-
در عشق من
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:32
می توانی ستارگان را انکار کنی می توانی حرکت خورشید را انکار کنی می توانی حقیقت را دروغ بخوانی در عشق من اما ، تردیدی نداشته باش ویلیام شکسپیر
-
ای مسافر
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:30
ای مسافر ای جداناشدنی گامت را آرامتر بردار از برم آرامتر بگذر تا به کام دل ببینمت بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم آه که نمی دانی سفرت روح مرا به دو نیم می کند و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را مسافر من آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش...
-
واقعا دوستت دارم
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:25
واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد گاه شاید به نظر رسد که عاشق تو نیستم گاه شاید به نظر رسد که حتی دوستت هم ندارم ولی درست در همین زمان هاست که باید بیش از همیشه مرا درک کنی چون در همین زمان هاست که بیش از همیشه عاشق تو هستم ولی احساساتم جریحه دار شده است با این که نمی خواهم می بینم که نسبت به تو سرد و...
-
نه معماری بلند آوازه ام
یکشنبه 4 فروردین 1392 11:23
نه معماری بلند آوازه ام نه پیکر تراشی از عصر رنسانس نه آشنای دیرینه مرمر اما باید بدانی که اندام تو را چه گونه آفریده ام و آن را به گل ستاره و شعر آراسته ام با ظرافت خط کوفی نمی توانم توان خویش را در سرودنت به رخ بکشم در چاپ های تازه و در علامت گذاری حروف عادت ندارم از کتاب های...
-
حق با بهار است
شنبه 3 فروردین 1392 11:20
ساحل دریا پر از گودال است جنگل پر از درختانی که دلباخته پرندگانند برف بر قله ها آب می شود شکوفه های سیب آن چنان می درخشند که خورشید شرمنده می شود شب روز زمستانی است در روزگاری گزنده من در کنار تو ای زلال زیبارو شاهد این شکفتنم شب برای ما وجود ندارد هیچ زوالی بر ما چیره نیست تو سرما را دوست نداری حق با بهار ماست...
-
عشق و تنها عشق می تواند بگوید
شنبه 3 فروردین 1392 11:16
من خرسند و تو خرسند چون دو فرشته سپید می خرامیم در باغهای شب آرزوی من و آرزوی تو چون دو زبانه آتش دست می افشانیم و خندان در تلاشی بی پایان در رمز و راز زندگی آن عشق که شعله آفرینش را بر افروخت راز خورشید با خود دارد عشق و تنها عشق می تواند بگوید از کجا بذر میلیونها ستاره افشانده شد چرا هر ذره به دنبال ذره خود است...
-
زانو زده ام
شنبه 3 فروردین 1392 11:13
زانو زده ام ، می نگرم به خاک به علف ها می نگرم گل هایی روییده است به رنگ آبی آبی به آن ها می نگرم تو چون خاک بهارانی محبوب من به تو می نگرم طاق باز دراز کشیده ام ، آسمان را می بینم شاخه های درخت را می بینم لک لک ها را در پرواز می بینم با چشمانی گشوده ، رویا می بینم تو چون آسمان بهارانی تو را می بینم شب هنگام ، آتشی...
-
عطر تو
شنبه 3 فروردین 1392 11:11
من با توام می خواهم آغشته عطر تو زندگی کنم این رد عطر توست که از حیرت بادهای شمالی شب را به بوی بابونگی برده است تو کیستی که تاک تشنه از طعم تو به تبریک می آمده است سید علی صالحی
-
وقتی تو آوازم می کنی
شنبه 3 فروردین 1392 11:08
وقتی تو می خوانی مرا وقتی تو آوازم می کنی صدایت لایه ای از دانه روز برمی دارد و پرندگان زمستانی هم آوایت می شوند گوش دریا پر است از زنگ و زنجیر و زنجره از موج و اوج و حضیض و من پرم از تو وقتی تو آوازم می کنی پابلو نرودا
-
دنیای رویاها
شنبه 3 فروردین 1392 11:05
دنیا که به پایان برسد رویاها دنیایی دیگر خواهند ساخت و خنده تو جای آفتاب را خواهد گرفت رسول یونان
-
وقتی حواست نیست
شنبه 3 فروردین 1392 11:03
وقتی حواست نیست زیباترینی وقتی حواست هست فقط زیبایی حالا حواست هست ؟ وقتی حواست نیست در من مانده ای وقتی حواست هست با من مانده ای حالا حواست هست ؟ وقتی حواست هست به خاطره راه می دهی وقتی حواست نیست به راه خاطره می دهی حالا حواست هست ؟ از تو به تو می گریزم و حواسم نیست که تیرگی در من است از دور می آیم نزدیک می...
