-
چشم هایت
شنبه 22 آذر 1399 06:40
سکـوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی دنیاست گفتگو ترین صداقت دنیاست و عاشقانه ترین صدای عاشقانه هاست سکوت کن من هر آنچه را که باید بشنوم هر آنچه را که باید ببینم و ببوسم و لمس کنم در چشم هایت یافته ام سکوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی عاشقانه هاست امید آذر
-
عاشقی
شنبه 22 آذر 1399 06:35
نرون رُم را به آتش کشید تو دلم را لطیف هلمت شاعر کرد عراق مترجم : شجاع نینوا
-
خواستن تو
شنبه 22 آذر 1399 06:30
می خواهم اولین کسی باشم که داری می خواهم آخرین کسی باشم که داری اصلا می خواهم تنها کسی باشم که داری می خواهم از هر طرف که میروی به من برسی هرچه می خواهی برای من باشد می خواهم چشمت جز من کسی را نبیند گوشت جز من کسی را نشنود می خواهم خودخواه ترین عاشق باشم وقتی که معشوق تو باشی میخواهم تنها کسی باشم که دوستت دارد تنها...
-
قلب تو
شنبه 22 آذر 1399 06:25
اگر عشق را با تمام قلب خود بخشیدی و او آن را نخواست نمیتوانی آن را بازپس بگیری قلب تو برای همیشه از دست رفته است سیلویا پلات شاعر آمریکایی مترجم : مرجان وفایی
-
تنهایی
شنبه 22 آذر 1399 06:20
ابتدای جهان بود تو را دیدم سلام اختراع نشده بود دست دادن اختراع نشده بود نگاه لرزان اختراع نشده بود در آغوش کشیدن بوسیدن اختراع نشده بود خواهش میکنم بمان اختراع نشده بود ماندن اختراع نشده بود میروم برمیگردم اختراع نشده بود برگشتن اختراع نشده بود هیچ اختراع نشده بود تنهایی تنهایی تنهایی اولین چیزی بود که اختراع شد...
-
تنها یک رهگذرم
شنبه 22 آذر 1399 06:15
اعتنایی ندارم که سهم زمین من بسیار اندک است و این که سالها عشق در دقیقهای نفرت فراموش میشود شکوه نمیکنم که خرابهها از من شادتر و شیرینترند اما از این ناراحتام که تو برای سرنوشت من تأسف میخوری برای من که تنها یک رهگذرم ادگار آلن پو ترجمه : چیستا یثربی
-
مرا اینگونه نگذار و نرو
شنبه 22 آذر 1399 06:05
مرا اینگونه نگذار و نرو التماسات میکنم جاییکه ایستادهیی بمان خودت را با مرغانِ دریایی مقایسه نکن تو بال نداری میافتی ، خسته میشوی مرا اینگونه نگذار و نرو التماسات میکنم در کنارِ دریا بنشین بگذار کشتیها بیتو بروند مثلِ همه زندهگی کن سرت بهکارِ خودت باشد ازدواج میکنی ، بچهدار میشوی پایانِ خوبی نخواهی...
-
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
شنبه 22 آذر 1399 06:00
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا یاد باد آنکه ز نظاره رویت همه شب در مه چارده تا روز نظر بود مرا یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی افق دیده پر از شعله خور بود مرا یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب دیده پر شعشعه شمس و...
-
رخسار عشق
شنبه 15 آذر 1399 06:45
دلپذیر و خطیر رخسارِ عشق شبی بر من نمایان شد از پسِ روزی بس بلند پنداری تیراندازی بود با کماناش یا نوازندهای با کمانچهاش نمیدانم هیچ نمیدانم تمام آنچه میدانم این است که به من زخم زد شاید با پیکانی شاید با ترانهای تمام آنچه میدانم این است که به من زخم زد زخمی به قلب و تا ابد سوزنده فزون از حد سوزندهست زخمِ...
