-
طلسم
سهشنبه 1 مهر 1399 06:05
نوشتهاند نوشتن مقدس است کلمات مقدساند و نفس تو خدایی را که در آنهاست آشکار میکند این کلمات را مینویسم و به آرامی تکرار میکنم برای خودم طلسمی برای تو این دعا را بگیر و بر گردنت بیاویز و با این نجواها پشتت را محکم کن باشد که همیشه عاشقانه گام برداری خورشید را بشناسی برای گرمای ماه برای مسیر راه باشد که همیشه این...
-
ای حسن تو بیپایان ، آخر چه جمال است این ؟
سهشنبه 1 مهر 1399 06:00
ای حسن تو بیپایان ، آخر چه جمال است این ؟ در وصف توام حیران ، آخر چه کمال است این ؟ رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا ای حسن رخت زیبا ، آخر چه جمال است این ؟ حسنت چو برون تازد ، عالم سپر اندازد هستی همه در بازد ، آخر چه جلال است این ؟ عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد زین قطره چه برخیزد ؟ آخر چه قتال است این ؟ در دل چو...
-
عشق تو را اختراع کردم
شنبه 22 شهریور 1399 06:35
عشق تو را اختراع کردم که زیر باران بیچتر نمانم عشق تو را اختراع کردم مثل کسی که به تنهایی شبانگاه زیر آواز میزند بیآنکه بترسد آنهنگام که عاشق میشویم حافظهی ما با عطر و اشک و بوی سیب آغشته میشود قلبها را هراسی فرا میگیرد انتظار بر روی میز کافهها جا خوش میکند گذشتهها از جلوی نگاهمان در خیابانها رد میشود...
-
این آخرین نامه من برای توست
شنبه 22 شهریور 1399 06:30
این آخرین نامه من برای توست اگر می خواهی بمانی ، برو اگر می خواهی شاعرت بمانم ، برو اگر می خواهی عاشقت بمانم ، برو اگر می خواهی یادت مرا فراموش نشود ، برو چمدانی را که برایت بسته بودم به وسعت کشتی نوح بود آن چمدان کفاف تمام عمرت را در جزیزه های غریبه های ناشناس خواهد داد ؟ من اینجا در این طوفان می خواهم عاشقت بمانم...
-
فقدان
شنبه 22 شهریور 1399 06:25
از میانشان میگذرم دستِ کسی در دستِ هیچکسی نیست همه در خود فرورفتهاند در ضمیرِ بعضیشان نگاه میکنم هیچکسی با خودش آشتی نیست خودم را به همهکس توضیح میدهم به هر کسی که از خودم بگویم حیرت میکند به هر کسی که خودم را بگویم حیرت میکنم کسی از ابتدا با خودش مأنوس نیست ازدمیر آصف مترجم : ابوالفضل پاشا
-
پاییز در راه است
شنبه 22 شهریور 1399 06:20
پاییز در راه است اگر بدانی چه کلماتی برای زوال برگها وخیابانهای زرد و خیس برای نیمکتهای منتظر و آفتاب مورب برای حزنِ تو و تنهایی کوچکت و اشتیاقت برای دیدنِ اولین باران کنار گذاشته ام ؟ اگر بدانی خزان که پشت پنجرهات بایستد انارها که ترک بخورند یلدا که دستش به گیسوی بلندِ تو برسد برایت چه شعرها خواهمگفت ؟ چه شعرها...
-
آغوش تو کافیست
شنبه 22 شهریور 1399 06:15
آغوش تو برای دل من کافیست و بالهای من برای آزادی تو آنچه بر روحات خفته است با دهان من به بهشت روانه خواهد شد فکر و خیال هر روزه در وجود توست تو میرسی بهسان حجامت گلها توسط شبنم با نبودنات افق را محو میکنی بهسان موج در پروازی ابدی هستی گفته بودم تو آوازی هستی در باد مانند کاجها ، مانند دکلها بهسان آنان...
-
میخواهم دوباره بخوانمت
شنبه 22 شهریور 1399 06:10
گفتم : سلام آمدهام تا دوباره بنویسمت و هیزم کلمه ریختم آنجا گفتم : میخواهم بدانم نون نامت چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد وامروز نبضم چه انفجاری خواهد داشت وقتی بگویم دوستت دارم میخواهم دوباره بچینمت ای میوهی رسیدهی کامل ای اتفاق هر نفس افتادنی ای گوشت شیرین خالص تابستان میخواهم دوباره بخوانمت تا دوباره...
-
مرگ خواهد آمد
شنبه 22 شهریور 1399 06:05
مرگ خواهد آمد و با چشمان تو خواهد نگریست مرگی که از صبح تا شب با ماست بیخواب و گنگ مانند افسوسی قدیمی یا رذیلتی جاهلانه چشمانت واژهای تهی خواهد بود فریادی فرونشانده و سکوتی بدینسان هر روز صبح میبینیاش وقتی تنها خم میشوی رو به آینه آی امید گرامی ما نیز آن روز خواهیم دانست که زندگی و هیچی تویی مرگ هر کس را به...
