لبخند شیرین

لبخند شیرین
درچهره ات مُرد
و لبهای من
چونان تب آلود
لرزیدند و
خاموش ماندند
ما به یکدیگر درود نگفتیم
تنها به هم نگریستیم و
از کنار هم گذشتیم

تئودور اشتورم
مترجم : آذر نعیمیان

در دومین قلمرو ستارگان

در دومین قلمرو ستارگان
همه چیز
همیشه
نیمه زیباست

ناخن هایت فرشتگانی هستند
خوابیده بعد از
یک شب طولانی عشق

صدای چشم هایت برف است
در حال پایین آمدن
از پله های باد

موهایت
به رنگ خدایی است
که گل می چیند

اینجا
در دومین قلمرو ستارگان
تنها یک چیز پیداست
تو

ریچارد براتیگان
مترجم : اسدالله امرایی

تنت را دوست دارم

تنم را دوست می دارم وقتی با تن توست
چرا که چیزی نو می شود
با ماهیچه های بهتر و عصب های بیشتر
تنت را دوست دارم
آنچه که می کند دوست دارم
چگونه اش را دوست دارم
حس کردن مهره ها و استخوان هایت
را دوست دارم
و لرزش این نرمی سفت را
و آنچه که می خواهم
دوباره و دوباره و دوباره ببوسم
دوست دارم این و آن تو را ببوسم
دوست دارم کرک های هراسان تنت را
نرم نوازش کنم
و آنچه بر گوشت تنمان می رود به هنگام جدا شدن
و چشم هایمان ، که خرده های بزرگ عشقند
و احتمالا لرزش تو را در زیر تنم دوست دارم
که اینهمه تازه است
 
ادوارد استیلن کامینگز
مترجم : فرشته وزیری نسب

گمان می کنید


گمان می کنید
زندگی کردن آسان است
وقتی شهری که در آن زاده شده ای
دیگر نیست اما
تو به زندگی ادامه می دهی ؟

گمان می کنید
به یاد آوردن آسان است
وقتی که چاره فقط فراموش کردن است
وقتی شهری در کار نیست اما
تو هنوز هم آن را به یاد می آوری ؟

گمان می کنید
خوابیدن آسان است
وقتی گوش هایت پر است از جیغ و
وقتی چشم هایت پر است از اشک ؟

وقتی تصاویر شاد را دیگر
تنها در خواب می توان دید
گمان می کنید
بیدار شدن از خواب آسان است ؟

هوانس گریگوریان
ترجمه : واهه آرمن

همدیگر را وداع گفتیم


همدیگر را وداع گفتیم
اما تصویرِ تو تا ابد در دلم باقی است
مانند شبحی کمرنگ از بهترین سالهای زندگی ام
شبحی شادی آفرین
وفادار مانده ام
و هیچ عشق تازه ای
تصویر تو را از دلم نخواهد زدود
همچون معبدی استوار که همواره معبد است
و همچون معبودی که همیشه خداست

میخائیل یوریویچ لرمانتف

کنون که سرمست عشق‌ام

کنون که سرمست عشق‌ام
به عطرها علاقه‌مند شده‌ام
پیش از این برایم اهمیتی نداشت
که گل‌ها معطرند
حالا عطرشان را چنان احساس می‌کنم
که گویا چیزی تازه می‌بینم
می‌دانم که آن‌ها پیش از این نیز معطر بوده‌اند
همان‌طور که می‌دانم
خود من هم وجود داشته‌ام
اینها چیزهایی‌ست که همه در ظاهر می‌دانیم
اما اکنون آن‌ها را با نفس کشیدن
از پس پشت‌سرم در می‌یابم
اینک گل‌ها عطر دل‌پذیری دارند که می‌بویم‌شان
حالا گاهی بیدار می‌شوم و می‌بویم پیش از آن‌که ببینم

فرناندو پسوآ
مترجم : مریم دادگر

بر گور من نایست

بر گور من نایست
گریه نکن
من در آن نیستم
من نخوابیده‌ام
من در هزاران باد وزان
در نرمی ریزش برف
در زیبایی بارش باران
در رویش دانه‌های سبز
در سپیده دم صبحگاهان
در پرواز سریع دسته‌ای از پرندگان
هنوز هم هستم
من درخشش ستارگان در شبم
من در گل‌های شکوفا
در آرامش اتاق
در نغمه‌ی پرندگان
و در هر چیز دوست داشتنی
هنوز هم هستم
با غم فقدان من
بر گور من نایست
من در آن نیستم
من ترکت نکرده‌ام

