غمگین بود روح من

غمگین بود روح من
غمگین بود
به‌خاطر یک زن
به‌خاطر یک زن

من تسلی نیافتم
گرچه دل از کف دادم

گرچه دل من
گرچه روح من
به دور از این زن گریختند

من تسلی نیافتم
گرچه دل از کف دادم

دل من
دل چنین نازک من
به روح من می‌گوید

ممکن است آیا و ممکن بود
این غربت پر غرور و غمین ؟

به دل‌ام روح می‌گوید
نمی‌دانم این دام چه می‌خواهد

حاضریم چرا و در غربت‌ایم
با آن‌که بسی دور رفته‌ایم ؟

پل ورلن  
مترجم : محمدرضا پارسایار

بدترین درد

در دل‌ام اشک فرو می‌بارد
آن‌سان که فرو می‌بارد باران بر شهر
چیست این ملال
که رخنه می‌کند در دل من ؟

آی ، همهمه‌‌ی آرام باران
بر زمین و بر بام‌ها
برای دلی ملول
آی ، آواز باران

فرو می‌بارد اشک بی‌دلیل
در این دل آشفته
چه جنایتی در کار نیست ؟
بی‌دلیل است این سوگ

به‌راستی بدترین درد است
که ندانی برای چه
بی‌عشق و بی‌نفرت
این همه پر درد است دل من

پل ورلن 
مترجم : غفار حسینی

رویای آشنا

در این رویای بُرنده و غریب
زنی ناشناس می بینم
دوستش دارم و دوستم دارد
و در  هر رویا  نه همان زن  است
و نه دیگری با تمام بودنش
که دوستم می دارد و مرا بلد است
موهایش نمی دانم
قهوه ای ، طلایی ، یا به رنگ حناست
و نامش می دانم
که شیرین است و شنیدنی
مثل نام معبودهایی که تبعیدی زندگی اند

نگاهش به تندیس ها می ماند
در صدایش اما که دور است ، سنگین است و آرام
کرنشی است به صداهایی عزیز که خاموشی گرفته اند

از  آن رو که می داند مرا
دل من شفاف و بی لک
تتها با او
آه دیگر دردی نیست

به خاطر او شرجیِ پیشانی پریده رنگم
تنها با او آنگاه که گریان است
رنگ می گیرد باز

پل ورلن
ترجمه : آسیه حیدری شاهی سرایی