-
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
شنبه 22 شهریور 1399 06:00
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیدهی منی دور مشو ز چشم من شعلهی سینهی منی کم مکن از شرار من یار من و حریف من خوب من و لطیف من چست من و ظریف من باغ من و بهار من ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو ذره آفتاب تو این دل بیقرار من لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم کآخر تا...
-
بگذار دوستت بدارم
شنبه 15 شهریور 1399 06:35
بگذار دوستت بدارم تا از اندوهِ بیکرانِ درونم رهایی یابم تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم بگذار دمی در بسترِ دستانت بیارامم ای شیرینترین آفریدهها با عشق میتوانم هندسهی جهان را دگرگون کنم میتوانم در برابرِ این پریشانی تاب آورم نزار قبانی مترجم : صالح بوعذار
-
بیا برگردیم
شنبه 15 شهریور 1399 06:30
بیا برگردیم به اولین خیابان عاشقی به اولین کوچه ی بن بست به اولین شاخه گل رز بیا برگردیم به اولین نگاه های عاشقانه به اولین روز های عاشقی به اولین بوسه های پراز عشق در میان هزاران ترس بیا برگردیم به اولین دوستت دارمها به اولین نقطه سر خط ها به تمام حرفهایی که داشتیم اما همیشه ناگفته ماند بیا برگردیم به اولین خیابان...
-
کلمات بی ارزش من
شنبه 15 شهریور 1399 06:25
اگر برخی از کلمات بیارزش من خوشآیند تو باشند و تو این را فقط با نگاهات به من بگویی گل از گلام میشکفد و خندهای از سر شوق میکنم اما در خود میلرزم چونان مادری که رنگ میبازد اگر رهگذری به او بگوید فرزندت چه زیباست آنتونیا پوتزی شاعر ایتالیایی مترجم : اعظم کمالی
-
ماندن آنقدر ها هم سخت نیست
شنبه 15 شهریور 1399 06:20
ماندن آنقدر ها هم سخت نیست کافیست باور کنیم یک آدم هایی یک حس هایی یک عطر هایی یک خاطره هایی فقط یکبار تکرار میشود ماندن سخت نیست به شرطی که بفهمیم جایِ دیگر کسی همینقدر عاشقانه منتظرمان نیست فاطمه جوادی
-
هر چه هست تو را یاد من میآورد
شنبه 15 شهریور 1399 06:15
هر چه هست تو را یاد من میآورد ساده و دوستداشتنی کارهایی که هر روز انجام میدادی چیزی شبیه انتظار، همیشه همراه من است انتظار برای آمدن دوباره تو حتی اگر هیچوقت این اتفاق رخ ندهد تمام اتاق از عشق ما پُر خواهد شد مثل همان آهنگ قدیمی که همیشه با هم میخواندیمش چهرهها و واژهها و رویایی که در این لحظه جاری است وقتی که...
-
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
شنبه 15 شهریور 1399 06:10
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست که بلای دل ما از...
-
ترانه ای که با تو شنیدم
شنبه 15 شهریور 1399 06:05
آن ترانه ای که با تو شنیدم بیشتر از یک موسیقی ساده بود و آن نانی که با تو قسمت اش کردم بیشتر از یک نان اکنون که اینجا ایستاده ام ، بدون تو همه چیز متروک است و ویران و هر آن چه که زمانی بسیار زیبا بود حالا مرده است دست هایت زمانی این میز را لمس کرده بودند و این ظرف های نقره فام را و من دیده بودم که انگشتان ات چگونه...
-
مستغنی است از همه عالم گدای عشق
شنبه 15 شهریور 1399 06:00
مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی در دولتسرای عشق عشق و اساس عشق نهادند بر دوام یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق آنها که نام آب بقا وضع کردهاند گفتند نکتهای ز دوام و بقای عشق گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق پروانه محو کرد در آتش وجود خویش یعنی که اتحاد بود انتهای عشق اینرا کشد...
-
آخر چرا آمدی
شنبه 8 شهریور 1399 06:35
آخر چرا آمدی تو را که صدا نزده بودم خودت آمده بودی همچون عشقی سیاه در کشتزار قلبام مثل گندمی که از دهان گنجشکی افتاده باشد کاش سبز نمیشدی اگر قرار بود با حسرتات به سر ببرم مثل مجسمهای چشم به راه ، یخزده بمانم کاش هیچ نمیآمدی سنگی به برکهی زلالی پراندی گفتم که گلآلودش نکن دیگر سنی از من گذشته آنقدر مرا...
