-
خانه ات سرد است ؟
چهارشنبه 25 بهمن 1391 12:05
خانه ات سرد است ؟ خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار و به آسمانم روانه کن بسیارتاریکم منوچهر آتشی
-
شاید باور نکنی
چهارشنبه 25 بهمن 1391 11:55
شاید باور نکنی ولی آدم هائی هستند که زندگیشان بی کمترین رنج و پریشانی می گذرد خوب لباس می پوشند خوب می خورند خوب می خوابند از زندگی خانوادگی شان راضی اند البته بعضی وقتها غمگین می شوند ولی اثری بر زندگی شان نمی گذارد همیشه حال شان خوب است و مرگ شان مرگی است راحت در میانه ی خواب شاید باور نکنی ولی این جور آدمها وجود...
-
عطر گل شب بو کجایی ؟
سهشنبه 24 بهمن 1391 12:12
روزی نو آغازی نو جغرافیای بوسه ی من ، کجایی ؟ تا در سپیده های تو پهلو گیرم عطر گل شب بو کجایی ؟ شب تابستانی بی حس کنار جاده افتاده است دلم می خواهد چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی آسمان آب شده در تنگ بلورین من موجی کف بر لبم که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم و لب پر زنان به بستر خود می روم بی آنکه تو را ببینم روزی تو...
-
نرمنرمک میرسد اینک بهار
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:51
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخههای شسته ، بارانخورده پاک آسمانِ آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس ، رفص باد نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگار خوش بهحالِ چشمهها و دشتها خوش بهحالِ دانهها و سبزهها خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز خوش بهحالِ دختر...
-
پناه بر عشق
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:47
پناه بر عشق دو رکعت گریستن در آستین آسمان برای دوری از یادهای تو واجب است واجب است تا از قنوت جهان راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم سید علی صالحی
-
بیداری بهار
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:45
زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش پیراهن حریر شفق رابرید و رفت من در حضور باغ برهنه در لحظه ی عبور شبانگاه پلک جوانه ها را آهسته می گشایم و می گویم آیا اینان رویای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا احساس می کنند ؟ در دوردست باغ برهنه چکاوکی بر شاخه می سراید این چند برگ پیر وقتی گسست از شاخ آن دم جوانه های جوان...
-
ایکاش مرا فرشی بود
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:38
ایکاش مرا فرشی بود تارش از تور سیمین و پودش از نور زرین و بافته در فردوس برین در خور قدمهای آن یار نازنین اما من مردی هستم حقیر و از مال دنیا فقیر و در چشم اهل دنیا سزاوار تحقیر بیانم در خور ستایش تو نیست که مردی الکنم مرا فرشی نیست تا در راهت بیافکنم مرا تنها یک رویاست و آن را در پایت می افکنم گامهایت را بر رویایم...
-
زندگی تازه
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:35
به دنبال آن بانکی هستم که به من زندگی تازهای وام دهد تا با تو بزیَم سپس ، اعلان ورشکستگی کنم غاده السمان کتاب : معشوق مجازی
-
من سالهاست دور ماندهام از تو
سهشنبه 24 بهمن 1391 11:28
نام تمامی پرنده هایی را که در خواب دیدهام ، برای تو اینجا نوشتهام نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام نام تمامی شعرهای خوبی را که خواندهام و دستهایی را که فشردهام نام تمامی گلها را در یک گلدان آبی ، برای تو در اینجا نوشتهام وقتی که میگذری از اینجا یک لحظه زیر پایت را نگاه کن من نام پاهایت را برای تو در اینجا...
-
بگذار کسی باشم
سهشنبه 24 بهمن 1391 10:47
بگذار آن باشم که با تو در کوهسار گام بر میدارد بگذار آن باشم که با تو در گلزار گل میچیند بگذار کسی باشم که احساس درون با او میگویی بگذار کسی باشم که بیدغدغه با او سخن میگویی بگذار کسی باشم که در غم ، سوی او میآیی بگذار کسی باشم که در شادی با او میخندی بگذار کسی باشم که به او عشق میورزی سوزان پولیس شوتز
-
رنگ چشمان تو
سهشنبه 24 بهمن 1391 10:43
رنگ چشمان تو آه رنگ چشمان تو اگر حتی به رنگ ماه نبودند اگر حتی چونان بادی موافق در هفته کهربایی ام وجود نمی داشتی در این لحظه زرد که خزان از میان تن تاک ها بالا می رود من نیز چون تاکی تکیده بودم آه ای عزیز ترین وقتی تو هستی همه چیز هست ، همه چیز از ماسه ها تا زمان از درخت تا باران تا تو هستی همه چیز هست تا من باشم...
