-
چه می گوئید ؟ کجا شهد است
سهشنبه 20 دی 1390 18:36
چه می گوئید ؟ کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟ کجا شهد است ؟ این اشک است اشک باغبان پیر رنجور است که شبها راه پیموده همه شب تا سحر بیدار بوده تاکها را آب داده پشت را چون چفته های مو دوتا کرده دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده چه می گوئید ؟ کجا شهد است این...
-
ساقی بده آن شراب گلرنگ
سهشنبه 20 دی 1390 18:24
ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیدهام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد دل من ندیده کامی الا که برفت نام با ننگ عشق آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته دل کنی جنگ گرد دو جهان بگشته عاشق زاهد بنگر نشسته دلتنگ من خرقه فکندهام ز عشقت باشد که به وصل...
-
گفتم به دام اسیرم
پنجشنبه 15 دی 1390 18:17
گفتم به دام اسیرم گفتا که دانه با من گفتم که آشیان کو گفت آشیانه با من گفتم که بی بهرام شوق ترانه ام نیست گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من گفتم بهانه یی نیست تا پر زنم به سویت گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من گفتم به فصل پیری در من گلی نرید گفتا که من جوانم فکر جوانه با من گفتم که خانمانم در کار عاشقی رفت گفتا به کار...
-
دنیا کوچکتر از آن است
پنجشنبه 15 دی 1390 18:13
دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمی شود آدم ها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی در مه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا می ماند رد پائی است و خاطره ای که هر از گاه پس میزند مثل نسیم سحر پرده های اتاقت را...
-
باد ما را با خود خواهد برد
پنجشنبه 15 دی 1390 18:10
باد ما را با خود خواهد برد در شب کوچک من ، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است...
-
شبهای بی سحر
پنجشنبه 15 دی 1390 18:00
ای سنگفرش راه که شبهای بی سحر تک بوسه های پای مرا نوش کرده ای ای سنگفرش راه که در تلخی سکوت آواز گامهای مرا گوش کرده ای هر رهگذر ز روی تو بگذشت و دور شد جز من که سالهاست کنار تو مانده ام بر روی سنگهای تو با پای خسته آه عمری بخیره پیکر خود را کشاندم ای سنگفرش هیچ در این تیره شام ژرف آواز آشنای کسی را شنیده ای؟ در...
-
عشق تو پرندهای سبز است
پنجشنبه 15 دی 1390 17:55
عشق تو پرندهای سبز است پرندهای سبز و غریب بزرگ میشود همچون دیگر پرندگان انگشتان و پلکهایم را نوک میزند چگونه آمد ؟ پرندهی سبز کدامین وقت آمد ؟ هرگز این سؤال را نمیاندیشم محبوب من که عاشق هرگز اندیشه نمیکند عشق تو کودکیست با موی طلایی که هر آنچه شکستنی را میشکند باران که گرفت به دیدار من میآید بر رشتههای...
-
تو را گم می کنم هر روز
پنجشنبه 15 دی 1390 17:48
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدیناسن خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم...
-
الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی
پنجشنبه 15 دی 1390 17:01
الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی به دل سنگی به بر سیمی به قد سروی به رخ ماهی شه خوبان آفاقی به خوبی در جهان طاقی به لب درمان عشاقی به رخ خورشید خرگاهی خوش و کش و طربناکی شگرف و چست و چالاکی عیار و رند و ناپاکی ظریف و خوب و دلخواهی ز بهر چشم تو نرگس همی پویم به هر مجلس ندیدم در غمت مونس به جز باد سحرگاهی مرا ای لعبت...
-
آه ای عزیز بی خبر از من
پنجشنبه 15 دی 1390 11:49
آه ای عزیز بی خبر از من امشب ، دل گرفته ی دریا با یادگارهای کبودش در زیر گوش پنجره ام می تپد هنوز دریای موی سپید به سر می زند هنوز مشت هزار ماتم از یاد رفته را مھتاب می نویسد بر ماسه های سرد شرح هزار شادی بر باد رفته را چشم حبابھا همه از گریه ی فراق آماس می کند تیغ بنفش ماه این چشمھای گریان را از جای می کند در من ،...
-
شهادت می دهم
پنجشنبه 15 دی 1390 11:44
شهادت میدهم به مرغان سپید بال هنگامی که تو را به یاد میآورم و از تو مینویسم قلم در دستم شاخه گلی سرخ میشود نامت را که مینویسم ورقهای زیر دستم غافلگیرم میکنند آب دریا از آن میجوشد و مرغان سپید بال بر فراز آن پرواز میکنند هنگامی که از تو مینویسم مداد پاک کنام آتش میگیرد پیاپی باران بر میزم میبارد و بر...