-
صدای تو
شنبه 15 آذر 1399 06:40
خلوتی گوشهای دنجی و ماوایی در قلبم پنهان است و صدای تو تنها صدای تو بدانجا میرسد عزیزحاجی علیاری
-
صبحگاه و شامگاه
شنبه 15 آذر 1399 06:35
صبحگاه نخستین واژه از آنِ توست و شامگاه آخرین واژه نیز برای توست و میان صبح و شب همچون پروانهای پرواز میکنی و چونان عطر پراکنده میشوی ریاض الصالح الحسین شاعر اهل سوریه مترجم : سعید هلیچی
-
با من برقص
شنبه 15 آذر 1399 06:30
با من برقص چرخش عشق روی نبضِ زمین پابپای تو چرخش گیسوان سیاه من روی شانه های تو بازی بوسه ات با گوشواره ها بازی دامنم روی ساقِ پا مرابه خود بخوان به رویایی که خواب بینم درسفرم مراببربه آن لحظه هایی که دنیا بداند همرقصِ دیوانه ات تنها منم نیکی فیروزکوهی
-
با هم بودن
شنبه 15 آذر 1399 06:25
نیمشب در رؤیا بودم که قناری کنارم آمد در چشمانش نگریستم تو آنجا بودی محو ، بهسان رؤیا شیدا ، همچون عشق گفتم چه می خواهی ؟ گفت از رؤیایت بیرون آی بیرون آمدم سپس خویشتن را میان رؤیایی دیگر دیدم و قناری در شکوه شبانه چهچهای سر داد و چشمانش را برایم گشود تو آنجا بودی بودیم شبانه با هم و در قلب عشق محو شدیم با هم قاسم...
-
خیال باطل
شنبه 15 آذر 1399 06:20
ایستاده ام در آستانه ی سالهای پاییزی ام هیچ خورشیدی گرمای تابستانم را برنمی گرداند تو هم هرروز مثل روزهای پاییز حضورت کوتاه و کوتاهتر خواهد شد سالهاست عادت کرده ام به تنهایی خود خواسته ام و همنشینی با کاغذ و قلمی که می دانم تنهایم نمی گذارند سالهاست به تلخ نوشیدن عادت کرده ام آنقدر که دهانم و حرفهایم بوی تلخی می دهند...
-
قلبِ تو آرامآرام درهم میشکند
شنبه 15 آذر 1399 06:15
آنگاه که خشم شعله زد و بالا گرفت و همدیگر را مرده و نابود خواستیم شاید نمیدانستیم که دنیا چه جای کوچکی است برای هردومان چه بیرحمانه تن میخراشند تیغهای خاطره این شکنجهگرانِ بیرحم و آنگاه در شبی عذابآلود در گوشِ تو میخوانند رفته است محبوبِ تو برای همیشه و آنگاه از میانِ دودِ عودی که میسوزد با شادی ، تهدید و...
-
کاروان رفته بود و دیده من
شنبه 15 آذر 1399 06:10
کاروان رفته بود و دیده من همچنان خیره مانده بود به راه خنده میزد به درد و رنجم , اشک شعله میزد به تار و پودم , آه رفته بودی و رفته بود از دست عشق و امید زندگانی من رفته بودی و مانده بود به جا شمع افسرده جوانی من شعله ی سینه سوز تنهایی باز چنگال جانخراش گشود دل من در لهیب این آتش تا رمق داشت دست و پا زده بود چه وداعی ,...
-
سرشار شو از من
شنبه 15 آذر 1399 06:05
هوسم کن تمامم کن اسرافم کن فدایم کن طلبم کن فراچنگام آور مهارم کن پنهانم کن میخواهم از آنِ کسی باشم میخواهم از آنِ تو باشم زمان ، زمان توست و من آن گریزپای دردمند که از هر آنچه در راهاش آید برمیجهد اما زمان ، زمان توست و من آن را به یقین میدانم زمان آنکه هستیام قطرهقطره بر جان تو تراود زمان آنهمه محبتی که...
-
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
شنبه 15 آذر 1399 06:00
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را لب فرهاد نبوسید لب شیرین را صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را گر شبی حلقه آن طره مشکین گیرم مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز بنگر آن سینه سیمین و دل سنگین را ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را کسی...
