من اعلام می کنم

من اعلام می کنم
هیچ زنی نیست که بتواند
چون زمین لرزه ای ویرانم کند
در لحظه های عشق
جز تو

هیچ زنی که بتواند مرا به آتش کشد غرق کند
شعله ور کند و خاموش کند
چون هلالی به دو نیم کند
جز تو

گل های سرخ دمشق را ، نعنا را و درختان پرتقال را
چنین دیر پا و چنین خوش
در دلم بکارد
جز تو

ای زن که در میان موهایت پرسش هایم را جا می گذارم
تو حتی به یکی از آنها نیز پاسخ نمی گویی
تویی که تمامی زبان هایی ، اما
بی هیچ گونه واژه ای در اندیشه ام جا می گیری
و هیچ گاه به وصف در نمی آیی


ادامه مطلب ...

چرا تنها تو ؟

چرا تو ؟
چرا تنها تو ؟
چرا تنها تو از میان زنان
هندسه ی حیات مرا در هم میریزی
پابرهنه به جهان کوچکم وارد میشوی
در را میبندی من
اعتراضی نمیکنم ؟
چرا تنها ترا دوست می دارم میخواهم ؟
میگذارم بر مژه هایم بنشینی
ورق بازی کنی
و اعتراضی نمیکنم ؟
چرا زمان را خط باطل میزنی
هر حرکتی را به سکون وا میداری ؟
تمام زنان را می کشی در درون من
و اعتراضی نمیکنم


نزار قبانی

من تو را دوست دارم

هزارمین بار می‌گویم
که من تو را دوست دارم
چگونه می‌خواهی چیزی را تفسیر کنم
که به تفسیر در نمی‌آید ؟
چگونه می‌خواهی مساحت اندوهم را اندازه‌گیری کنم ؟
حال آنکه اندوه من
چون کودک
هر روز زیباتر و بزرگ‌تر می شود
بگذار به همه زبانهایی که می‌دانی و نمی‌دانی بگویم
که تو را دوست دارم

نزار قبانی

تو را دوست دارم

تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته
و با خاطره قطارهای در گذر قیاس کنم
تو آخرین قطاری که ره می سپارد
شب و روز در رگهای دستانم
تو آخرین قطاری
من آخرین ایستگاه تو.

تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با آب یا باد
با تقویم میلادی یا هجری
با آمد و شد موج دریا
با لحظه کسوف وخسوف قیاس کنم

بگذار فال بینان
یا خطوط قهوه در ته فنجان
هر چه می خواهند بگویند
چشمان تو تنها پیشگویی است
برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان

نزار قبانی