-
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
پنجشنبه 22 مهر 1400 05:00
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد...
-
عمق عشق
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:35
تا زمانی که از عمق دوست داشتن طرف مقابلات مطمئن نشدی عمیقانه دوست نداشته باش چرا که عمق عشق امروز همان عمق زخم فردای توست نزار قبانی مترجم : سعید هلیچی
-
عشق شاد وجود ندارد
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:30
عشق شاد وجود ندارد عشقی نیست که در گرو دردی نباشد عشقی نیست که مایه ی رنجی نباشد عشقی نیست که پژمرده نکند ای عشق من ، تو نیز چنینی عشقی نیست که سیراب از سرشک نباشد عشق شاد وجود ندارد اما این عشق از آن من و توست لویی آراگون مترجم : جواد فرید
-
سه چیز تمامی ندارد
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:25
سه چیز تمامی ندارد تو و عشق و مرگ محمود درویش مترجم : احمد دریس
-
در کنار هم بودن
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:20
میخواهم عمری در کنار تو باشم و آنقدر از خود به تو بگویم تا وجودمان یکی شود تا زمانی که لحظه مرگمان فرارسد جیمز جویس مترجم : پرویز داریوش
-
مرا باور کن ای محبوب من
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:15
اگر که بگویم تو برای من مانند هوا ، لازم مانند نان ، متبرک مانند آب ، عزیزی نعمتی ، نعمتی اگر که بگویم مرا باور کن ای محبوب من باور کن تو در خانهی من جشن و در باغ من بهار و در سفرهی من کهنهترین شرابی من در تو زندگی میکنم و تو در من حکم میرانی جاهد صدقی تارانجی مترجم : ابوالفضل پاشا
-
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:10
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر چه خود از دردی و داغی میسوخت دیدنی داشت ولی سوختن با همشان گفتی از خستهترین حنجرهها میآمد بغضشان ، شیونشان ، ضجه زیر و بمشان نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان زخمها خیرهتر از چشم تو را میجستند تو نبودی...
-
رقص درونت را پیدا کن
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:05
هر آدمی در درون خود یک رقص دارد که باید کشف شود وقتی که رقص درونت را پیدا کردی به شعف وصف ناپذیر دست پیدا میکنی که همان راه رهاییست نگاه کن خورشید با عشق میرقصد دریا با امواج میرقصد زمین با اجرام میرقصند انسانهای عاشق با هم میرقصند دنیا دارد با تو میرقصد همه چیز در تکاپو ست در تکاپوی عشق تو از رقص بدنیا آمدی با...
-
گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست
پنجشنبه 15 مهر 1400 05:00
گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست گفتم آن زلف و جبینم بچنین روز نشاند گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحرست گفتم ای جان جهان از من مسکین بگذر گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند گفت کاین دلشده را بین که چه کوته نظرست گفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق گفت داروی...
-
عشقت را از یاد بردهام
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:35
با دردهای زخمگونهای زیست میکنم اگر مرا لمس کنی آسیبی به من خواهی زد که ترمیم نخواهد شد نوازشهایت مرا احاطه میکند مانند پیچکهایی که از دیوار افسردگی بالا میروند عشقت را از یاد بردهام با اینحال از ورای هر پنجرهای مانند تصویری گنگ میبینمت پابلونرودا مترجم : اردشیر هادوی
-
آرزو کردن
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:30
یافتن خاطرات یک عشق قدیمی داشتن شانههای صمیمی کف زدنهای شادمانه بعدازظهرهای آرام نواختن گیتار برای او که دوستش داری شرابی سفید و یک دنیاعشق از من برایت آرزو میکنم کارلوس دروموند د آندراده مترجم : مسعود درویشی
-
هر دوی آنها تویی
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:25
و این منم که طبق معمول از دو مرد دل کندم مردی که تنهایم گذاشت و مردی که تنهایش گذاشتم هر دوی آنها تویی مردی که مرا کُشت و مردی که من او را کُشتم هر دوی آنها تویی مردی که دوستش داشتم و مردی که از او متنفر شدم هر دوی آنها تویی غاده السمان مترجم : سپیده متولی
-
شهادت ستارگان
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:20
بعد از آن پیکهای شراب پس از آن ظرفهای میوه فراموشمان شد نغمهای با هم سر دهیم در آن غروب جداییمان به شهادت ستارگان شبانگاهی ما باز هم آواز میخواندیم اما دیگر به تنهایی اورهان ولی مترجم : شهرام شیدایی
-
آوای چشمان تو
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:15
با نیمنگاهی از تو بهسادگی شکوفا میشوم و من گویی ، همچون انگشتانی مشتشده در خود محصورم و تو هماره شکوفا میکنی مرا گلبرگ به گلبرگ همانند بهار که ماهرانه و رازآلود لمس میکند و شکوفا میشود اولین گل سرخ بهاری در شگفتم که چه میکنی با من در این شکفتن و باز غنچهشدنها تنها چیزی در وجودم میداند که آوای چشمان تو...
-
عشق تواناترین خدایان است
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:10
هر لبخند تو هر بوسهی تو به من آن قدرت را عنایت میکند که کوهی را بر سر کوهی بگذارم کافی است که زیر بازوی مرا بگیری و از من بخواهی به تو ثابت خواهم کرد که عشق تواناترین خدایان است شور زندگی در من بیداد میکند امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی احمد شاملو
-
دوباره به اینجا برنگرد
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:05
حالا که مثل پاییز میروی مثل دُرناها دوباره به اینجا برنگرد برو و مثل برف در قلهها زندگی کن اما به باران و سیل بدل نشو که برگردی بیهوده سالها با تو زیستم رفتی و این سیمها بدون نغمه ماندند نمیگویم که زندگیام تباه شد دیگر به این سیمهای غمانگیز برنگرد تو مثل مه بودی در زندگیام و حالا سفیدی موهایم شدهای لااقل...