-
دوست داشتن تو
شنبه 8 آذر 1399 06:45
دوست داشتنِ تو در وجود من است خاکش ، آبش ، نورش زندگی و خیالش با عشق با هم آمیخته است تو همچو نفسی هستی که در جانم همان سویی هستی که در چشمم همان تپشی هستی که در قلبم و همان فکری هستی که در سرم جریان دارد محبوب من به هرچه بیندیشم به تو فکر میکنم به هرچه مینگرم تو را میبینم ناظم حکمت مترجم : حانیه محبزادگان
-
فرشتگانی شبیه تو
شنبه 8 آذر 1399 06:40
گاهی خدا یکی از فرشتگانش را شبیه تو میآفریند و میفرستد میان اقوام بشر تا میزان زیبایی از یادشان نرود هر به ایامی من صورتم را کف دستهای تو فرو میبرم و عطر نارنجی عشق را نفس میکشم تا دلتنگیت از یادم برود عباس معروفی
-
چشمان تو
شنبه 8 آذر 1399 06:35
اگر در جنگلی تاریک گم شوم اگر در دریایی خروشان کشتی ام گرفتار گرداب شود هیچ هراسی ندارم وقتی چشمان تو روشنایی راهم هستند وقتی چشمان تو نزدیک ترین بندرم هستند عبدالله پشیو شاعر کرد عراقی مترجم : فریاد شیری
-
زن موسیقی ست
شنبه 8 آذر 1399 06:30
زن موسیقی ست نت به نت عشق سمفونی آرامی که همه ی تو را می برد تا مرز بوسه و آغوش جایی که با هر دوستت دارم مست می شوی رها میان زمین و آسمان ها سوسن درفش
-
شاعر
شنبه 8 آذر 1399 06:25
گفت تو شاعری سنگ در دستان تو چیست ؟ گفتم شاعر در برابر عشق سرخم میکند نه در برابر ظلم جاهد ظریف اوغلو مترجم : مرتضی هاشمی
-
عشق دوران جوانی
شنبه 8 آذر 1399 06:20
مرا به خواب عشق اول جوانیم رجوع دادهای به من بگو چگونه من جوان شوم ؟ بگو چگونه این جهان جوان شود ؟ بگو چگونه راز عاشقان عیان شود ؟ عطش برای دیدن تو سوخته زبان من به من بگو عطش چگونه بی زبان بیان شود ؟ تو مهربان من ، بیا کنار پنجره و پیش از آنکه قد نیمه تیرسان من کمان شود بهار را به من نشان بده بگو که سرو سرفراز ما...
-
هدیه به تو
شنبه 8 آذر 1399 06:15
میخواهم به تو تاجی آذینبسته از ستارههای درخشان همهی آسمانها را هدیه بدهم میخواهم به تو آوازی از پرندگان همهی سرزمینها را هدیه بدهم میخواهم به تو سکوتِ زمستان لبخندِ بهار زلالیِ تابستان و شعلههای پاییز را هدیه بدهم میخواهم به تو هر آنچه که نمیتوانم و نمیدانم را هدیه بدهم زندگیام را ابدیتمان را میخواهم...
-
در سلسله عشق تو ، مغموم و صبورم
شنبه 8 آذر 1399 06:10
در سلسله عشق تو ، مغموم و صبورم نازم بکش ای دوست ، که مظلوم و صبورم رندان همگی فرصت دیدار تو دارند غیر از من دل ساده ، که محروم و صبورم در شهر تو ای دوست ، چنین زار و غریبم در دست تو امروز ، چنان موم و صبورم دل بد مکن ، اندیشه پرواز ندارم حاجت به قفس نیست ، که مصدوم و صبورم هر گز نکنم عشق تو را پیش کسی فاش در پرده...
-
میبوسمت و میگریم
شنبه 8 آذر 1399 06:05
میبوسمت و میگریم عاشق لبها و اشکهای من لبها و اشکهایم را میبوسی یکدیگر را در آغوش میکشیم بیجنبشی و گوش میسپاریم به صدای ریختن اشکهامان که قطرهقطره در دلهامان فرو میریزند تاب میخورم در شادمانیِ رقت بارِ نومیدیِ عشق غرقه در آبشارِ شادکامی و رنج کلهپا فرو میافتم با آب کفآلود ، گیسوی کفآلود مثل برگ ،...
-
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
شنبه 8 آذر 1399 06:00
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد محترم دار دلم کاین مگس قندپرست تا هواخواه تو شد فر همایی دارد از عدالت نبود دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد...
-
چگونه تو را فراموش کنم
شنبه 1 آذر 1399 06:45
چگونه تو را فراموش کنم در حالی که من یک بار با تو عشق را آزمودم و پس از آن بارها مرگ را تجربه کردم غادة السمان مترجم : حسین خسروی
-
من به تو فکر می کنم
شنبه 1 آذر 1399 06:40
از هر چه سخن می گویند من به تو فکر می کنم از باران می گویند من به تو فکر می کنم از کوچه و پرسه های عاشقی می گویند به تو فکر می کنم از کافه از شب و شراب از دوست داشتن می گویند به تو فکر کنم از ایمان از بهشت و حوریان از هر چه می گویند به تو فکر می کنم مگر تو را چگونه در تمامِ من منتشر کرده ای آغاز دوباره من از همان جایی...