-
ترانه دیدار
پنجشنبه 15 دی 1390 11:29
با تو بودن خوبست و کلام تو مثل بوی گل ، در تاریکی است مثل بوی گل در تاریکی ، وسوسه انگیز است بوی پیراهن تو مثل بوی دریا ، نمناک است مثل باد خنک تابستان مثل تاریکی ، خواب انگیز است گفتگو با تو مثل گرمای بخاری و نفس های بلند آتش می برد چشم خیالم را تا بیابان های دورترین خاطره ها که در آن گنجشکان بر سنبل گندم ها اهتزازی...
-
دل که دایم عشق میورزید رفت
پنجشنبه 15 دی 1390 11:25
دل که دایم عشق میورزید رفت گفتمش جانا مرو ، نشنید رفت هر کجا بوی دلارامی شنید یا رخ خوب نگاری دید رفت هرکجا شکرلبی دشنام داد یا نگاری زیر لب خندید رفت در سر زلف بتان شد عاقبت در کنار مهوشی غلتید رفت دل چو آرام دل خود بازیافت یک نفس با من نیارامید رفت چون لب و دندان دلدارم بدید در سر آن لعل و مروارید رفت دل ز جان و تن...
-
گره نگاه من در نگاه تو
پنجشنبه 15 دی 1390 11:21
دیگر گره نگاه من در نگاه تو ، شوقی ایجاد نمی کند دیگر رنج من ، در کنار تو آرام نمی گیرد به هرکجا که بروم ، نگاه ترا با خود خواهم برد و تو نیز به هرکجا که روی ، رنج مرا با خود همراه خواهی برد من مال تو بودم ، تو مال من بودی دیگر چه ؟ ما با هم بودیم خمِ راهی ، که عشق از آن عبور کرد من مال تو بودم ، تو مال من بودی تو به...
-
ببین ویران شده ام
یکشنبه 11 دی 1390 11:05
ببین ویران شده ام بر باد رفته ام از پای تا به سر در عشق غرقم دیگر حتی نمی دانم که آیا زنده ام یا نه ؟ چیزی می خورم یا نه ؟ نفسی بر می آورم یا نه ؟ سخنی می گویم یا نه ؟ تنها می دانم که دوستت دارم آلفرد دو موسه
-
دل روشنی دارم ای عشق
یکشنبه 11 دی 1390 10:48
دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانی صدا کن مرا از صدف های سرشار باران صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است ؟ بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفرکرد ؟ بگو با کدامین افق می توان تاشقایق خطر کرد ؟ مرا می شناسی تو ای عشق من از آشنایان احساس آبم و...
-
من عاشق شما هستم
یکشنبه 11 دی 1390 10:45
سالها از پی هم می گذرند هر سال دریغ از سال قبل عشق هیچ گاه رهایم نمیکند و تو در قلب من جای داری کاش تنها یک بار میدیدمت در برابرت زانو میزدم و جان به لب رسیده میگفتم بانو ، من عاشق شما هستم هاینریش هاینه
-
انتخاب من
یکشنبه 11 دی 1390 10:40
تو انتخاب من نبودی سرنوشتم بودی تنها انگیزه ی ماندنم در این زندگی بی اعتبار عباس معروفی
-
زیبا نبود زندگی
یکشنبه 11 دی 1390 10:35
زیبا نبود زندگی و به مرگ چیزی نمیگفتم مبادا بگریزد و برنگردد ثانیهها با کفش فقیرانه از بغلم میگذشتند عمر استخوان شکسته? در گلو مانده بود . زیبا نبود زندگی تو زیبا کردی و من دیدم مرگ را که بر نُک پا به تاریکی میگریخت شمس لنگرودی
-
دن کیشوت کوچک
شنبه 10 دی 1390 11:15
هر مرد که پس از من ببوسدت بر لبانت تاکستانی را خواهد یافت که من کاشته ام در نامه ی آخر نوشته بودی جنگ را بمن باخته ای تو جنگ نکردی تا ببازی خانم دن کیشوت در خواب به آسیابهای بادی حمله ور شدی با باد جنگیدی بی انکه حتی یک ناخن مطلایت ترک بردارد تاری از گیس بلندت کم شود یا قطره ای خون بر سفیدی پیراهنت شتک زند چه جنگی ؟...
