-
عقل در عشق تو سرگردان بماند
جمعه 8 اسفند 1399 06:00
عقل در عشق تو سرگردان بماند چشم جان در روی تو حیران بماند در ره سرگشتگی عشق تو روز و شب چون چرخ سرگردان بماند چون ندید اندر دو عالم محرمی آفتاب روی تو پنهان بماند هرکه چوگان سر زلف تو دید همچو گویی در سر چوگان بماند هر که سر گم کرد و دل در کار تو چون سر زلف تو بیسامان بماند هرکه یکدم آب دندان تو دید تا ابد انگشت بر...
-
تو واپسین شکوفهای هستی که بوییدهام
جمعه 1 اسفند 1399 06:45
تو واپسین شکوفهای هستی که بوییدهام پیش از پایانِ دورانِ گل و واپسین کتابی که خواندهام پیش از کتابسوزان آخرین واژهای که نوشتهام پیش از رسیدن زائرانِ سپیده و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشتهام پیش از انقضای زنانگی واژهای هستی که با ذرهبینها در لغتنامهها به دنبالاش میگردم نزار قبانی مترجم : یدالله گودرزی
-
عاشق شدن
جمعه 1 اسفند 1399 06:40
هرچه بیشتر نگاهم کنی عاشق تر می شوی و هرچه بیشتر پیشم بمانی دیوانه تر به من فکر نکن به خودت فکر کن که می توانی معشوقهی هر عاشقی باشی معشوق دیگران باشی بهتر است تا عاشق من حافظ ایمانی
-
رنگ دوست داشتن
جمعه 1 اسفند 1399 06:35
رنگ شب به موهایم زدم روز پاکاش کرد رنگ بهار به خودم زدم پاییز آمد و پاکاش کرد شادی رنگ خودش را بر من زد ناامیدی آمد و پاکاش کرد رنگ غرور را بالا کشیدم که ترس آمد و پاکاش کرد تنها رنگی که وانرفت و پاک نشد رنگ دوست داشتن بود شیرکو بیکس مترجم : محمد مهدیپور
-
جنگ با دل
جمعه 1 اسفند 1399 06:30
هر بار که با دلم می جنگم تو برنده می شوی جهان جای خوبی برای عاشقانه زیستن نیست این حرف را اما با هیچ گلوله ای نمی شود در مغز این دل فرو کرد می میرد اما باور نمی کند رویا شاه حسین زاده
-
میخواهم که تو زندگی کنی
جمعه 1 اسفند 1399 06:25
میخواهم که تو زندگی کنی در حالی که من در انتظار توام در خواب برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم همان که هردو عاشقاش بودیم و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها همان جایی که باهم قدم زدیم برای هر آنچه عاشقاش هستم ادامه دادن به زندگی را میخواهم و برای تو که عاشقات...
-
حسادت
جمعه 1 اسفند 1399 06:20
اینهمه حسود بودم و نمی دانستم به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد به چشم های آشنا و پرآزار که بی حیا نگاهت می کنند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد حسادت می کنم من آنقدر عاشقم که به طبیعت بد بینم طبیعت پر از نفس های آدمی ست که مرا وادار می کند حسادت کنم به تنهایی ام به جهان به خاطره ای دور از تو مسعود کیمیایی
-
زنی که عاشقانی دارد
جمعه 1 اسفند 1399 06:15
زنی که عاشقانی دارد جاودانهگی را طولانیتر از همه ما میزید طولانیتر از واژهی عشق و آخرین بوسه وقتی زنی که عاشقانی دارد میگوید خداحافظ هرگز تو را در تنهایی ترک نمیکند کلماتاش مانند چندین جایپا هستند اگر دنبالشان بروی به خانهای متروک میرسی آنجا دو فنجان قهوهی دستنخورده بر میز مانده دارم به تو میگویم و...
-
آب بیصداترین ترانه است
جمعه 1 اسفند 1399 06:10
آب اگر چه بیصداترین ترانه بود تشنگی بهانه بود من به خوابهای کوچک تو اعتماد داشتم چشمهای عاشق تو را به یاد داشتم میوزید عطر سیب سمت خوابهای ساده و نجیب من به جستوجوی تو در هوای عطر موی تو رفت و آمد کبود گاهوارهها زیر چتر روشن ستارهها تا هنوز عاشقم تا هنوز صبر میکنم ابر میرسد باد مویه میکند چکهچکه از گلوی...
