
رهایم ، ای رها در باد
رها از داد و از بیداد
رها در باد
حرفی مانده ته حرفی
غمت کم
جام دیگر ریز
که شب جاوید جاوید است
و چشم صبحدم در خواب
و من از ریزش باران
به یاد اشک می افتم
به یاد بارشی پی گیر و درد آور
به یاد التجا در این شب دلگیر
من از غم های پنهانی
به یاد قصه های شاد
و
از سرمستی این آب آتشناک دانستم
که هشیاری
شب نوش است، نیشی نیست
سرت خوش
جام را دریاب
هی ، هشدار
شب است آری ، شبی بیدار
دزد و محتسب در خواب
می ات بر کف
و بانگ نوش من بر لب
رها در باد
من از فریاد ناهنجار پی بردم سکوتی هست
و در هر حلقه ی زنجیر
خواندم راز آزادی
سخن آهسته می گویی
نمی گویی که می مویی
شب نوش است ، نیشی نیست
جامی ریز
جام دیگری
جامی که گیرم من از آن کامی
رها در باد
نصرت رحمانی