مری الیزابت فرای شاعر آمریکایی

در رویایم گریستم

در رویایم گریستم
خواب دیدمت خوابیده در گور
بیدار گشتم و اشک
سرازیر هنوز از گونه ام

در رویایم گریستم
خواب دیدمت تنها گذاشتی ام
بیدار گشتم و باز گریستم
دراز و تلخ

در رویایم گریستم
خواب دیدمت با منی ، همچنان مهربان
بیدار شدم و هنوز
اشک چو سیلی از دیدگانم  روان

هاینریش هاینه
مترجم : فرشاد نوروزی

چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن ؟

چه می‌دانی تو از ساده‌ترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شده‌اند
که شبانه خوابِ سرخ گل‌ها را می‌بینند
و همه‌ی آتش‌ها چون دود به آسمان می‌روند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن ؟

تو را در انتهای اتاق‌ها جسته‌ام
آن‌جا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمی‌انداختند
و نه آغوش‌مان که بر روی هم بسته ماندند
چه می‌دانی تو از شوربختی دوست داشتن ؟

تو را در پنجره‌ها جسته‌ام
بوستان‌ها بیهوده از رایحه‌ها پرند
کجا ، کِی می‌توانی باشی ؟
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانه‌ی بهار ؟
چه می‌دانی تو از شوربختی دوست داشتن ؟

چه می‌دانی تو از انتظار طولانی
و از زیستن فقط برای نامیدنت
همیشه همان و همیشه متفاوت
و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن
چه می‌دانی تو از شوربختی دوست داشتن ؟

باید که از یاد برم و زندگی کنم
هم‌چون پاروزنی بی‌پارو
می‌دانی چه‌قدر طولانی‌ست زمانِ مردن
زمان به‌خود گوش دادن و از پا درآمدن
می‌شناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را ؟

لویی آراگون  
مترجم : جواد فرید

چنان کوتاه

هنوز هم گاهی
همچون پرواز آنیِ یک پرنده
می‌توانی در مقابلم ظاهر شوی
چون موج کوچکی روی آب
مثل یک پروانه میان شاخ و برگ
زیبا ، اما چنان کوتاه
که باز محو شوی
تو در کنج خودت
من در کنج خودم

یاکوب خروت شاعر هلند
برگردان : احمد پورکاظم

فلسفه ی عشق

جویباران به رودها می ریزند
و رودها به اقیانوس می پیوندند
نسیم های پرشور در هم می آمیزند
هیچ چیز در این جهان تنها نیست
همه در حلقه ای از عشق گرد آمده اند
پس چرا من از آن تو نباشم
نگاه کن
کوه ها بر پیشانی آسمان بوسه می زنند
و موج ها یکدیگر را در آغوش می گیرند
درخت شکوفه های مغرور را از خود می راند
و انوار خورشید زمین را نوازش می کنند
و این ماهتاب نقره فام دریا را
در بوسه های خود غرق می سازد
اما چه ارزشی دارند این بوسه ها
اگر تو مرا نبوسی

پرسی بیش شلی
مترجم : زهرا جلاله وند

همه‌ی شمایی که امشب دورید

همه‌ی شمایی که امشب دورید
از آنکه دوست‌اش دارید
و هیچکس
دستی برایتان تکان نمی‌دهد
اکنون ‌هیچ بالای سرِ شماست
اما بدانید که تنها نیستید
جهانیان
اشک‌های‌تان را
به اشتراک می‌گذارند
برخی برای یکی دو شب
برخی برای یک عمر

ویکرام ست شاعر هندی  
مترجم : بهار ‌افسری

من عاشق توام

من همچون زنبوری که شهدش را
به گل هایش مدیون است
کلماتم را به تو مدیونم
زیرا که من عاشق توام
عزیزم پیش از جهنم
پیش از بهشت
حتی پیش از آنکه جسم لرزانم
در میان خاک نهاده شود
عاشق توام
عشق من
چه سخت است گام برداشتن
در روزهای تشنگی
به سمت هزار دهان دلجوی تو

آلدا مرینی
مترجم : اعظم کمالی

دور هستم

دور هستم
تو به خواب می‌روی و به من گوش می‌دهی
عشقم آتلانتیک را می‌پیماید و می‌آید
به گرمی با تو سخن گوید
و بر لبانت بوسه زند

و تو در این رویا لبخند می‌زنی
آنجا که من هستم
و من به رویا می‌بینم که لبخند می‌زنی
وقتی به زمزمه‌ام گوش می‌دهی که
دوستت دارم