-
دوشعر عاشقانه
سهشنبه 24 بهمن 1391 10:38
چون جوانی که دیده به عشق میگشاید از جوانی خود سرمست بودم و سراپای ترا غرق بوسه میساختم این داستان گذشتهایست که هرگز فراموش نمیکنم ========== شعری عاشقانه برایت میگویم تا عاشق تو بشوم حرفهای عاشقانه را به فال نیک خواهم گرفت و سایه تو را با شعرم گول زدم و دلم میخواهد که خودم نیز گول شعرم را بخورم بیژن جلالی
-
دوستت دارم احمق جان
دوشنبه 23 بهمن 1391 19:26
البته که دوستت دارم احمق جان ولی آزارت می دهم دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم این را می فهمی ؟ آدم کسانی را که به آنها بی تفاوت است آزار نمی دهد ارنستو ساباتو
-
تو که هستی ؟ اِی زن
دوشنبه 23 بهمن 1391 19:21
تو که هستی ؟ اِی زن از کدام کلاه شعبده بیرون پریده یی ؟ هر که گفت نامهیی از نامههای عاشقانه ی تو را دزدیده دروغ میگوید هر که گفت دست بندی مطّلا را از صندوقت به یغما بُرده دروغ میگوید هر که گفت عطر تو را میشناسد یا نشانی ات را میداند ، دروغ میگوید هرکه گفت شبی را با تو در هُتلی یا...
-
دلواپس شادمانی تو ام
دوشنبه 23 بهمن 1391 19:17
من همان اندازه دلواپس شادمانی تو ام که تو دلواپس شادمانی من اگر تو خاطری آسوده نداشته باشی من هم آسوده خاطر نخواهم بود جبران خلیل جبران
-
آیات خداوند
یکشنبه 22 بهمن 1391 19:10
خداوندا تمام حرف های جهان یک طرف این راز یک طرف آیات شما چه قدر ، شبیه به لبخند اوست شمس لنگرودی
-
سرمای سمج
یکشنبه 22 بهمن 1391 18:55
آفتابِ من برایِ درخشیدن به آسمانِ تو رفته است برایِ من تنها ماه مانده است که او را من از تمامی ابرها صدا میزنم ماه به من دلگرمی میدهد که روزی تابشش گرمتر و روشنتر خواهد شد نه ، این زرد ، رنگی دیگر نخواهد شد این رنگ که یادآورِ ملال و سردی است باز آی آفتابا روشنای و گرمایِ افزونِ ماه فرایِ طاقتِ مناند...
-
دگر مرا صدا مکن
یکشنبه 22 بهمن 1391 18:50
دگر مرا صدا مکن مرا ز جام بادهام جدا مکن که جام من به من جواب میدهد به من کلید شهر خواب میدهد درون خوابهای من تویی و دستهای مهربان تویی و عهدهای استوار و هرچه هست عاشقانه پایدار برو مرا صدا مکن ز کوچهخوابهای سایه پرورم دگر مرا جدا مکن صدا مکن چو سایه بگذر از سرم مرا ز سایههای دوستی سوا مکن چه حاصلی ز شمعهای...
-
آفرینش
یکشنبه 22 بهمن 1391 11:30
خدا وقتی گونههای تو را میتراشید لبهای تو را میبافت پاهای تو را بنا میکرد دستهایش نمیلرزید ؟ الیاس علوی شاعر افعان کتاب : من گرگ خیالبافی هستم
-
دنیای ممنوع
یکشنبه 22 بهمن 1391 11:27
من در دنیای ممنوع زندگی میکنم بوئیدن گونه دلبندم ممنوع ناهار با فرزندان سر یک سفره ممنوع همکلامی با مادر و برادر بینگهبان و دیواره سیمی ممنوع بستن نامهای که نوشتهای یا نامه سربسته تحویل گرفتن ممنوع خاموش کردن چراغ ، آنگاه که پلکهایت به هم میآیند ممنوع بازی تخته نرد ممنوع اما چیزهای ممنوعی هم هست که میتوانی گوشه...
