تنها دو چشم

تنها دو چشم
تنها دو چشم داشتم
دو دریچه ی کوچک
و این برای دنبال کسی گشتن
در جهانی که خیلی بزرگ است
کم بود
مرا ببخش اگر
پیدایت نکردم

رویا شاه حسین زاده

سم عشق

یک فنجان قهوه
مهمانِ من باش
آغشته به سمِ عشق
درد ندارد
فقط
چشمانت را که باز کنی
کسی شبیه مرا
دوست خواهی داشت

مریم قهرمانلو

عشق پنهان

نمی تواند زیاد دور شده باشد
با گلوله ای که به قلبش شلیک کردیم
جای دوری نمی تواند رفته باشد
عشق بی گمان
در قلب یکی از ما دو نفر
پنهان شده است

رویا شاه حسین زاده

هزار سال هم بگذرد

هزار سال هم بگذرد
نگاهت
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه ایمان نداشت ؟
 
نیلوفر لاری پور

بانوی من

بانوی من
مگر نمیدانی
چشمانت غرق میکند
احساسم را
منی که
ساحل نشین غروب بارانی چشمان توام

رحم پیشه کن بانو
طوفان نگاهت
هوایی میکند
قایق این بینوای دلباخته را
یا دست احساسم را بگیر
یا چشمانت را از من

وحید خانمحمدی

دو شعر کوتاه از محمد شیرین زاده

هنگامی که مرگم فرا می رسد
می خواهم در آغوش تو باشم
چرا که تنها
آغوش توست که می تواند
مرگ را
به تعویق بیاندازد
==========
شنیده ام
هر کسی که می میرد
بوی جایی را می گیرد
که عمری دلتنگش بوده
آه
یعنی می شود بمیرم
و تنم
بوی آغـــــوش تو را بدهد

محمد شیرین زاده

من مدیونِ تو هستم

من مدیونِ تو هستم
مدیونِ تمامِ زخم هایِ بی امانی که به من می زنی
و مجال می دهی
قلبم بزرگ شود
و رویِ پایِ خودش بایستد
بزرگ شود
و تمامِ غمِ عالم را در خود جا دهد
بی آن که حتا برایت تنگ شود
من مدیون تو هستم

نسترن وثوقی

عشق منتظر آدم ها نمی ماند

می خواستم همه کارهایم را بکنم
و سر فرصت به دنبال او بروم
می خواستم اول
دنیا را عوض کنم
کتاب هایم را بنویسم
اسم و رسم به هم بزنم
برنده شوم
و بعد با دست های پر به دنبالش بروم
خبر نداشتم که
عشق منتظر آدم ها نمی ماند

گلی ترقی

عاشق شدن

عاشق شدن
درد کشیدن
رنجیدن و اعتراض کردن
یعنی که هنوز نمرده‌ایم
من را
به تابوت بی‌ تفاوتی‌ها نکشان

مریم ملک دار

تو را دوست دارم امّا

تو را دوست دارم امّا
جای بعضی زخم ها
هیچ وقت کاملا پاک نمی شود
به جای این که بخواهی
قلب مرا تصرف کنی
به عمق جراحتی فکر کن
که در سینه ی من است
قبول کن
حضور بعضی آدم ها
هیچ وقت
کاملا
از دل ما پاک نمی شود

شهریار بهروز

این جا هیچ کس شبیه تو نیست

آدم ها
من را به یاد تو نمی اندازند
این جا هیچ کس شبیه تو نیست
من در شهر
و در بین این همه آدم
همیشه دلتنگم
اما همین که دور می شوم
همین که به درختی ، کوهی ، چشمه ای برمی خورم
تو را می بینم
تو را که دشت ها
روی دست هایت می خوابند
و رودها
ادامه ی رگ های تواَند
و آب ، آبِ وحشی
که من را به نوازشِ عریانی اش وا می دارد
تصویر آینه ی توست
دلم که تنگ می شود برایت
کنار آتش می نشینم
دریا می کشم و
به درختان فکر می کنم

مریم ملک دار

همه از جمعه می نالند

همه از جمعه می نالند
اما جمعه
تنها روزیست
که من می توانم
صندلی چوبی ام را به پشت بام ببرم
و تماشای چشم های تو را
در غروب آفتاب
جشن بگیرم