امانوئل روبلس
مترجم : اصغر نوری

عشق کوچک

به من گرسنگی بدهید
سخت و جانفرسا
اما برایم عشقی کوچک باقی بگذارید
صدایی که در پایان روز
با من سخن بگوید
دستی که در تاریکی اتاق لمسم کند
و این تنهایی طولانی را بر هم زند

کارل سندبرگ
مترجم : آزاده کامیار

تو محبوب منی


تو هنوز باشکوهى
نجیب و مهربان
چون اسبى اصیل
با یال‌های بلند
که در چشم‌اندازِ دشت
به تاخت 
دور مى‌شود
تو محبوبِ منى
آغشته‌یى به عطر
به بوى میوه‌هاى بهشتی
و رایحه‌ى جادویىِ ادویه‌ها
در سرزمین‌هاى دور
تو عزیز منى
و اندام‌ام این‌چنین از تو عطرآگین است
چشم‌های‌ات از تمامِ چشم‌ها زیباتر است
اغواگر 
و مهربان
چشمانِ تو
چشمانِ مهربانِ کبوتری سفید است
و مژگانِ بلندت
بال‌های پرنده‌یى
که با اعجازی رنگارنگ
باز و بسته مى‌شود
پرواز مى‌کند
اوج مى‌گیرد
و آرام‌آرام
درون سینه‌ام آشیانه مى‌کند
آن‌گاه که تو
در چشمان من
خیره مى‌شوى

یودیت فریدا لینا هرتسبرخ شاعر هلندی  
برگردان : نیلوفر شریفی

عشق خواهد آمد

عشق خواهد آمد
و هنگامی که بیاید
تو را در آغوش خواهد گرفت
عشق تو را به نام کوچک‌ات صدا خواهد زد
و در خود غرق خواهد نمود
 اما گاهی  بی‌دلیل به تو آسیب خواهد رساند
لیک تو را به بازی نخواهد گرفت
چرا که می‌داند
زندگی  به حد کافی سخت می‌گذرد

روپی کائور شاعر هندی
برگردان : اعظم کمالی 

محو نمی شوی

محو نمی‌شوی
حتی اگر بروی
محو نمی‌شوی
حتی اگر ناپدید شوی
محو نمی‌شوی
حتی اگر محو شوی

الا ویلر ویلکاکس
ترجمه : مینا توکلی ، احسان قصری

شاید می‌شد که امشب بخوابم


اگر هرگز در آغوشت نبودم
هرگز با تو نرقصیده بودم
هرگز عطر شیرینت را نفس نکشیده بودم
شاید می‌شد که امشب بخوابم

اگر هرگز دستت را نگرفته بودم
این همه نزدیک نبودم
به آن بوسیدنی ترین لب‌ها در جهان
هرگز این همه نخواسته بودم
که زبانم را بر خط کوچک چانه‌ات بکشم
شاید می‌شد که امشب بخوابم

اگر این همه مشتاق نبودم
که بدانم شب‌ها خرناس می‌کشی یا نه
بالشتت را بغل می‌کنی یا نه
بیدار که می‌شوی چه می‌گویی
اگر قلقلکت بدهم
از ته دل می‌خندی یا نه

اگر این جادو
این پریشانی
این آرزو
می‌شد که متوقف شود

اگر می‌شد بپرسم  این سوال را
که دارم برای پرسیدنش جان می‌دهم
اگر می‌شد
که خوابت را نبینم
شاید می‌شد که امشب بخوابم

نیکی جیووانی
مترجم : آزاده کامیار

تنت می‌تواند زندگی‌ام را پر کند

تنت می‌تواند زندگی‌ام را پر کند
عین خنده‌ات
که دیوار تاریک حزنم را به پرواز در می‌آورد
تنها یک واژه‌ات حتی
به هزار تکه می‌شکند تنهایی کورم را

اگر نزدیک بیاوری دهان بیکران‌ات را
تا دهان من
بی‌وقفه می‌نوشم
ریشه‌ی هستی خود را

تو اما نمی‌بینی
که چقدر قرابت تنت
به من زندگی می‌بخشد و
چقدر فاصله‌اش
از خودم دورم می‌کند و
به سایه فرو می‌کاهدم

تو هستی ، سبک‌بار و مشتعل
مثل مشعلی سوزان
در میانه‌ی جهان

هرگز دور نشو
حرکات ژرف طبیعت‌ات
تنها قوانین من‌اند
زندانی‌ام کن
حدود من باش
و من آن تصویرِ شاد خویش خواهم بود
که تو به من بخشیدی

خوزه آنخل بالنته
مترجم : محسن عمادی