-
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
پنجشنبه 15 فروردین 1392 18:47
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا فلک موافقت من کبود درپوشید چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام بهر کجا که رفیقی است...
-
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
پنجشنبه 15 فروردین 1392 18:36
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد صد نامه فرستادم و آن شاه سواران پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد سوی من وحشی صفت عقل رمیده آهو روشی کبک خرامی نفرستاد دانست که خواهدشدنم مرغ دل ازدست وز آن خط چون سلسه وامی نفرستاد فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست دانست که مخمورم و جامی نفرستاد چندان که زدم لاف کرامات...
-
استواری امن زمین
پنجشنبه 15 فروردین 1392 17:53
پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم بادبان برچینم پارو وانهم سکان رها کنم به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش مارگوت بیکل
-
همیشه کسانی در اتاق کناری هستند
چهارشنبه 14 فروردین 1392 18:31
همیشه کسی در اتاق کناری هست که کنار دیوار فالگوش میایستد همیشه کسانی در اتاق کناری هستند کسانی در حیرت اینکه شما آنجا بدون آنها چه میکنید همیشه کسی در اتاق کناری هست کسی که فکر میکند شما به کس دیگری فکر میکنید یا کسی که فکر میکند برای شما هیچکس اهمیت ندارد بهجز خودتان در آن اتاق دیگر همیشه کسانی در اتاق...
-
ای عشق پیام مرا بشنو
چهارشنبه 14 فروردین 1392 18:28
ای رؤیاهای من ای رؤیاهای شیرین من خداحافظ ای خوشبختی شب های دراز کجایی ؟ مگر نمی بینی که خواب آرامش بخش از دیدگان من گریخته و مرا در تاریکی عمیق شب خاموش و تنها گذاشته است ؟ بیدارم و نومیدم به رؤیاهای خود می نگرم که بال و پر گشوده اند و از من می گریزند اما روح من با غم و حسرت این رؤیاهای عشق را دنبال می کند ای عشق ای...
-
از دستان من نیاموختی
چهارشنبه 14 فروردین 1392 18:25
از دستان من نیاموختی که من برای خوشبختی تو چه قدر ناتوانم من خواستم با ابیات پراکندهی شعر تو را خوشبخت کنم آسمان هم نمیتوانست ما را تسلی دهد خوشبختی را من همیشه به پایان هفته به پایان ماه و به پایان سال موکول میکردم هفته پایان مییافت ماه پایان مییافت سال پایان مییافت هنوز در آستانهی در در کوچه بودیم ، پیوسته...
-
جام آخر
دوشنبه 12 فروردین 1392 18:23
می نوشم برای خانه ی ویران برای زندگی قهرآلود خود برای تنهایی در حین با هم بودن و برای تو من مینوشم برای دروغ لبهای خیانتگرت به من برای سرمای بیجان چشمانت برای آن که دنیا زمخت و بیرحم بود و برای آن که خدا هم نجاتمان نداد آنا آخماتووا
-
شیرین سوگلی عشق
دوشنبه 12 فروردین 1392 18:10
شیرین سوگلی عشق بالا بلند گیسو کمند از لابلای جنگل مژگانم از ماورای منشورهای سرشکم رنگینکمان مرمر عریانت تطهیر میکند ، امواج چشمه را شیرین جام شرابِ پیر ای طاقهی حریر این چشمهسار ، راهی دراز بُریده از شیب تا نشیب پریده تا مرمر بدنت را در بازوان تشنه کشیده قلبش با قلب تیشهی فرهاد ، بیشکیب تپیده بنگر به چشمهسار...
-
پرواز با خورشید
دوشنبه 12 فروردین 1392 18:05
بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال پرگیرم ازاین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور از آن قله ی پربرف آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی است که چون من از لانه برون آمده دارد سر پرواز پرواز به آنجا که نشاط است و امید است پرواز به آنجا که...
