-
روزهای خوبی را میگذرانی
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 06:20
روزهای خوبی را میگذرانی میخندی شادمانه به گردش میروی خوشحالی همه چیز داری اما یک شب بعد از روزهای خوبت معشوقه أت دیگر دوستت نخواهد داشت و تو چقدر به یاد من که عاشقت بودم اشک میریزی چقدر حسرت میخوری و چقدر دلت برای کسی که دوستت داشته باشد تنگ میشود یک چیز را میدانی ؟ تازه میفهمم معشوقه بودن از عاشق بودن خیلی بهتر است و...
-
از آن زمان
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 06:15
از آن زمان که عزم آن کردم دیگر هرگز به نامهای از تو پاسخ ندهم هرگز توان گشودن نامه دیگری نیافتم بگذار از ره درآیند و دور تا دورم فرو ریزند و پایین روی پاهایم رها شوند واژگون ، بلاتکلیف و خاموش چون من و اینک ، چون زندگیم جورجو باسانی ترجمه : ماریا عباسیان
-
با من بی کس تنها شده ، یارا تو بمان
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 06:10
با من بی کس تنها شده ، یارا تو بمان همه رفتند ازین خانه ، خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده ، دگر رفتنی ام تو همه بار و بری ، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش به خون شسته ، نگارا تو بمان زین بیابان گذری نیست سواران را ، لیک دل ما خوش به فریبی است ، غبارا تو بمان هر دم از حلقه ی عشاق...
-
شعر عاشقانه یک زن
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 06:05
من شعری نیم سوخته ام بله درست فهمیدید من شعرعاشقانه یک زن هستم شعر های عاشقانه زنان بندرت از آتش جان به دربردند از آتش پدرانه ؛ برادرانه ، مادرانه حتی فقط بعضی از آنها در نیمه راه فرار افتادند مجروح و زخمی و خراشیده " سیلویا پلات " " آنا آخماتووا " و یا * کاملا داس " گروه دیگری از زن ها برای...
-
ز زلفت زنده میدارد صبا انفاس عیسی را
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 06:00
ز زلفت زنده میدارد صبا انفاس عیسی را ز رویت میکند روشن خیالت چشم موسی را سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن به بلبل میبرد از گل صبا صد گونه بشری را کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را گر از پرده برون آیی و ما را روی بنمایی بسوزی خرقه دعوی بیابی نور معنی را دل از ما میکند دعوی...
-
قلب خشک شده
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:35
دیگر از من هراسى نداشته باشید زیرا که قلبم را لابلاى کتابى ضخیم خشک کردهام دیدم ماداک شاعر اهل ترکیه ترجمه : سیامک تقیزاده
-
برای دیدن تو
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:30
برای دیدن تو اگر رودخانه بودم ، برمی گشتم اگر کوه بودم ، می دویدم اگر باد بودم ، می ایستادم اما انسانم و بارها برای دیدنت برگشته دویده ایستاده ام حسن آذری
-
قایق عشق
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:25
پرونده بسته شد و قایق عشق بر صخرهی زندگی روزمره شکست با زندگی بیحساب شدم بیجهت دردها را دوره نکنید و یا آزارها را شاد باشید ولادیمیر مایاکوفسکی ترجمه : منصور خلج و ستاره صالحی
-
من تو را دوست دارم
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:20
من تو را دوست دارم حرفِ ساده ای ست هم گفتنش آسان است هم شنیدنش اما فهمش ساده ترین دشوار دنیاست پای دوست داشتن که میان می آید حواست باشد تا یادآور شوی هر روز که " اویِ " زندگی ات را عاشقانه می خواهی و بفهمانی که آغوشت تنها برایِ او امن و آرامش است حواست باشد به وقتِ بغض ِ گاه و بیگاهش دستانش را بگیری در...
-
رنگ های زندگی ات
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:15
آن روز که سبزپوش بودی حس می کردم که آرامآرام کشتزار میشوم آن روز که سرخپوش بودی حس میکردم که اندکاندک ناربُن میشوم آن روز که سپیدپوش بودی حس میکردم که درنای شعر و دریا میشوم و دیروز که زردپوش بودی سرم آفتابگردانی شد و هرجا که میرفتی به دور قامتات میگشت شیرکو بیکس مترجم : رضا کریممجاور
-
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:10
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد یار قند غزلش بر لب و آب آینه گون طوطی جانم از آن پسته...
