-
پیشگویی
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:15
پیش از آنکه زاده شوم مادرم نام تو را بر حافظه ام حک کرد مادرم وقتی به من خبر داد که تو از آن منی دلم خواست که زودتر به دنیا بیایم سعاد الصباح مترجم : وحید امیری
-
عاشق ترین آفتاب گردان
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:09
من عاشق ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودم که با آفتاب نگاهت به هر سو که می خواستی آرام آرام می چرخیدم با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدیدم ودر قلب ناباورت ذره ذره خانه ای برای فردایم می ساختم و در زیر پلک های مهربانت تصویر زیبایی و معصومیتم را تا ابد حک می کردم من عاشق ترین و بی پروا ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودم...
-
آری محبوب من
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:04
چشمانت آخرین ساحل از بنفشه هاست و بادها مرا دریدند و گمان کردم که شعر نجاتم میدهد اما قصیدهها غرقم کردند گمان کردم که ممکن است عشق جمعام کند ولی زنها قسمتم کردند آری محبوب من شگفت است که زنی در این شب ملاقات شود و راضی شود که با من همراه شود و مرا با بارانهای مهربانی بشوید عجیب است که در این زمان شعرا بنویسند...
-
جمعه ها
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:00
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را بیاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم ، نه غریب اما این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت می گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی گردد اما نمی دانم چرا این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند احمدرضا احمدی
-
چشم به راه من نباشید
جمعه 23 فروردین 1392 11:57
حقیقت این است که من هرگز در زندگی سد راه کسی نبوده ، نیستم ، نخواهم بود من می دانم دیر یا زود به ری را خواهم پیوست چشم به راه من نباشید با این حال یقین دارم که بعد از مرگ دوباره باز خواهم گشت وصیت واژه های خود را برای شما باز خواهم خواند من این راه را هزاران بار با باد رفته و با باران باز آمده ام مسیری که به منزل...
-
علت و معلول
جمعه 23 فروردین 1392 11:53
خوبا اغلب خودشون خودشونو می کشن تا خلاص شن اونائی ام که میمونن اصلا درست نمی فهمن چرا همه میخوان از دستشون خلاص شن چارلز بوکوفسکی
-
نام کوچک او را
جمعه 23 فروردین 1392 11:47
چه کنم که توان از من می گریزد وقتی نام کوچک او را در حضور من بر زبان می آورند از کنار هیزمی خاکستر شده از گذرگاه جنگلی میگذرم بادی نرم و نابهنگام میوزد و قلب من در آن خبرهایی از دوردست ها میشنود ، خبرهای بد او زنده است ، نفس میکشد اما ، غمی به دل ندارد آنا آخماتووا
-
نفرت
جمعه 23 فروردین 1392 11:41
جهان سیاه است ، مثل شب زندگی نیزه ای به سمت خورشید جاده ها همیشه به سمت دریا نمی روند باران همیشه زیبا نیست خواب ها همیشه تعبیر خوبی ندارند دیروز خوب نبود ، باشد که فردا ، روشن و شادی آفرین باشد همه ی این جمله ها از ذهن اسبی می گذرد که از کارزار برمی گردد رسول یونان
-
محتسب در نیم شب جایی رسید
جمعه 23 فروردین 1392 11:38
محتسب در نیم شب جایی رسید در بن دیوار مستی خفته دید گفت هی مستی چه خوردستی بگو گفت ازین خوردم که هست اندر سبو گفت آخر در سبو واگو که چیست گفت از آنک خوردهام گفت این خفیست گفت آنچ خوردهای آن چیست آن گفت آنک در سبو مخفیست آن دور میشد این سال و این جواب ماند چون خر محتسب اندر خلاب گفت او را محتسب هین آه کن مست هوهو...
-
ساکت
جمعه 23 فروردین 1392 11:33
حرفی نگفته در زیر آفتاب باقی نمانده به این سبب شبانه میسرایم عشقم را نه در شب ونه در روز حرفی نگفته باقی نیست من نیز گفته ها را به سبکی نو میگویم هیچ سبک تجربه نشده ای در دنیا باقی نمانده من نیز ساکت مانده عشقم را در درونم نگاه میدارم می شنویی ؟ نه که سکوتم چگونه بانگ بر می آرد معشوقه ام بسیارند کسانی که ساکت مانده و...