-
دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست
پنجشنبه 8 مهر 1400 06:00
دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید بوی خون آید از آن مست که شمشیر به دست است به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست گفتم از دست تو...
-
برای آخرین بار
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:35
کاش بی هیچ شرطی برای آخرین بار تو را در آغوش می کشیدم وُ آنگاه جان می سپردم شیرکو بیکس مترجم : بابک زمانی
-
و جهان را دوست بدار
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:30
دست بکش بر اندامم که فراز و فرود جهان است تو را به جان خویش فرا میخوانم و لبریزت میکنم از عشق به آغوشم بگیر با جهان یکی شو شادی از اینجا آغاز میشود خلقت از اینجا مرگ از اینجا به آغوشم بگیر و جهان را دوست بدار جهان را با تمام مزارع تریاک و گندمزارهایش با خوشه خوشه کلاهکهای اتمش تاکستانهایش و مرا دوست بدار با...
-
جایی در قلب مان
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:25
اگر دیداری هم نباشد حتی اگر لمسی هم نباشد بیدلیل برای بعضیها همیشه جایی در دلهایمان هست جمال ثریا مترجم : نیما یوسفی
-
با تو همیشه روزم
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:20
با تو هیچ وقت از شک نخواهم گفت از دلم می گویم دلی که بی حیا جلو چشمانت برهنه می چرخد و با هر نگاه تو وسط چشمخانهی پر اشکم خندهی شادی سر می دهد لبخندی بزن تا در افق همچو خورشید تا همیشه پیدا باشی می دانی ؟ از آن رو نمی خوابم که با تو هیچگاه شب نمی آید با تو همیشه روزم عباس معروفی
-
تنها این را میدانم
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:15
تنها این را میدانم که تو میپرسی که چه میخواهم ؟ من نمیدانم تنها این را میدانم که خواب میبینم که خواب در من زنده است و من در ابرهایش پرپر میزنم تنها این را میدانم که آدمها را دوست دارم کوهها ، باغها و دریاها را میدانم که مردگان بسیار در من زندگی میکنند من لحظههای خود را مینوشم و تنها این را میدانم که...
-
عشق هزار ساله
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:10
کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند آینه ی دل مرا همدم آه می کند شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند ای مه و مهر روز و شب آینه دار حسن تو حسن جمال خویش را در تو نگاه می کند دل به امید مرهمی کز تو به خسته ای رسد ناله به کوه می برد شکوه به ماه می کند باد خوشی که می وزد از سر موج باده...
-
اعتماد کردن
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:05
به آنها نمیتوان اعتماد کرد آنگاه که میخواهند تو را یاری دهند زیرا که دلهایشان تنها آوای دلهرههای خود را میشنود به آنها نمیتوان اعتماد کرد آنگاه که به تو دست میدهند مگر آنکه دست آنها را چنان سفت بگیری که صدای استخوانها را بشنوی و ترس را در چشمانشان ببینی و باز هم سفتتر تا خونشان از لای انگشتانات بر زمین...
-
دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
پنجشنبه 1 مهر 1400 06:00
دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی بلکه زین گونه جفا هم نشنیدست کسی هر کسی محنت عشق تو کشیدست ولی آنچه من از تو کشیدم نکشیدست کسی لذت چاشنی وصل تو من دانم و بس که چو من زهر فراقت نچشیدست کسی در ره عشق ز منزلگه مقصود مپرس کاین مقامیست که آنجا نرسیدست کسی پیش من شرح مکن عاشقی مجنون را که چو من عاشق دیوانه ندیدست کسی طرفه...
-
اسیر تو بودن
دوشنبه 22 شهریور 1400 06:35
اسیر تو بودن آزادی ست حتی زیر اقیانوس های عمیق حتی با چشمان بسته بدون هیچ تنفس عمیق سهام الشعشاع ترجمه : بابک شاکر
-
چشمهای آرام
دوشنبه 22 شهریور 1400 06:30
چشم های آرام به ندرت دوست می دارند اما وقتی عاشق می شوند آذرخشی از آن ها بر می جهد هم چنانکه از گنج های طلا آنجا که اژدهایی از حریم عشق پاسداری می کند فریدریش نیچه مترجم : علی عبدالهی
-
دوستت دارم
دوشنبه 22 شهریور 1400 06:25
سخنی نمانده که نگفته باشیم در روشنای روز پس شبها میگویمت که دوستت دارم عزیزنسین مترجم : مژگان دولت آبادی
-
ساختن زندگی
دوشنبه 22 شهریور 1400 06:20
اما برای شادمانی سیارهی ما چندان آماده نیست خوشی را باید از چنگ روزهای آینده بیرون کشید در این زندگی مردن دشوار نیست ساختن زندگی بسیار دشوار است ولادیمیر مایاکوفسکی مترجم : محمد مختاری
-
نامهای از قعر دریا
دوشنبه 22 شهریور 1400 06:15
اگر یارم هستی کمکم کن تا از تو دور شوم اگر دلدارم هستی کمکم کن تا شفا یابم اگر میدانستم عشق چنین خطرناک است عاشقات نمیشدم اگر میدانستم دریا اینقدر عمیق است به دریا نمیزدم اگر پایان را میدانستم آغاز نمیکردم دلتنگ ات هستم یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم یادم بده چگونه...