-
زنی که من دوست دارمش
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:05
زنی که من دوست دارمش بافتنی نمیبافد رؤیا دیدن بلد است رؤیا رؤیا و رؤیاهایش ابرهایی پشمیاند ورمکرده از امیدی رنگارنگ که شامگاه را فرامیخواند اتو کردن را عجیب بلد است عجایبی سرخ و آبی تمام آنچه که شامگاهی و اعجابآورند برای مجموعهی خاطرات خشک و شبهای دراز زمستان زنی که من دوست دارمش دوست داشتن بلد است کاری سنگین...
-
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
یکشنبه 22 فروردین 1400 06:00
در درد شکی نیست که درمانی هست با عشق یقینست که جانانی هست احوال جهان چو دم به دم میگردد شک نیست در این که حالگردانی هست ======== پرسید ز من کسیکه معشوق تو کیست گفتم که فلان کسست مقصود تو چیست بنشست و به هایهای بر من بگریست کز دست چنان کسی تو چون خواهی زیست ======== جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی...
-
بی تو هم می توانم
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:45
بیتو هم میتوانم به دریا نگاه کنم زبان موجها واضحتر از زبان توست هر چه خاطراتت را در دلم زنده کنی بیهوده است بیتو هم میتوانم تو را دوست داشته باشم ازدمیر آصف مترجم : ابوالفضل پاشا
-
برایم حرف بزن
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:40
برایم حرف بزن سکوتت را دوست ندارم سکوتت بوی بغض میدهد از جهانی که آغاز کردهای بگو آیا آنجا کسی هست تا با او از تنهایی بگویی و او بیاختیار نوازشت کند ؟ تو ابعاد غم را تصویر کنی و او لایههایش را بشکافد تا با هم به روشنایی برسید ؟ راستش را بگو آیا آنجایی که تو ایستادهای هنوز از دوستی رگههایی مانده یا آنجا هم مردم...
-
پایان داستان ما
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:35
جایی که تو ایستادهیی شبیهِ پایانِ کدام داستان است؟ هنوز برای فراموش کردنِ تو راههایی طولانی وجود دارد حتی یک گام از اینجا برنمیدارم پایانِ داستانِ ما در دوردستهاست و از جایی که تو ایستادهیی یکیدو قسمت از دورترها دیده میشود داستانمان ادامه دارد غروبِ آفتاب تنها با تو اما هرگز خسته نشو از جایی که تو ایستادهیی...
-
رنگ چشمهایش
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:30
چشم هایش به رنگ دریا بود یا دریا به رنگ چشم های او نمی دانم تنها می دانم وقتی عاشق دریا شدم که چشم های او را دیدم محمد شیرین زاده
-
دوست ات دارم
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:25
دوستات دارم هیچ چیز وجود ندارد بهتر این را بگوید همه چیز ناتوان است واژه میبوسدش ، تنگ در آغوش میگیرد چقدر دنبال جریانی یگانه میگردیم برای دو خونمان چقدر رؤیا میبینیم چقدر میخوابیم یکی در دیگری همه چیز ناتوان است هیچ چیز وجود ندارد با این همه دوستات دارم میخواهم بگویم میسوزم و تنها از تو میخواهم بگویم باید...
-
جاودانگی
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:20
اگر زندگی رفتن به مقصدِ بی پایانی از سکوت است بگذار صدای تو را بر داریم در دلمان جا سازی کنیم در خلوتِ مرگ بشنویم تو مثل هوایی ، آفتاب و آب و کسی قادر به زدودن جلوه ات از طراوت زندگی نیست عشق با صدای تو گامهایش را می شمارد به سینه ی عاشقی نزدیک می شود پائیز با زمزمه های تو هماهنگ می کند برگهای نومید را که به خاکِ تیره...
-
خاطرات ماندگار
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:15
سایهها از درونام سر بر میکشند شب برافراشته میشود آرامآرام خورشیدی تاریک پرتوش فروکاسته میشود میسوزد و دَوَران ما را به خود میخوانَد ورای زمان با من بگو آنگاه که بر کرانهی آبها نشستهام نظارهگرِ سایههایی که به سراغام میآیند با من بگو آیا خاطراتِ محو ناشدنیات نیز از بین خواهند رفت ؟ خوزه آنخل بالنته...
