخند شیرین درچهرهات مُرد و لبهای من چونان تب آلود لرزیدند و خاموش ماندند ما به یکدیگر درود نگفتیم تنها بهم نگریستیم و از کنار هم گذشتیم تئودور استورم مترجم : آذر نعیمیان
-
دوام عشق
یکشنبه 22 تیر 1399 11:58
خلق عشق مسئله ای نیست حفظ عشق مسئله است عاشق شدن مهم نیست عاشق ماندن مهم است عاشق شدن حرفه بچههاست عاشق ماندن هنر مردان و دلاوران مهم پنجاه سال بعد است دوام عشق ، دوام زیبایی و شکوه عشق نادر ابراهیمی
-
آن زن شراب شماست
یکشنبه 22 تیر 1399 11:38
یک زن اگر با تابش و سرخوشىاش با خندههایش بتواند عقل از سرتان بیرون کند اگر چشمانش راز چشمانتان را بخواند اگر بتواند اندوه و شادمانىتان را شریک شود آن زن شراب شماست ناظم حکمت
-
این سطرها را برای تو می نویسم
یکشنبه 22 تیر 1399 11:23
این سطرها را برای تو می نویسم با هیچ کس حتی کلامی از آن را فاش مکن من هم کلید زبانم را بعد از نوشتن این شعر به اقیانوسی خواهم انداخت فرصت کم است و این کوره راه ها هیچ کدام ما را به جایی نمی برد من راه ناشناخته ای را می دانم اما مجال برای نوشتن نیست و چشم هایی که چشم ندارند دیدن ما را در پی ما هستند فرصت کم است دیدار...
-
گاهی عشق و گاهی زخم
یکشنبه 22 تیر 1399 11:20
من در این زندگیِ دو روزه با دردها و غصههای طولانی دلآزرده میشوم این اضطراب و این بههمریختهگی مرا خسته میکنند و هنگامیکه در این همهمهها دنبالِ پناهگاهی میگردم گاهی عشق و گاهی زخم به دست میآید گاهی زخم و گاهی یک زخمِ دیگر یک عشقِ قدیمی همیشه یک جداییِ تازه است این را پرندهها میپرسند و ستارهها پاسخ میدهند...
-
عاشقان را درد بی مرهم خوش است
یکشنبه 22 تیر 1399 11:14
عاشقان را درد بی مرهم خوش است بیدلان را دیده پر نم خوش است گر سخن در گوش جانان می رسد گفت و گوی هر که در عالم خوش است گر بتان از درد عشاق آگهند هر کجا دردیست بی مرهم خوش است هر کسی کو غم خورد ناخوش بود من غم خوبان خورم کاین غم خوش است جان من آزار دل چندین مجو خود درین ایام دلها کم خوش است زلف را بهر خدا شانه مزن...
-
ای که در بَرَم نیستی
یکشنبه 15 تیر 1399 12:04
ای که در بَرَم نیستی شبت چگونه گذشت ؟ شباهنگام به من اندیشیدی ؟ کمی آه کشیدی ؟ اشک در چشمت حلقه زد آماده گریه شد آیا ؟ زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد ؟ غذا و سخن و هوا چه معنی دارد ؟ که من در گوشهیِ دور از این جهان گم شده و بر باد رفتهام غاده السمان ترجمه : سعید هلیچی
-
گفتم برایم شعر بفرست
یکشنبه 15 تیر 1399 12:00
گفتم برایم شعر بفرست اما نه شعرهایی که عاشقان دیگرت برای تو می گویند نه شعرهایی که عاشقان دیگرت در آن مرگ خود را به خاطر تو آرزو می کنند گفتم برایم شعر بفرست و حالا می گویم هر که شعر خوبی گفت برایم بفرست حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت برای تو می گویند می خواهم بدانم دیگران که دچار تو می شوند تا کجای شعر پیش می روند تا...
-
زندگی خیلی کوتاه است
یکشنبه 15 تیر 1399 11:42
زندگی خیلی کوتاه است چیزی به من ببخش که دوستش داشتهباشم و من چیزی جز حقیقت را دوست ندارم همان چیزی را به من ببخش که خودت هستی کریستین بوبن
-
بیا به همان روزها برگردیم
یکشنبه 15 تیر 1399 11:24
بوی تو بوی دستهای خداست که گلهایش را کاشته به خانهی خود میرود بوی تو بوی کفش تازه در سن بلوغ است وقتی که از مغازه قدم بیرون میگذاریم تو که پیش منی آفتاب انگار شوخیاش گرفته زیر پیرهنم میدود ماه انگار شوخیاش گرفته و همین الان است که بیاید پایین با ما بازی کند تو که با منی صبحانهی من لیوانی کهکشان شیری است و...
-
دنیای تنگ و محدود
یکشنبه 15 تیر 1399 11:04
دلِ من در تنام جا نمیشود و تنِ من در خانهام اتاقِ من در خانهام نمیگنجد و خانهی من در دنیا دنیای من در کائنات جا نمی شود و متلاشی خواهم شد از شدتِ دردهایی که دردِ من تحمل میکند لب فروبستهام که سکوتِ من در آسمانها نمیگنجد چنین دردی را من چهگونه به دیگران خواهم گفت ؟ قلبِ من برای عشق ورزیدنام کوچک است و سرِ...