-
بی نام
چهارشنبه 21 فروردین 1392 11:31
همه فرهنگ ها را گشتم آنقدر که خسته شدم آیا اسم تازه ای اسم عجیبی اسم هیجان انگیزی به یاد داری اسمی که شایسته عشق جنون وارم باشد اسمی که غیر از «محبوب من» باشد سعاد الصباح مترجم : وحید امیری
-
امیدوارم که در قلب تو باشم
چهارشنبه 21 فروردین 1392 11:27
بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می کنم درحالیکه در اطرافم از هر سو بمب می ریزند تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال بنظر می آیی آیا گفته بودم که من به این چیزها توجه می کنم ؟ آیا گفته بودم که چه شگفت آور هستی و چقدر ناراحتم که از هم جدا شده ایم ؟ عزیزم ، من بیرون پناهگاه تو ایستاده ام اما امیدوارم...
-
زیر قدمت زار بمیرم
چهارشنبه 21 فروردین 1392 11:24
خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم هر چند کنی زنده ، دگر بار بمیرم دانم که چرا خون مرا زود نریزی خواهی که به جان کندن ، بسیار بمیرم من طاقت نادیدن روی تو ندارم مپسند که در حسرت دیدار بمیرم خورشید حیاتم به لب بام رسیدست آن به ، که در آن سایه دیوار بمیرم گفتی که ز رشک تو هلاکند رقیبان من نیز بر آنم که از این عار بمیرم چون...
-
تو به دست های من فکر کن
چهارشنبه 21 فروردین 1392 11:20
تو به دستهای من فکر کن من به تنت هرجا که باشم دستهام گُر میگیرد شعلهور میشود تو به چشمهای من فکر کن من به راه رفتنت هرجای این دنیا باشی میآیی نارنجی من سراسیمه و خندان میآیی تو به خورشید فکر کن من به ماه زمانی میرسد که هر دو در یک آسمان ایستادهاند روبروی هم به شبی فکر کن که نه ماه دارد ، نه خورشید تو را دارد...
-
داستان عشق
سهشنبه 20 فروردین 1392 11:15
آنگاه که می میرم نامم را بر سنگ گورم ننویسید اما داستان عشق مرا بنویسید و بنگارید اینجا آرامگاه زنی است که به برگی عاشق بود و درون دواتی غرق شد و مُرد غاده السمان
-
طعم پاییز
سهشنبه 20 فروردین 1392 11:13
از هر لیوانی که آب نوشیدم طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن به جا ماندی به یادم بود فراموشی پس از فراموشی امّا چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن گم شدی در خانه مانده بود ؟ ما سرانجام توانستیم پاییز را از تقویم جدا کنیم امّا طعم لبان تو بر همه لیوانها و بشقابها حک شده بود لیوانها و بشقابها را از خانه بیرون بردم کنار...
-
نترس عزیزم نترس
سهشنبه 20 فروردین 1392 11:05
میروی ، برمیگردی ، قدم میزنی ما نشستهایم ما ساکت و خاموش نگاهت میکنیم انگار بوی کبریت و کبوتر سوخته میآید میگویی یک نفر اینجا این گل سرخ را بوییده است یک نفر اینجا بوی بوسه میدهد یکی از میان شما خوابِ ستاره دیده است ما میترسیم خاموشیم نگاهت میکنیم فقط یکی از میان ما آهسته میپرسد سردت نیست ؟ بفرما کنارِ...
-
گنجی هستی تو
یکشنبه 18 فروردین 1392 11:02
دست هایم را می بینی ؟ آن ها زمین را پیموده اند خاک و سنگ را جدا کرده اند جنگ و صلح را بنا کرده اند فاصله ها را از دریاها و رودخانه ها برگرفته اند و باز آن گاه که بر تن تو می گذرند محبوب کوچکم دانه گندمم ، پرستویم نمی توانند تو را در برگیرند از تاب و توان افتاده در پی کبوترانی توامان اند که در سینه ات می آرمند یا پرواز...
-
من دوستت دارم
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:55
آیا مرا دوست داری ؟ بعد از همه آن چه بود آیا هنوز مرا دوست داری ؟ من علی رغم همه آن چه که بود تو را دوست می دارم من نمی توانم قبول کنم که گذشته ها گذشته و گمان می کنم تو همین حالا این جایی لبخند می زنی و دستانم را در دست می گیری و شک مرا به یقین مبدل می کنی از دیروز هیچ سخن مگو موهایت را شانه کن و مژه هایت را آرایش کن...