-
پیوند دو روح
جمعه 1 اسفند 1399 06:05
بیا تا سنگی نیندازیم در راه پیوند دو روح که یکدیگر را به حقیقت دوست میدارند عشق آن نیست که به گردش روزگار دگرگون شود و چون کاه به هر بادی از جای به در رود بلکه عشق فانوسی است بر بلندای برج دریایی که در توفان سهمگین مینگرد و کمترین لرزشی نمییابد یا ستارهای است در قطب آسمان که قایقهای سرگردان را راه مینماید...
-
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
جمعه 1 اسفند 1399 06:00
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست که راحت دل رنجور بیقرار منست به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب ببینم که در کنار منست اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان نه کار منست حقیقت آن که نه درخورد اوست جان عزیز ولیک درخور امکان و اقتدار منست نه اختیار منست این معاملت لیکن رضای دوست مقدم بر اختیار...
-
عطش دوست داشتن
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:45
تو را بهسانِ قطرهی آبی نمیخواهم که عطشم را سیراب کنی تو را بهسان رودی از نمک میخواهم که هرگاه از تو سیراب شوم عطشم دوباره آغاز شود فاروق جویده شاعر مصری مترجم : سیدمهدی حسینینژاد
-
عاشقی
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:40
پدرم عاشق مادرم بود و هیچوقت به او نگفت اما هر وقت که مادرم بیمار بود دکتر درجه تب را در دهان پدرم می گذاشت نسرین بهجتی
-
آخرین بندرگاه
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:35
قول میدهم وطنات باشم پس به من قول بده پایتختام باشی به تو قول میدهم که کشتی آرزوهایت باشم و تو به من قول بده که آخرین بندرگاهات باشم به تو وعده دادهام تا ابرت باشم پس به من قول بده بارانام باشی سعاد الصباح مترجم : صالح بوعذار
-
بدان که مُرده ای
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:30
پرنده اگر بر شانه ات نمی نشیند پنجره اگر با نفست مات نمی شود چای اگر لبت را نمی سوزاند بوی نان اگر گرسنه ات نمی کند نگاهی اگر دلت را نمی لرزاند شب اگر بغض ات نمی گیرد بوی عطری اگر دیوانه ات نمی کند خاطره ای اگر اشکت را در نمی آورد جمعه اگر دلتنگ ات نمی کند گل اگر برایت زیبا نیست بدان که مُرده ای بابک زمانی
-
سرودن ترانه
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:25
می گویند ماه نمی تواند ترانه بسراید امشب اما من و ماه تا صبح ترانه سرودیم او برای ستارگان من هم برای چشمان تو کژال ابراهیم خدر مترجم : فریاد شیری
-
حال آدم که دست خودش نیست
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:20
حال آدم که دست خودش نیست عکسی می بیند ترانه ای می شنود خطی می خواند اصلا هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود حالا بیا وُ درستش کن آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند، می گرید دلتنگ می شود حتی برای آنها که هنوز نیامده اند دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست این وقت ها انگار کنار...
-
و تو آمدی
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:15
و بعد تو آمدی چون بهارِ بعدِ زمستان و تو آمدی چون نسیمی ملایم در گرمایی سوزان و تو آمدی چون روئیدنِ گلهای معطر بر زمینی بیثمر و تو آمدی چون طوفانی که درونِ مردهی مرا برانگیخت و تو آمدی چون پرتو نوری بعد از شبی افسرده و تو آمدی چون لبخندی صمیمانه بعد از غم و بعد تو آمدی و تو بسیار شبیه عشقی دئری تیشنا شاعر آفریقایی...
-
کجای جهان بگذارم ات
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:10
کجای جهان بگذارم ات تا زیباتر شود آنجا ؟ ستاره به ستاره به جادوی ذهن و بال شهاب گرداندهام کاکل گلبویت را به هر ستاره تاری دادهام طرهای به هر منظومه به هر کهکشان دستهای به کیهان عطری دادهام که میگردد گیج گرد خویش کوچه به کوچه رفتهام شهر به شهر دیار به دیار نامات را به یاد هر پنجره آوردهام به یاد هر چارراه...
-
بالشت
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:05
سر خستهام را بر دو بالشت میگذارم و به تمام مخلوقات روز التماس میکنم بگذارند بخوابم نیمهشب است اما آنجا که تویی باید سحر باشد ضربان نبض پرشتابتر از نور سفر میکند تو بر کدام سو سر گذاردهای ؟ حس میکنم دست راستم پناه صورت توست لبخندت ، لبخند آشناییست که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود میبرم حالا دوباره مثل...