-
ای نسیم پرنیان پوش
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:10
نازنینم چون گل بهاری صفای جان و دل من بنفشهزاری چه کردهای با دل من خبر نداری لحظه لحظه میدود دلم به سوی تو ذره ذره می شود در آرزوی تو به هر دو عالم ندهم نگاه دلجوی تو زیبا، شیرین ، آرام جانی خندان ، خندان دل می ستانی غزل خوان گل افشان چو باز آیی جهان را چه زیبا بیارآیی روشنتر از صبح سپیدی در جان من نور امیدی تو...
-
تو همه این زندگی هستی
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:05
عاشق آسمانم زیرا که مثل تو بخشنده پوشیده از ستارگان و سرشار از سرور و شادی رفیق و بیگانه زیرا که مثل تو دور و گاهی مثل تو نزدیک با چشمانی آهنگین عاشق آسمانم عاشق جادهام برای دیدارهایمان شادیها و رنجهایمان یارانمان ، جوانیمان اشکهایمان که خندیدند شمعهایمان که گریستند و رفاقتهایی را که از دست دادیم عاشق...
-
بکش ار کشی به تیغم ، بزن ار زنی به تبرم
یکشنبه 15 فروردین 1400 06:00
بکش ار کشی به تیغم ، بزن ار زنی به تبرم بکن آنچه میتوانی که من از تو ناگزیرم همه شرط عاشق آنست که کام دوست جوید بکن ار کنی قبولم ، ببر ار بری اسیرم سر من فرو نیاید به کمند پهلوانان تو کنی به تار مویی همه روزه دستگیرم نظر ار ز دوست پوشم که برون رود ز چشمم به چه اقتدار گویم که برون شو از ضمیرم ز جهان کناره کردم که تو...
-
قفس قلب
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:45
وارد نشو به قفس قلبم چونان پرندهای اهلی آزاد باش آزاد پَر بکش بالاتر و بالاتر که من تنها چنین میتوانم دوستت داشته باشم ریتا عودة شاعر فلسطینی مترجم : طیبه حسینزاده
-
از دست دادن تو
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:40
من چیزهای زیادی از دست داده ام هیچ کدامشان مثل از دست دادن تو نبود گاهی یک رفتن تمامت را با خود میبرد و تو تا آخر عمر در به در دنبال خودت میگردی امیر وجود
-
عشق چیست ؟
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:35
هنگامی که از خودت میپرسی عشق چیست دو دست آتشین را تصور کن که در هم گره خوردهاند دو نگاه را که در هم گم شدهاند دو قلب را که در برابر وسعت یک احساس به لرز افتادهاند و چند کلمه را تصور کن برای جاودانه کردن یک آن آلن دوآر شاعر فرانسوی مترجم : اعظم کمالی
-
از آتش که چیزی کم نداری
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:30
از آتش که چیزی کم نداری بیا و شعله بکش بگذار تا گُر بگیرم از نگاه پُر شرری که زیر خاکستر این فاصله پنهان داری بیا و بسوزان مرا تا دوباره آب کنی تمامِ دغدغههای یخبسته شبهای تنهاییام را بیا نگذار تا شبیه چهارشنبه متروکهای شوم که بیسورِ آغوشت پاسوزِ عشق خواهد ماند حمیدرضا هندی
-
نشانی قلبم
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:25
بس کن بانگِ " من اینجایم " را از اظهارِ وجودت خستهام نشانیات را خوب میدانم به بزرگی مشتم در حفرهی چپِ سینه قلب مینامندت بیجهت در سینه بیتابی نکن اگر قرار به پروازی باشد من به پروازت درخواهم آورد به بیرون از زندانی که در آن اسیری فروتن باش چون مغزم بزن ، خُردم کن ، ویرانم کن اما خواهش میکنم فریاد نزن...
-
نام تو
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:20
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه تو بودی که گفتی چمن می دود تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری به اَسرار خواهی رسید تو را نام بردم و ظاهر شدی تو از شعلهی گیسوانت رسیدی به من من از نام تو رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد تو گفتی سلام گل و سنگ برخاستند عمران صلاحی
-
عشق من به تو
یکشنبه 1 فروردین 1400 06:15
آیا خورشید را برای تابیدنش عهد و پیمانی است ؟ نه ، ولی میتابد حتی از ورای تاریکترین ابرها و بدونِ هیچ وعدهای تابشش بس طولانی است و پرتلالو زیرا که تقدیرش چنین است سوختن تا وقتی که دیگر یارای سوختنش نیست پس عشق من به تو عهد و پیمان نیست تقدیرِ من است سوختن برای تو تا وقتی که دیگر رمقی برایم نماند اتیکوس شاعر...