-
آن گاه که درباره تو می نویسم
شنبه 3 فروردین 1392 10:58
آن گاه که درباره تو می نویسم با پریشانی دل نگران دواتم هستم و باران گرمی که درونش فرو می بارد و می بینم که مرکب به دریا بدل می شود و انگشتانم ، به رنگین کمان و غم هایم ، به گنجشکان و قلم ، به شاخه زیتون و کاغذم ، به فضا و جسم ، به ابر خویشتن را در غیابت از حضورت آزاد می کنم و بی هوده با تبرم بر سایه های تو بر دیوار...
-
معشوق من
شنبه 3 فروردین 1392 10:46
اگر برف سفید است چرا سینه های معشوق من تیره است ؟ من گل رز دیده ام نقاب که از چهره بردارد سفید و قرمز است اما چنین گلی بر گونه های معشوقم ندیده ام عطرهایی هستند با رایحه دل پذیر بیشتر از رایحه ای که معشوق من با خود دارد چشمان معشوقه ام بی شباهت به خورشید است مرجان بسیار قرمز تر از لبان اوست من دوست دارم معشوقم حرف...
-
که تا کجا دوستت دارم
جمعه 25 اسفند 1391 18:53
ای کاش میتوانستم نشان دهم که تا کجا دوستت دارم همیشه در جستجو هستم اما نمیتوانم راهی بیابم به آن ، آنی در تو عاشقم که تنها خود کاشف آنم آنی ، فراتر از تویی که دنیا میشناسد و تحسین میکند آنی که تنها و تنها از آن من است آنی ، که هرگز رنگ نمیبازد و آنی ، که هرگز نمیتوانم عشق از او برگیرم گی دو موپاسان
-
به خاطر خودم
جمعه 25 اسفند 1391 18:45
از آن رو به توعاشقم که میدانم دوستم داری تنها به خاطر خودم و نه هیچ چیز دیگر جان کیتز
-
دل سوخته
جمعه 25 اسفند 1391 18:40
برای خانه سوخته باز شاید بشود خانه یی بنا کرد دل سوخته را بگو چه کنیم ؟ نادر ابراهیمی کتاب: آتش بدون دود جلد هفتم
-
یک دم بی تو بنشینم
جمعه 25 اسفند 1391 18:38
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم برآی...