مصطفی خدایگان

رد پا

ردپایی بر برف
به کجا رفته است
آیا باز می گردد
از همین راه

عباس کیارستمی

کوتاهی زندگی

شب ها بیدار می مانم با فکر تو
حیف است خوابیدن
وقتی زندگی بی رحمانه کوتاه است
اگر در جهانی دیگر همدیگر را یافتیم
این بار بگو دوستم داری
یا من اول بگویم
حیف است نگفتن
وقتی زندگی چنین کوتاه است

چیستا یثربی

تو را می خواهم

تو را می خواهم
برای تمام روز های بارانی
همه ی لحظه های دلتنگی
برای دویدن در کوچه های خیس
لبریز شدن از حس تولد یک بوسه
برگشتن به روز های خوب کودکی

تو را می خواهم
تا دستانم را بگیری
و مرا با خود تا آنسوی رنگین کمان ببری
و من در امنیت دستان تو
احساس کنم عشقی را که
پیش از این
تنها در قصه ها خوانده بودم

تو را می خواهم
برای نوازش گل های شمعدانی
برای اینکه غروب را با هم تماشا کنیم
برای با تو گفتن از عمق زخم هایم
سکوت لب هایم
و حالت معصومانه چشمان تو که نجیبانه مرهم اند
برای شعر هایی که نسروده ام و نامه هایی که ننوشته ام
تو لبخند بزنی و بگویی : غصه نخور
تمام واژه هایت پیش من است

تو را می خواهم
برای اینکه اعتراف کنم در کنار تو زیباتر می شوم
برای اینکه گل های باغچه را با هم آب بدهیم
عطر بوته های یاس را نفس بکشیم
مست شویم ، آنقدر که بگذاریم باد ما را
با خود تا هر کجا خواست ببرد

تو را می خواهم
برای روز های پیری ام
برای لرزش دستانم
ضربان های گاه و بی گاه قلبم
تو را به وسعت خواستن می خواهم
برای جهانی دیگر
آنجا که ابدیت معنا می یابد
و خدا پرده از بهشتش می گشاید
بهشتی که خود وعده داده
جایگاهست برای عاشقان

محمد شیرین زاده

یک زن مگر چقدر قدرت دارد

یک زن
مگر
چقدر قدرت دارد
در بزند
و کَسی
در را
برایش باز نکند ؟

یک در
مگر
چقدر قدرت دارد
بسته بماند
وقتی
زنی عاشق
در می زند  ؟

چیستا یثربی

از ستاره ها دورتر نمی روم

از ستاره ها دورتر نمی روم
تو همین جا منتظرم باش
به گنجشکها گفته ام
هوای دلتنگی ات را داشته باشند
تا من برگردم
جایی میان همین ستاره ها
چشمه ایست
پوشیده از علفهای نقره ای
مگر تو نمی خواستی زیر ماه بنشینی
ماه از آب همین چشمه نوشیده است
که این همه مهتابی ست
کنار پنجره منتظرم باش

حافظ موسوی

رفتنت دردی را دوا نمی کند

رفتنت
دردی را
درمان نمی کند
بمان
بمان و
زخم هایم را
مرهمی باش
زخم هایی که
تنها
برای التیام
دست های تو را می شناسند

محمد شیرین زاده

عاشقم ، عاشق به رویت

عاشقم ، عاشق به رویت ، گر نمیدانی بدان
سوختم در آرزویت ، گر نمیدانی بدان
با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب
خواهم آمد من به کویَت ، گر نمیدانی بدان
مشنو از بد گو سخن ، من سُست پیمان نیست
هستم اندر جستجویت ، گر نمیدانی بدان
گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من
زنده می گردم به بویت ، گر نمی دانی بدان
اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت
بسته آن را تار مویت گر نمی دانی بدان
گر رقیب از غم بمیرد ، یا حسرت کورش کند
بوسه خواهم زد به رویت ، گر نمیدانی بدان
هیچ می دانی که این لاهوتی آواره کیست ؟
عاشق روی نکویت گر نمی دانی بدان

ابوالقاسم لاهوتی

دیر آمده ای محبوب من

دیر آمده ای
محبوب من
آنقدر دیر
که به پنج زبان زنده ی دنیا هم
دوستم بداری
هیچ اتفاق عاشقانه ای
سکوت بارانی این دیدار را نخواهد شکست
گل سرخ ات را
بر سر این شعر پرپر کن
ردیف و قطعه را هم به خاطر بسپار
تاوان دیر رسیدن گاهی
تنها
با یک عمر گریه پرداخت می شود

بهرام محمودی