-
شب قدری که دمی پیش تو ماندم خوش بود
یکشنبه 15 تیر 1399 11:01
شب قدری که دمی پیش تو ماندم خوش بود کامی از عمر که همراه تو راندم خوش بود در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت بوسه ها کز لب نوش تو ستاندم خوش بود و آن همه گل که نسیمانه به شکرانه ی تو چیدم از باغ دل و بر تو فشاندم خوش بود به چمنزار غزل با نی سحر آور خود وقتی آن چشم غزالانه چراندم خوش بود من چنان محو سخن گفتن گرمت...
-
به یادآوردن عشق شیرین تو
یکشنبه 15 تیر 1399 10:58
آن هنگام که از بداقبالی خویش و رسواییِ در میان مردم در تنهاییام بر آوارگی خود اشک میریزم آن زمان که خوشبخت نبودم و به دیگران به دیدهی احترام نگریستهایم به خود ترحم کرده و میگریم و گوش کر گردون را با نالههای بیهودهی خود میآزارم به خود نگاهی انداخته و به سرنوشت خویش نفرین میفرستم و هنگامی که دعا میکنم اگرچه...
-
ز سوز سینه کبابم ، ز سیل دیده خرابم
یکشنبه 15 تیر 1399 10:47
ز سوز سینه کبابم ، ز سیل دیده خرابم تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادیست تو راحت دگران شو ، که من برای عذابم بدیگران منشین و بجان من مزن آتش مرا مسوز ، که من خود بر آتش تو کبابم اگر برای هلاک منست ناز و عتابت بیا و قتل کن ایدون ، که مستحق عتابم سؤال بوسه نمودم ، ولی تو لب نگشودی سخن...
-
آن هنگام که بمیرم
یکشنبه 8 تیر 1399 11:36
آن هنگام که بمیرم بسوزان مرا و خاکسترم را در سیگارت بگذار آنگاه مرا عمیق دود کن میخواهم سپری کنم زندگی دیگری را در ریههای تو مثنی شاکر شاعر عراق مترجم : صالح بوعذار
-
من یک افراطی بی مرزم
یکشنبه 8 تیر 1399 11:34
من یک افراطی بی مرزم از هر چیزی نهایتش را می خواهم در هر چیزی غرق می شوم افراطی دوستت دارم باید افراطی مرا بخواهی در نهایت عشق باید غرقم کنی برای خواستنت نباید مرز بگذاری مرا افراطی ببوس و در آغوشت غرقم کن من چیزی از کم و یک ذره نمی فهمم من یک افراطی بی مرزم از خودت ، بودنت ، حضورت حد نشانم نده بگذار در نهایتت غرق شوم...
-
عشق از آن بد اقبالان است
یکشنبه 8 تیر 1399 11:27
یکبار وقتی جوان و معصوم بودم کسی ترکم کرد و من غمگین شدم دل نازکم دو نیم شد و این خیلی بد است عشق از آن بد اقبالان است عشق نفرین است و دیگر هیچ یکبار قلب مرا شکست و می اندیشم این بدتر است دوروتی پارکر مترجم : هودیسه حسینی
-
فدای یک خنده ات
یکشنبه 8 تیر 1399 11:19
اینکه من تو را هربار که می بینم دست بر دلم می گذارم و آرام زیرِ لب می گویم آرام بگیر رسوا می شوی آخر اینکه تو هربار مرا می بینی حتی به خیالت هم نمی رود من چطور با هربار نگاهت سست می شوم می افتم از پا یعنی این حوالی هنوز هم گاهی عاشقی سکوت است اینکه من هیچگاه شاید حتی در رویا که هیچ در خوابت هم نباشم اما تو هرشب و...
-
رقص مربع
یکشنبه 8 تیر 1399 11:16
ژوئو ترزا را دوست داشت که ریموندو را دوست می داشت که ماریا را دوست داشت که او هم ژوئاکیم را دوست می داشت که لی لی را دوست داشت که کسی را دوست نداشت ژوئو به آمریکا رفت ترزا به یک صومعه ریموندو در تصادف مرد ماریا تنها ماند ژوئاکیم خودکشی کرد لی لی با ژ فرناندس پینتو ازدواج کرد که از اول در این قصه نبود کارلوس دروموند د...
-
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
یکشنبه 8 تیر 1399 11:12
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر مرا به حیطه ی محض حریق دعوت کن به لحظه لحظه ی پیش از شروع خاکستر به آستانه ی برخورد ناگهان دو چشم به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر به شب نشینی شبنم، به جشنواره ی اشک به میهمانی پرشور چشم و گونه ی تر به نبض آبی تبدار در شبی بی تاب به چشم روشن و بیدار...
-
عشق و شعر
یکشنبه 8 تیر 1399 11:10
تویی همان آوا که پاسخ میدهی به ندای من بی این صدا هیچ شعری نمیتواند مجذوب خود کند پژواکی را که میآمیزد زمزمهی عشاق را به غبار قرون تو همانی که با او واژه به واژه میبافم اندامِ سرودمان را و پیوند میگیرم با او و قیاس میکنم قیاسناپذیرِ همیشهپابرجا را با سِحری ناپایدار که قادر به مردن نیست به چشمم تو کنتس طرابلسی...
-
ایا بیحد و مانندی که بیمثلی و همتایی
یکشنبه 8 تیر 1399 11:02
ایا بیحد و مانندی که بیمثلی و همتایی تو آن بیمثل و بیشبهی که دور از دانش مایی ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد دوری ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی هر آن کاری که شد دشوار آسانی ز تو جوید هر آن بندی که گردد سخت آن را هم تو بگشایی بدانی هر چه اسرارست اندر طبع هر بنده ببینی هر چه پنهان تو درین اجسام...