-
گل صـد بوسه ی ناب
چهارشنبه 23 اسفند 1391 18:30
کاش آن آینه بودم من که به هر صبح تو را می دیدم می کشیدم همه اندام تو را در آغوش ســرو اندام تو با آن همه پیــچ آن همه تاب آنگه از باغ تنت می چیدم گل صـد بوسه ی ناب حمید مصدق
-
زخم
چهارشنبه 23 اسفند 1391 18:14
من زخمهای بینظیری به تن دارم اما تو مهربانترینشان بودی عمیقترینشان عزیزترینشان بعد از تو آدمها تنها خراشهای کوچکی بودند بر پوستم که هیچکدامشان به پای تو نرسیدند به قلبم نرسیدند رویا شاه حسین زاده
-
عشق یعنی
چهارشنبه 23 اسفند 1391 18:04
برخی فراموش می کنند که عشق یعنی در بر گرفتن و بوسیدن تو شب بخیر مهم نیست که جوانی یا پیر برخی به یاد نمی آورند که عشق یعنی گوش سپردن و خندیدن و بی تابی مهم نیست که چند سال داری تعداد کمی می فهمند که عشق یعنی تعهد و مسئولیت و نه سرگرمی مگرنه اینکه عشق یعنی تو و من نیکی جیووانی
-
دنیا دارد به پایان میرسد
چهارشنبه 23 اسفند 1391 17:59
پیش ترها بیدار میشدم با صدای بانگ خروس اما حالا اس ام اسها بیدارم میکنند پس تو کی میخواهی بیدارم کنی محبوبم ؟ دنیا دارد به پایان میرسد رسول یونان
-
در میانه ی میدان مین
چهارشنبه 23 اسفند 1391 17:56
فراموش کن مسلسل را مرگ را و به ماجرای زنبوری بیاندیش که در میانه ی میدان مین به جستجوی شاخه ی گلی ست گروس عبدالملکیان
-
عشق از نگاه نزار قبانی
چهارشنبه 23 اسفند 1391 17:45
عشق یگانه ام گریه نکن اشک هایت می خراشد روحم را در دنیا چیزی ندارم جز چشم های تو و غم های خویش ========== مقصد من عشق است تویی سر منزل من عشق در پوست من می دود تو در پوست من می دوی و من خیابان ها و پیاده روهای تن شسته در باران را بر دوش کشیده تو را می جویم ========== بانو عشق تو نه بازیچه است نه برگی که در دقایق...
-
کبوتر نامه رسان
سهشنبه 22 اسفند 1391 13:05
کبوتر نامه رسان ، به پرواز درمی آید باز میگردد ناامید یا امیدوار ما همواره باز می گردیم اشکهایت را پاک کن و با همان چشمان غمناک ، لبخند بزن هر روز چیزی آغاز می شود هر روز چیزی زیبا آغاز می شود یاروسلاو سایفرت مترجم : فریده حسن زاده
-
صبح تو به خیر
سهشنبه 22 اسفند 1391 13:01
صبح تو بهخیر که ساعت حرکت قطار را به من غلط گفتی که من بتوانم یک روز دیگر در کنار تو باشم دوستان من ساعت حرکت قطار را در شب گذشته به من گفته بودند بر شانههای تو خزه و خزان روییده بود تو توانستی با این شانههای مملو از خزه و خزان سوار قطار شوی دستانت را تا صبح نزد من به امانت نهادی نان را گرم کردی به من دادی دیگر در...
-
فرصت دروغ
سهشنبه 22 اسفند 1391 12:56
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست دارم حسین پناهی
-
آزادی
سهشنبه 22 اسفند 1391 12:54
با خالکوب ستاره ها بر تاریکی دست ها عابران به سوی تو بال می زنند می آیند تا در حیاط خانه تو گل های پژمرده خود را بکارند و تو از راهی می رسی که پریشانی دور می شود تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی پس پلک هایمان بودی ، و دیده نمی شدی درهایت را باز کن ما ایستاده ایم خیابان های تو ما را پیش می برد ما می...
-
هر انسانی
سهشنبه 22 اسفند 1391 12:51
هر انسانی ، یک بار برای رسیدن به یک نفر دیر می کند و پس آن برای رسیدن به کسان دیگر عجله ای نمی کند یاشار کمال
-
کاری باید کرد
سهشنبه 22 اسفند 1391 12:48
کاری باید کرد دیر میشود کاری باید کرد برف راه را پوشانده است باد مثل همیشه نیست تا هوا روشن است باید از این ظلمت بیهوده بگذریم دارد دیر میشود من خواب دیدهام تعلل سرآغاز تاریکی مطلق است سیدعلی صالحی
-
بهار زندگی افروز
سهشنبه 22 اسفند 1391 12:44
مادرم گندم درون آب می ریزد پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید خانه می روبد ، غبار چهره ی آیینه ها را می زداید تا شب نوروز خرمی در خانه ی ما پا گذارد زندگی برکت پذیرد با شگون خویش بشکفد در ما و سرسبزی برآرد ای بهار، ای میهمان دیر آینده کم کمک این خانه آماده ست تک درخت خانه ی همسایه ی ما هم برگهای تازه ای داده ست گاه گاهی...