-
آه درد مرا دوا که کند ؟
شنبه 10 فروردین 1392 18:02
آه درد مرا دوا که کند ؟ چارهی کارم ای خدا که کند ؟ چون مرا دردمند هجرش کرد غیر وصلش مرا دوا که کند ؟ از خدا وصل اوست حاجت من حاجت من جز او روا که کند ؟ من به دست آورم وصالش لیک ملک عالم به من رها که کند ؟ دادن دل بدو صواب نبود در جهان جز من به این خطا که کند ؟ لایق است او به هر وفا که کنم راضیم من به هر جفا که کند ؟...
-
تو می روی و دل ز دست می رود
شنبه 10 فروردین 1392 17:59
تو می روی و دل ز دست می رود مرو که با تو هر چه هست می رود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست می رود کجا توان گریخت زین بلای عشق که بر سر من از الست می رود نمی خورد غم خمار عاشقان که جام ما شکست و مست می رود از آن فراز و این فرود غم مخور زمانه بر بلند و پست می رود بیا که جان سایه بی غمت مباد وگرنه جان غم پرست...
-
بخوان به نام گل سرخ
شنبه 10 فروردین 1392 17:56
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد پیام روشن باران ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد ز خشک سال چه ترسی که سد بسی بستند نه در برابر آب که در...
-
دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست ؟
شنبه 10 فروردین 1392 17:51
دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست ؟ از من مهجور سرگردان چه دیدی باز چیست ؟ ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتادهایم باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست ؟ اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان من نمیدانم که ، این انجام و این آغاز چیست ؟ چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست ؟...
-
سرنوشت
شنبه 10 فروردین 1392 17:39
تو که دست هات توفان را مهار می کند چرا دلم بیقرارتر می شود هر دم ؟ تو که نگاهت به امواج سهمناک دهنه می زند چرا تشنه تر می شوم هر روز ؟ چرا می روی که در تاریکی خانه گم شوم ؟ بانوی پاییزان اگر هرشب موهات را نفس نمی کشیدم که نمی فهمیدم خدا عاشق نگاه مست توست دیدی با من چه کردی ؟ دیدی سرنوشتم عوض شد ؟ حالا بیا سرنوشت تو...
-
من تو را لمس کرده ام
شنبه 10 فروردین 1392 17:32
من تو را لمس کرده ام من که متبرک ام کرده اند از ترانه های شیراز من که تمامی این سال ها یکی لحظه حتی خواب به راهم نبرده است من دست برداشته و پا بریده توام تو ماه ابرینه پوش من دست خط شفای سروش هی دختر خواب های بی رخصت بی تاب هرچه برهنگی خوشه خزانی انگور در این جهان تنها یکی واژه کافی بود تا آدمی از تماشای تو تمام تو از...
-
معامله بدون تاریخ
شنبه 10 فروردین 1392 17:29
آیا من استراحت جاویدان خود را شروع خواهم کرد و از بندگی ستاره های نحس بیرون خواهم آمد ؟ چشمان آخرین نگاهتان را بکنید دستان آخرین آغوش را تجربه کنید و لب ها دریچه های تنفس با یک بوسه بسته شوید یک معامله بدون تاریخ برای مرگ جاذب شکسپیر
-
سه عاشقانه کوتاه
شنبه 10 فروردین 1392 17:24
وقتی به ماهی ها نشانی چشمهایت را دادم تمام نشانیهای قدیمی را از یاد بردند وقتی به تاجران مشرق زمین از گنج های تنت گفتم قافله های روانه به سوی هند برگشتند تا عاج های سفید تو را بخرند وقتی به باد گفتم گیسوان سیاهت را شانه کند عذر خواست که عمر کوتاه است و گیسوهای تو بلند ========== در عصری که خدا بار از آن بربست بیآنکه...
-
زمان کهنه
شنبه 10 فروردین 1392 12:20
از تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنم تا پلهها و تو را گم نکنم کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود گفتم دستانات را به من بسپار که زمان کهنه شود و بایستد دستانات را به من سپردی زمان کهنه شد و مُرد احمدرضا احمدی
-
هنگامی که من مردم
شنبه 10 فروردین 1392 12:15
هنگامی که مردم تکه یخی بر روی خاکم بگذارید هر روزه بعد از طلوع آفتاب تا با آب شدنش روی خاکم گمان کنم کسی که من به یادش بودم به یادم گریه می کند حسین پناهی
-
واقعا دوستت دارم
پنجشنبه 8 فروردین 1392 12:12
واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد گاه شاید به نظر رسد که عاشق تو نیستم گاه شاید به نظر رسد که حتی دوستت هم ندارم ولی درست در همین زمان هاست که باید بیش از همیشه مرا درک کنی چون در همین زمان هاست که بیش از همیشه عاشق تو هستم ولی احساساتم جریحه دار شده است با این که نمی خواهم می بینم که نسبت به تو سرد و...