-
خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی
دوشنبه 5 دی 1390 11:11
خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی ناله ای میشکند پشت سپاهی ، گاهی گرمقدر بشود سلک سلاطین پوید سالک بی خبر خفته به راهی گاهی قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی هستیم سوختی از یک نظر ای اختر عشق آتش افروز شود برق نگاهی ، گاهی روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع او سپیدی بود از بخت سیاهی ، گاهی...
-
همیشه با منی ای نیمه ی جدا از من
دوشنبه 5 دی 1390 11:07
همیشه با منی ای نیمه ی جدا از من بریده باد زبانم ، چه ناروا گفتم تو نیمه نیستی ای جان ، تمام هستی من اگر به قھر بگیرد ترا خدا از من چگونه بی تو توانم زیست ؟ چگونه بی تو توانم ماند ؟ چگونه بی تو سخن بر زبان توانم راند ؟ همیشه در من بودی ، همیشه میخواندی صدای گرم تو در استخوان من میگشت همیشه با من بودی ، همیشه دور از من...
-
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
دوشنبه 5 دی 1390 11:02
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار...
-
گل آفتابگردان
دوشنبه 5 دی 1390 10:59
تمام خاطراتت را از کاشت تا برداشت از مزرعه تا گنجشک سنگ پشت سنگ نشانه رفتم تا شاید بشکند در آفتاب نگاه من طرز چرخش معصومانه نگاه تو اما وقتی از تو مینویسم از انگشتانم آفتاب میریزد گل آفتابگردان من نسرین بهجتی
-
دانی که چرا نام تو در نامه نیارم
دوشنبه 5 دی 1390 10:55
دانی که چرا نام تو در نامه نیارم زیرا که نخواهم که کسی نام تو داند گویند که صبرآتش عشقت بنشاند زان سرو قد آزاد نشستن که تواند ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده باشد که مرا یکنفس از خود برهاند موری اگر از ضعف بگیرد سردستم تا دم بزنم گرد جهانم بدواند افکند سپهرم بدیاری که وجودم گر خاک شود باد به کرمان نرساند فریاد که گر...
-
ما در رویا هایمان زندگی کردیم
دوشنبه 5 دی 1390 10:48
آسمانخراش ها تماشای آسمان را از ما گرفته بودند بمب های عمل نکرده گشت و گذار درصحرا را دریا نیز استخر خصوصی دیکتاتورها بود این دنیا به درد ما نخورد ما در رویا هایمان زندگی کردیم رسول یونان
-
چه تدبیری مرا
دوشنبه 5 دی 1390 10:31
من که مشغولم بکاردل ، چه تدبیری مرا منکه بیزارم ز کارگل ، چه تزویری مرا منکه سیرابم چنین از چشمه ی جوشان عشق خلق اگر با من نمی جوشد ، چه تاثیری مرا منکه با چشم حقارت عالمی را بنگرم سنگ اگر بر سر بکوبندم ، چه تاثیری مرا خامه ی قدرت بنامم برگ آزادی نوشت ای اسیران زین گرامی تر، چه تقدیری مرا نام من در زمره ی این نامداران...
-
باز امشب ای ستاره ی تابان نیامدی
پنجشنبه 1 دی 1390 18:45
باز امشب ای ستاره ی تابان نیامدی باز ای سپیده ئ شب هجران نیامدی شمعم شکفته بود که خندد به روی تو افسوس ای شکوفه ئ خندان نیامدی زندانی تو بودم و مهتاب من ، چرا باز امشب از دریچه ئ زندان نیامدی با ما سرِ چه داشتی ای تیره شب که باز چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی مگذار که قند من به یغما برد مگس طوطی من که در شکرستان...
-
وقتی گفتم دوستت میدارم
پنجشنبه 1 دی 1390 18:21
وقتی گفتم دوستت میدارم میدانستم که الفبایی تازه را اختراع میکنم به شهری که در آن هیچ کس خواندن نمیداند شعر میخوانم در سالنی متروک و شرابم را در جام کسانی میریزم که یارای نوشیدنشان نیست نزار قبانی
-
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
پنجشنبه 1 دی 1390 18:17
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیمگر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیمپیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر استدأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیمهر متاعی را در این بازار نرخی بستهاندقند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیمعیب پوشان هنر بینیم ما طاووس راپای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیمما درخت افکن نهایم آنها گروهی دیگرندبا وجود...