عاشقت نشدم

عاشقت نشدم
که صبح‌ها
در خواب ساکتِ خانه‌ای
بی‌پنجره ، بی‌در ، مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته‌باشد

عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراضِ نسلت را روی تاب‌های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده‌باشی
چقدر می‌توانستم مادرِ بچه‌های تو باشم

عاشقت نشدم
که دلتنگی شب‌هایم
تنها گوشی همراهت را بی‌خواب کند
درست در لحظه‌ای که خواب سنگینت
باید کمر تخت را شکسته باشد

عاشقت نشدم
عاشقت نشدم که دوستت دارم‌هایم را
در شعری پنهان کنم
که باید از صافی هزار گلویِ گرفته رد شود
و بعد
تصور کنم آن را
دیگری برای تو می‌خواند

لیلا کردبچه

محبوب من باش

محبوب من باش
و چیزی نگو
با من سخن از قانونی بودن عشقم نگو
عشق من به تو قانونی است
خود آن را نوشته ام
و خود اجرایش می کنم
تو تنها باید
بخوابی چون گلی
میان بازوارنم
و بگذاری من فرمان دهم
محبوبم
وظیفه تو این است
عشق من باقی بمانی

نزار قبانی
مترجم : احمد پوری

عطرت

عطرت
زودتر از تو آمد
تو
زودتر از عطرت
رفتی

علیرضا روشن

وجود عشق

وجود عشق برای آن نیست
تا ما را خوشحال کند
من اعتقاد دارم
عشق وجود دارد
تا به ما نشان دهد
چقدر می توانیم تحمل کنیم

هرمان هسه

بهانه هم اگر میگیری

بهانه هم اگر میگیری
بهانه ی مرا بگیر
من تمامِ خواستن را وجب کرده ام
هیچ کس به اندازه ی کافی‌ عاشق نیست
هیچ کس
هیچ کس به اندازه ی من
عاشقِ تو و بهانه هایت تو نیست

نیکی فیروزکوهی 

به سوی من چو می آیی

به سوی من چو می آیی
تمام تن
تپش و بال میشوم
چو در تو می نگرم
زلال میشوم
سخن چو میگویی
آفتاب بر میاید

اسماعیل خویی

ای پرنده ی کوچک من

امشب تو بهانه ی من باش
ای پرنده ی کوچک
من اگر خدا بودم
سکوت را به شب می دادم
غم را به انسان
موسی را به بنی اسرائیل
و تو را برای خود نگه می داشتم
من اگر خدا بودم
تو را روی "اورست" بنا می کردم
امشب تو بهانه ی من باش
ای پرنده ی کوچک من
شاید دچار ترانه ای شوم

الیاس علوی

دوست داشتن

امروز بیشتر از دیروز

دوستت مى دارم

 و فردا بیشتر از امروز
و این ضعف من نیست
قدرت تو است

احمد شاملو

دوستی صادقانه

صداقت برایتان دوستان
 زیادی پیدا نمی کند
ولی دوستان درستی پیدا می کند

جان لنون

روز و شب

روز
لبخند توست
که طلوع مى کند

شب
آغوش توست
که در بر مى گیرد

من
در یکى
زندگى مى کنم
در دیگرى
مى میرم

مژگان عباسلو

به اسارت تو در آمده ام

به اسارت تو  در آمده ام
که شاهزاده دریایی

زندان تو زیر آب است
جایی که فریاد زدن محالی بیش نیست

اسیر تو بودن
آزادی ست
حتی زیر اقیانوس های عمیق
حتی با چشمان بسته
بدون هیچ تنفس عمیق

سهام الشعشاع
مترجم : بابک شاکر

عشق آتشین

نازنینم
یادت باشد
عشقی که
آتشش تند باشد
خاکستر کردنش حتمی ست
ویرانیم
یادگار آتشی بود
که عاشقانه خاکسترم کرد

وحید خانمحمدی

دوست داشتن


بگو بدانم
پیش ازمن آیا
زنی را دوست داشته ای ؟
زنی که در معرض عشق خودش را گم کند ؟
بگو
بگو که زن وقتی که عاشق جنگل یاس میشود
چه برسرش خواهد آمد ؟
بگو بدانم
شباهت فریادگون
میان سایه و اصل چگونه است ؟
میان چشم و سرمه چگونه است ؟
زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد ؟
نسخه ای برابر اصل ؟
چیزی به من بگو
که هیچ زنی جز من
 نشنیده باشد

سعاد الصباح

نوازش ات را از سرم گرفتی

 نوازش ات را از سرم گرفتی وُ
سایه دستت از شانه ام برداشته شد
من را کجای دوست داشتن ، دوست می داری ؟
در میانه ی دوری
در میانه ی نزدیکی
یا در خودِ خودِ میانه ی دوست داشتن ؟
دوست داشتن در میانه ی دوری ، بازی چشم وُ نگاه را از آدمی می گیرد
تماشای حسادتِ شیرینِ زیر پوست را
در میانه ی نزدیکی اگر دستها راضی ترند اما
هیبت حضور را تا دور نباشی نخواهی فهمید
و آن که نداند حضور یعنی چه، دوست داشتن را نیمه دانسته
من تو را در میانه ی دوست داشتن ، دوست دارم
نه آنقدر عاشق که تو را به دیگری به هوای خوشبختیِ بیشتر ببازم
نه آنقدر دور که چشم هایت را نبینم
در میانه ، در تلاطمی
و آن که هنوز دوست دارد، دست و پا می زند
حتا اگر شناگرِ این بازی نباشد

سیدمحمد مرکبیان