-
پرنده بی معرفت
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:49
پرندگان پشت بام را دوست دارم دانههایی را که هر روز برایشان میریزم در میان آنها یک پرندهی بیمعرفت هست که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت و برنمی گردد من او را بیشتر دوست دارم گروس عبدالملکیان
-
برایتان دلمان تنگ می شود
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:46
هر واژه ای وقتی به گوش می رسد از جانب شما موسیقی و ترانه و آهنگ می شود هر نغمه ای از پیله چون درآید پروانه ای شکفته و خوش رنگ می شود با چشمهایتان جنگل ها را گستردید با دستهایتان دریاها را آوردید با آن که ما شما را کم دیده ایم اما برایتان دلمان تنگ می شود عمران صلاحی
-
تن تو
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:43
تـن تـو چـون خـوشه ها بـر دستـان من شکـفت تـن تـو چـون گـیاه در دست های مـن روئـید و خـوشه کـرد و روشن شد بـعد افـسرد و تـاریک شد ایـنک بـه یـاد تـو گـلهای غـروب خـاموش و عـطر آگـین هستند بیژن جلالی
-
ما را دوروزه دوری دیدار میکشد
جمعه 16 فروردین 1392 10:39
ما را دوروزه دوری دیدار میکشد زهری است این ، که اندک و بسیار میکشد عمرت دراز باد ، که ما را فراق تو خوش میبرد به زاری و ، خوش زار میکشد مجروح را جراحت و ، بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار میکشد آنجا که حُسن ، دست به تیغ کرشمه بُرد اول جفاکشان ِ وفادار میکشد وحشی ؛ چنین کُشنده بلایی که هجر اوست ما را هزاربار ،...
-
سنگینی رد پاهایم
جمعه 16 فروردین 1392 10:35
از به دوش کشیدن من خسته شدی سنگین بودم از دست هایم خسته شدی و از چشم هایم و از سایه ام حرف هایم تند و آتشین بودند روزی می آید ناگهان روزی می آید که سنگینی ردپاهایم را در درونت حس کنی رد پاهایی که دور می شوند و این سنگینی از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود ناظم حکمت مترجم : رسول یونان
-
فقط ترا دوست دارم
جمعه 16 فروردین 1392 10:33
از آن رو که عشق به تو در من است و تو دوری با این خطر مواجهیم که عاشق عشقم به تو شوم از آن رو که اشتیاقم به تو در من است و تو دوری با این خطر مواجهیم که عاشق اشتیاقم به تو شوم از آن رو که غمم از آن همه دوری ات در من است بیم آن می رود که عاشق غم خود شوم پس فقط باید چشم هایم را ببندم و تو را پیش روی خود بنگرم تو را ، نه...
-
فایده
جمعه 16 فروردین 1392 10:29
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم پس قهوه خانه ها به چه درد می خورند ؟ اگر نتوانم با تو بی آنکه هدفی داشته باشیم راه بروم پس خیابانها به چه درد می خورند ؟ اگر نتوانم نام تو را بی آنکه بترسم مزمزه کنم پس زبانها به چه درد می خورند ؟ اگر نتوانم فریاد بزنم دوستت دارم پس دهانم به چه درد می خورد ؟ سعاد الصباح متر جم : وحید امیری
-
صدا ها
جمعه 16 فروردین 1392 10:26
وقتی که شب به خانه برمی گردی و صدای کلید را در قفل می شنوی بدان که تنهایی وقتی کلید برق را می زنی صدای تیک را میشنوی بدان که تنهایی وقتی در تخت خواب از صدای قلب خودت نمی توانی بخوابی بدان که تنهایی وقتی که زمان کتاب ها و کاغذ ها را در خانه می جود و تو صدایش را می شنوی بدان که تنهایی اگر صدایی از گذشته تو را به روزهای...
-
رو ترش کردی مگر دی ، بادهات گیرا نبود
جمعه 16 فروردین 1392 10:23
رو ترش کردی مگر دی ، بادهات گیرا نبود ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد بر کدامین یوسف از چشم بدان غوغا نبود چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود در دل مردان شیرین جمله...
-
اخم ملیح
جمعه 16 فروردین 1392 10:17
نمیدانم دوباره از من چه گناهی سر زده است که به این اخم ملیح محکومم کردهای اختیار دستهایم در خواب باور کن دست خودم نیست عباس صفاری
-
تو از یادم نمی روی
جمعه 16 فروردین 1392 10:14
برهنه به بستر بی کسی مردن تو از یادم نمی روی خاموش به رساترین شیون آدمی تو از یادم نمی روی گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار تو از یادم نمی روی پی پستوی پنهانی برای بدگمانی گریه ها تو از یادم نمی روی دفاتری سپید زمزمه ای نازا سر انگشتی آشفته تو با من چه کرده ای ؟ تو از یادم نمی روی سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی...