من چشم دارم

من چشم دارم
چرا که تو را می‌بینم
گوش دارم
چرا که تو را می‌شنوم
و دهان
چرا که تو را می‌بوسم

آیا چشم‌ها و گوش‌های من است
آن‌گاه که تو را
نمی‌بینم
نمی‌شنوم
و آن
دهان من است
آن‌گاه که تو را
نمی‌بوسم ؟

اریش فرید
مترجم : آزاد عندلیبی

گاهی خوابت را می‌بینم

گاهی خوابت را می‌بینم
بی‌صدا
بی‌تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک
که لب می‌زند و
معلوم نیست
حباب‌ها کلمه‌اند
یا بوسه‌هایی از دل‌تنگی

توماس ترانسترومر

دقایقی در زندگی هست

دقایقی در زندگی هست 
که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود
که می خواهی او را
از رویاهایت بیرون بکشی و
در دنیای واقعی بغلش کنی

گابریل گارسیا مارکز

عشق را بی خیال

عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای بلوندت
بمیرم

ریچارد براتیگان

تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی

تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی
من داشتم
من عاشق بودم

برتولت برشت

ادعای بی تفاوتی سخت است

ادعای بی تفاوتی سخت است
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را
با او تجربه کردی

مارگارت آتوود

چون عاشق بودم

انگار
سالها طول کشید
که دسته یی بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم
بکارم
اما
انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم

ریچارد براتیگان

همواره مست باشید

مست شوید
تمام ماجرا همین است
مدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینی رقت‌بار زمان
که تورا می‌شکند
و شانه‌هایت را خمیده می‌کند را احساس نکنی
مادام باید مست بود
اما مستی از چه ؟
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دلتان می‌خواهد مست باشید
و اگر گاهی بر پله‌های یک قصر
روی چمن‌های سبز کنار نهری
یا در تنهایی اندوه‌بار اتاقتان
در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده ، بیدار شدید
بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که می‌‌وزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز می‌خواند و سخن می‌گوید
بپرسید اکنون زمانِ چیست ؟
و باد ، موج ، ستاره ، پرنده
ساعت جوابتان را می‌دهند
زمانِ مستی است
برای اینکه برده‌ی شکنجه دیده‌ی زمان نباشید
مست کنید
همواره مست باشید
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دل‌تان می‌خواهد

شارل بودلر
مترجم : سپیده حشمدار

عشق من با من سخن بگو

چون دوستم می‌داری و تنگ در آغوش می‌کشی
هیجان‌زده تسلیم می‌شوم
تا توفان‌ها و هراس‌هایم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو

باید شب‌های ناخوشایند را
از فریاد‌های شوق‌مان لبریز کنیم
 شب‌های آرام را افسون کنیم
عشق من با من سخن بگو

در شبی که قربانی سرنوشت‌های شوم است
اشباه دلهره می‌آفرینند
و تو مگر مرده‌ای هستی ؟
عشق من با من سخن بگو

دوستم اگر داری
باید بگویی
هیجانت را باید ثابت کنی
شور و شوقت را
عشق من با من سخن بگو

دروغ هم حتی گفته باشی
حتی وانمود به شور و هیجان هم کرده باشی
برای این‌که رؤیا ادامه یابد
عشق من با من سخن بگو

روبر دسنوس
ترجمه : سهراب کریمی

نمی توانی به کسی بگویی

نمی توانی به کسی بگویی
از دوست داشتن یک نفر خودداری کند
دوست داشتن
با چیزهای دیگر
خیلی فرق می کند

مارگارت آتوود

باورت بشود یا نه

باورت بشود یا نه
روزی می رسد
که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم ، خندیدنم
و حتـــی اذیت کردنم
برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود
می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد

بهومیل هرابال 
ترجمه : پرویز دوایی

به تو اندیشیدن سکوت من است

به تو اندیشیدن سکوت من است
عزیزترین ، طولانی ترین و طوفانی ترین سکوت
تو درونم هستی ، همیــــــــــــشه
همچون قلبی که ندیده ام
همچون قلبی که به درد می آورد
همچون زخمی که زندگی می بخشد

روبرو دسنوس

به رویاهایت زیاد نزدیک نشو

به رویاهایت زیاد نزدیک نشو
همچو دود می مانند
شاید پراکننده شوند
خطرناکند
شاید همیشگی شوند

آیا در چشمان رویاهایت نگریسته ای
بیمارند
چیزی در نمی یابند
خودخواهند
تنها به خود می اندیشند

به رویاهایت زیاد نزدیک مشو
غیر واقعی اند
باید بروند
دیوانگی اند
می خواهند بمانند

ادیت سودرگران

دوستت دارم

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست
ده‌ها کتاب می‌شود
اما تمام چیزی که در دلم  هست
فقط دو کلمه است
دوستت دارم

ویکتور هوگو

تقصیر تو نیست

تقصیر تو نیست
هرچه هست زیر سر پاییز است
که به نسیمی عقل را می رباید
تا دل
بی اگر و امایی
تنگ تو شود

آ . کلوناریس ، شاعر یونانی
ترجمه : احمد پوری

زودتر از من بمیر

زودتر از من بمیر
یک کم زودتر
از من
تا تو اویی نباشی که مجبور است
راهِ خانه را تنها برگردد

راینر کُنسه

اگر این شعر را خواندی

اگر این شعر را خواندی
دستی که آن را نوشته است به یاد نیاور
زیرا من به قدری تو را دوست دارم
که دلم می خواهد در خیال و افکار شیرین تو
از یاد رفته باشم
مبادا
به من فکر کنی و تو را غمگین سازد

ویلیام شکسپیر

بر روی شن

عشقی که بر اساس مهر و محبّت بنا نشده باشد
چونان قلعه‌ای است بر روی شن
حتی اگر دیوارهایش مستحکم‌ترین باشند
سر به آسمان ساییده باشد
ماهرانه بنا شده باشد
با زیباترین طراحی‌ها
و درخشش مجسمه‌ها بر فراز طاقچه‌ها
و جوی‌های جاری در گوشه‌های پنهان
با این حال
با وزش بادی مخالف
ریزش بارانی غمگین
گذر روزها
دیوارها سر تسلیم فرود می‌آورند
قلعه فرو می‌پاشد
و با خاک یکسان می‌شود

عشق
برای تحمل رنجِ زند‌گی
اندوه و پریشانی این کره‌ی خاکی
اساسی از مهر و محبّت را نیازمند است

الا ویلر ویلکاکس
ترجمه : مینا توکلی ، احسان قصری

زیبا هستم ای مردم

زیبا هستم ای مردم
همچون رویایی به سختی سنگ
و سینه‌ام جایی‌ست
که هرکس در نوبت خویش زخم می‌خورد
تا عشقی را در جان شاعر بدمد
گنگ و ابدی
مثل ذات

من بر مسند لاجوردی آسمان می‌نشینم
همچون افسانه‌ای که در ادراک نمی‌گنجد
من قلبی از برف را به سپیدی قوها پیوند می‌زنم
بیزارم از تحرکی که خطوط را جابجا می‌کند
هرگز نمی‌گریم و هرگز نمی‌خندم

شاعران دربرابر منش‌های والایم
که گویی از مفتخرترین یادبودها وام گرفته‌ام
روزگارشان را به ریاضت تحصیل گذراندند
در عوض
من برای افسون کردن این عاشقان سربراه
در آینه‌های زلالی که همه چیز را زیباتر نشان می‌دهند
چشمانم را دارم
چشمان درشتم را
با درخشش جاوید

شارل بودلر

متعلق به منی

بس قدرتمندم
هیچ ندارم کسی از من بستاند
هیچ ندارم پنهان کنم در سکوت
یا سراپا چشم باشم از بیم ربوده شدن
می توانم بی پروا بایستم
رو در روی همه بادهای جهان
رو در روی تندبادها
تازیانه های خود را بر من فرود آرید
چه دارم به یغما برید ؟
هیچ برای خود نمی برم
که در هم شکنیدم
هیچ برای خود نمی خواهم
که به زانویم درآورید
هیچ نیندوخته ام در کاسه تهی دستانم
که به زنجیرم کشید
آزادم اکنون
با بال ها و رویاهایی رها
بس توانا برای درآغوش گرفتن همه چیز
و تو ای دنیا
هر چه بیشتر از من می ستانی
بیشتر در چنگ منی
و چون از خود دست شویم
بیشتر از هر زمان دیگر
متعلق به منی

بلاگا دیمیتروا