-
زندگی شاید آسان تر می بود
پنجشنبه 8 فروردین 1392 12:09
زندگی شاید آسان تر می بود اگر هرگز تو را ندیده بودم اندوهمان کم تر می بود هر بار که ناگزیریم از هم جدا شویم ترسمان کم تر می بود از جدایی بعدها و بعدترها و نیز وقتی نیستی این همه در اشتیاق توان سوزت نمی سوختم که می خواهد به هر قیمتی ناممکن را ممکن سازد آن هم فوری در اولین فرصت و آن گاه که تحقق نیافت سرخورده می شود و به...
-
خسته ام از آرزوها
سهشنبه 6 فروردین 1392 12:07
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده ، میزهای...
-
همسر
سهشنبه 6 فروردین 1392 12:05
محل تولدش کجاست چند ساله است نمی دانم و در پی دانستنش نیستم هرگز نپرسیدم و به آن نیندیشیدم نمی دانم همسرم بهترین زن دنیاست درباره ی او واقعیت های دیگر اهمیتی ندارد ناظم حکمت
-
سرمست شد نگارم
سهشنبه 6 فروردین 1392 12:02
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه می فتد از این سو گه می فتد از آن سو آن کس که مست گردد خود این بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگیر زلفش درکش در این میانش اندیشه ای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم...
-
تن دادن
سهشنبه 6 فروردین 1392 11:57
من ماهی خسته از آبم تن می دهم به تو تور عروسی غمگین تن می دهم به علامت سوال بزرگی که در دهانم گیر کرده است گروس عبدالملکیان
-
حال دنیا
سهشنبه 6 فروردین 1392 11:47
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای گفت یا بار است یا خواب است یا افسانهای گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست ؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانهای گفتمش اینها که میبینی چرا دل بستهاند ؟ گفت یا کورند یا مست اند یا دیوانهای ابوسعید ابوالخیر
-
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
دوشنبه 5 فروردین 1392 17:46
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد در ظلمت نیاز بجهد سکندری خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن آنجا به پای عقل به جز جان نمیرسد جان دادهام مگر که به جانان خود رسم جانم برون شدست و به جانان نمیرسد خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد مهمان عقل بر سر آن خوان...
-
به همه آن چیزها که حس می کنی
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:43
به همه آن چیزها که حس می کنی کمترین اهمیتی نده به هر آن چه که احساس می کنی گفته است بدون تو نمی تواند زندگی کند تو اما بیندیش که او در دیدار دوباره تو را به جا خواهد آورد لطفی در حقم کن و زیاد دوستم نداشته باش از آخرین باری که زیاد دوستم داشتند به بعد کم ترین محبتی ندیدم برتولت برشت
-
غریبه ها شاید باور نکنید
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:38
غریبه ها شاید باور نکنید اما آدم هایی پیدا می شوند که بی هیچ غمی یا اضطرابی زندگی می کنند خوب می پوشند خوب می خورند خوب می خوابند از زندگی خانوادگی لذت می برند گاهی غمگین می شوند ولی خم به ابرو نمی آورند و غالبا حالشان خوب است و موقع مردن آسان می میرند معمولا در خواب لب چشمه چارلز بوکوفسکی
-
سلام سال نو
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:35
باز این زمین تندگام برف را ز روی گرده می تکاند و به صد زبان آفتاب را می دهد سلام باز باد خوش خبر بهار شکفته می دهد پیام می دود میان لاله ها غزل سرا جامهایشان می زند به جام باز ابر باردار خیمه می زند به روی بام باز بر شگون مجلس بهار بید می پرکند به رقص صوفیانه اش گیسوان سبزفام باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف با...