-
شهروند درجه سه
یکشنبه 22 بهمن 1391 11:21
چون عشقشرمندگیای درجه سه استو زنشهروندی درجه سه استو مجموعههای شعرکتابهای درجه سهاندبه همین دلیل ما رامردم جهان سوم مینامندسعاد الصباح
-
علامت تعجب
یکشنبه 22 بهمن 1391 11:15
با لبهام روی چشمهات علامت تعجب بگذارم که هر وقت علامت خطر دید دلش بوسه بخواهد ؟ میبوسمت و ماه میشوم بر سینهی تو آویخته به زنجیری که دستهای من است با خیالت زندگی میکنم و با خودت عاشقی کاش دو بار زاده میشدم یکی برای مردن در آغوش تو یکی برای تماشای عاشقی کردنت آنهمه دشت بیانتها آنهمه تپه سبز آنهمه چشم خیس...
-
همیشه حرف از رفتن هاست
یکشنبه 22 بهمن 1391 10:48
همیشه حرف از رفتن هاست کاش کسی با آمدنش غافگیرمان کند گروس عبدالملکیان
-
اگر مرا دوست نمیداری
جمعه 20 بهمن 1391 18:35
اگر مرا دوست نمیداری دوست نداشته باش من هرطور شده خودم را ازین تنگنا نجات میدهم اما دوست داشتن را فراموش نکن عاشق دیگری باش این ترانه نباید به پایان برسد سکوت آدمها را میکشد این چشمه نباید بند بیاید میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند از تشنگی میخشکند اگر دوستداشتن را فراموش نکنی تمام زیباییها را به یاد خواهی...
-
اگر تو به یادِ من باشی
جمعه 20 بهمن 1391 18:31
امروز شهرمان در آغوش باران آرمیده بود اشتباه میکند هرکس میگوید هوا بارانی است هوا عاشقانه است نمیدانی اینجا چه طوفانی است آه های شبانه ام ، نفس های دَردانه ام چنین کرده اند بهترین روزهای عمرم را در شوق بودنت تجربه میکنم خدا میداند اگر باشی چه میشود میخواهم به یادِ من باشی اگر تو به یادِ من باشی عین خیالم نیست که...
-
ای سر و سامان همه تو
جمعه 20 بهمن 1391 18:28
بیتو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو ، راز...
-
حالم خوب است
جمعه 20 بهمن 1391 18:21
حالم خوب است هنوز خواب می بینم ابری می آید و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند تابستان که بیاید نمی دانم چند ساله می شوم اما صدای غریبی مرتب می خوانَدم تو کی خواهی مرد ؟ به کوری چشم کلاغ ؛ عقابها هرگز نمی میرند مهم نیست تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری همین امروز غروب برایش دو شعر از نیما خواندم او هم خم شد بر آب...
-
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
جمعه 20 بهمن 1391 18:16
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع پریشانی خود کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم گر...
-
گره گشایی با عشق
جمعه 20 بهمن 1391 18:10
مشکلی نیست که عشق ، ناتوان از غلبه بر آن باشد دردی نیست که عشق ، ناتوان از درمان آن باشد دری نیست که عشق ، ناتوان از گشودن آن باشد رودی نیست که عشق ، ناتوان از برپایی پل بر آن باشد دیواری نیست که عشق ، ناتوان از فرو ریختن آن باشد گناهی نیست که عشق ، ناتوان از شستن آن باشد مهم نیست که غم تا کجا ریشه دوانده تا کجا افق...
-
سم کلمات
جمعه 20 بهمن 1391 18:07
ما سم مار را با پادزهر خنثی می کنیم اما سم کلمات را چگونه ؟ نمی دانم حالم خوب نیست حسین پناهی