-
جاده بی انتها
شنبه 8 شهریور 1399 06:30
برای تو در قلبم جاده ای ساختهام بیانتها نگران برگشت نباش دوست داشتنت شبیه همین جاده بیانتهاست لیلا طیبی
-
قلب پر شور
شنبه 8 شهریور 1399 06:25
قلبم را که با شور و حرارتی نامنتظر می تپد با جرعه جرعه هیجان شور و گرما بخش با بوسه های ابدی ات لب هایم را و گلویم را متبرک گردان تا آن دم که بگذرم از مرزهای جنون که جاِنِ جان جسمم را تسلیمت کنم سافو مترجم : نیلوفر آقا ابراهیمی
-
اگر توان ماندنت نیست
شنبه 8 شهریور 1399 06:20
اگر توان ماندنت نیست کسی را در آغوش نگیر که سکوت می کند تا صدای نفس هایت را بشنود کسی را در آغوش نگیر که زود در تو محو می شود که زود عادت می کند کسی را در آغوش نگیر که از عشق رنجیده و پناه می خواهد هرگز شبی بارانی پرنده را پناه نده که در تو حبس می شود که آسمان را فراموش می کند شیما سبحانی
-
هنگامه ی جدایی
شنبه 8 شهریور 1399 06:15
بوسه ای شیرین و طولانی لبانم را فشرد تپش های کوبنده ی قلبت لحظه ای آرام شد هنگامه ی جدایی ما از راه رسید وهمه چیز تمام شد با حرکت ناگاه قطار جهان یکباره تاریک گشت گرچه خورشید همچنان می درخشید واپسین نگاه مبهم من با چشمان گریان اندوهناک و عزیمت تو ورا بریتین ترجمه: مستانه مقدم
-
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
شنبه 8 شهریور 1399 06:10
مرا با سوز جان بگذار و بگذر اسیر وناتوان بگذار و بگذر چو شمعی سوختم از آتش عشق مرا آتش به جان بگذار و بگذر دلی چون لاله بی داغ غمت نیست بر این دل هم نشان بگذار و بگذر مرابا یک جهان اندوه جانسوز تو ای نامهربان بگذار و بگذر دوچشمی را که مفتون رخت بود کنون گوهرفشان بگذار و بگذر درافتادم به گرداب غم عشق مرا در این میان...
-
مشکل بزرگِ تو این است
شنبه 8 شهریور 1399 06:05
مشکل بزرگِ تو این است دوستِ من که در حافظه ات افکارِ کهنه را انبار کرده ای و واژه های کهنه را و هر چه از پدرانت به ارث برده ای از گرایشهای زورگویانه و عشق ِ ریاست تا تعدد زنان مشکل بزرگِ تو این است که برخلافِ حرفهای مدرنت مدرن نیستی و بر خلاف ادعایت معاصر نیستی و برخلاف سفرهای بسیارت خیمه ات را ترک نکرده ای مشکل بزرگِ...
-
چگونه دل نسپارم به صورت تو ، نگارا ؟
شنبه 8 شهریور 1399 06:00
چگونه دل نسپارم به صورت تو ، نگارا ؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را چه بر خورند ز بالای نازک تو ؟ ندانم جماعتی که تحمل نمیکنند بلا را نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی دین دیار ندانم که رسم چیست شما را مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت ؟ کسی که روی تو بیند به از خزینه دارا شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم...
-
خیالم را تبعید میکنم
شنبه 1 شهریور 1399 06:35
خیالم را تبعید میکنم تا دیگر به تو نیاندیشد دهانم را میدرم اگر نام تو را دیگر بار بگوید در این هنگام اگر هنوز هم حضور داری آخرین کلماتم را در زندگی یا مرگ با تو میگویم بدرود کنوت هامسون شاعر نروژی مترجم : مهیار مظلومی
-
تو جهان مرا متعادل میکنی
شنبه 1 شهریور 1399 06:30
محبوبم جهانم آشفته است جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموش اند تنها هنگامی که به شما میرسم رو به روی تو ام و به تو سلام میکنم آن زمان جهان به تعادل میرسد جواب بدهی یا نه تو جهان مرا متعادل میکنی محمد صالح علاء
-
مُردهی حواسپرت
شنبه 1 شهریور 1399 06:25
دیروز زنی زیبا از حوالیِ قبرِ من عبور کرد ساقهای او را که معدنی از آفتاب بود و شبام را زیرورو میکرد تا جایی که سیر شوم نگاه کردم و باور نمیکنید اگر که بگویم خواستم از جای خود برخیزم و دستمالِ او را که بر زمین افتاده بود به او بدهم مردنم را فراموش کرده بودم جاهد صدقی تارانجی شاعر ترکیه مترجم : ابوالفضل پاشا
-
دوباره سبز می شوم
شنبه 1 شهریور 1399 06:20
من همانم که یک روز گُلِ من خطابش می کردی حالا که از سردیِ این رابطه خشک و پرپر شده ام مرا بردار و لای دفتر شعرت بگذار باور کن بهار که بیاید دوباره گل می کنم دوباره سبز می شوم مینا آقازاده