-
در سرم عشق تو سودایی خوش است
چهارشنبه 22 بهمن 1399 06:00
در سرم عشق تو سودایی خوش است در دلم شوقت تمنایی خوش است ناله و فریاد من هر نیمشب بر در وصلت تقاضایی خوش است تا نپنداری که بیروی خوشت در همه عالم مرا جایی خوش است با سگان گشتن مرا هر شب به روز بر سر کویت تماشایی خوش است گرچه میکاهد غم تو جان من یاد رویت راحت افزایی خوش است در دلم بنگر، که از یاد رخت بوستان و باغ و...
-
او دو زن دارد
چهارشنبه 15 بهمن 1399 11:26
او دو زن دارد یکی بر روی تختاش میخوابد دیگری بر روی بستر رؤیایش او دو زن دارد که او را دوست دارند یکی در کنارش پیر میشود دیگری جوانیاش را به او هدیه میکند و میگذرد او دو زن دارد یکی در قلب خانهاش دیگری در خانهی قلباش مرام المصری مترجم : حسین منصوری
-
دوستت دارم
چهارشنبه 15 بهمن 1399 11:24
دوستت دارم همانگونه که شب ماه را دوستت دارم همانگونه که صبح آفتاب را دوستت دارم مثل ملاقات پنهانی مادر، از لای در دوستت دارم مثل حبس من با تو تا ابد در یک اتاق دربسته حتی بی پنجره تنها من و تو این چنین دوستت دارم تو را چیستا یثربی
-
نشانه ها
چهارشنبه 15 بهمن 1399 11:21
هر ترانه آرامش عشق است هر ستاره آرامش زمان و هر آه آرامش یک فریاد فدریکو گارسیا لورکا مترجم : علی اصغر فرداد
-
دوستی
چهارشنبه 15 بهمن 1399 11:10
دوستی تنها چیزی است که هیچ وقت تمام نمیشود هر چیز دیگری هم از بین برود دوست میماند این یادت باشد من همیشه به تو فکر کردهام دوستهای زیاد دیگری هم پیدا کردهام اما مثل تو نشدند من هنوز هم با آن حسها زندگی میکنم با یاد آن روزها تک تک خاطراتم با تو یادم مانده کجاها میرفتیم چه کارها میکردیم من با تو جوانی را تجربه...
-
در بند دل
چهارشنبه 15 بهمن 1399 11:02
شش ساله بودم که عاشق زنی شدم که بیست و سه سال از من بزرگ تر بود همگان اورا مادرم می انگاشتند پنجاه و سه ساله بودم که عاشق زنی شدم که بیست وسه سال از من کوچک تر بود همگان مرا پدرش می پنداشتند من در بند دل بودم و دیگران اسیر خیالات باطل چوکاش لوبین مترجم : حسین منصوری
-
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
چهارشنبه 15 بهمن 1399 10:57
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیدهام ؟ جان دقایقم بگو آیینه در جواب من باز سکوت میکند باز مرا چه میشود ؟ ای تو حقایقم بگو جان همه شوق گشتهام طعنه ناشنیده را در همه حال خوب من با تو موافقم بگو پاک کن از حافظهات شور غزلهای مرا شاعر مردهام بخوان گور علایقم بگو با من کور و کر ولی واژه به تصویر...
-
با من عهدی ببند
چهارشنبه 15 بهمن 1399 10:53
با من عهدی ببند که تاریکی پیش رویم نگُسترانی با من عهدی ببند که با یخبندان راه بر من نبندی تا من نیز عهدی ببندم با تو که لب به اعتراف گذشته ام بگشایم پیش از چشمانِ تو از جامِ بنفشه ایِ چشمانی دیگر پیاله ها سر کشیده ام پیش از نامه های تو زلفِ خیلی نامه ها را شانه کرده ام پیش از سینه ی تو بسیاری سینه ها دسته گلِ هوسِ...
-
من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم
چهارشنبه 15 بهمن 1399 10:48
من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم چون نسیم خوش نشین هردم زمینی خوش کنم چون سویدا از جهان با گوشه دل قانعم نیستم تخمی که هر ساعت زمینی خوش کنم در دلم چون تیر این پهلو نشینان می خلند از خدنگ او مگر پهلو نشینی خوش کنم هر کمان سست نبود در خور بازو مرا می کشم ناز بتان تا نازنینی خوش کنم می زند خون عقیق از شوق من جوش...
-
عشق من
چهارشنبه 8 بهمن 1399 06:45
عشقِ من چو کاجی باشکوه است نه به وقت خزان برگ میریزد و نه در زمستان سر خم میکند ازدمیر آصف مترجم : حسین بهروزی