ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هیچ نمیدانم
من تو را چهزمانی
و در کجا گم کردم ؟
آیا تو را باران شست
و یا کولاک تو را با خود برد ؟
من این حکایتِ عشق را
یکباره به آخر رساندم
در جستوجویت نبودم
که اگر بودم
یقین پیدایت میکردم
در این دنیا
تنهاترین هراسم
تو را گم کردن بود
تو نیستی و اکنون
دیگر در این دنیا
از چیزی نمیهراسم
اما بدونِ تو
گویی همهچیز برای من
رنگِ شکست دارد
گفتهاند
انسانهای پر درد
دردشان را به آب میگویند
چه خوب که آب نیز آمد
از درد رها شدم
گمان مکن
که بیتو
روزگارِ خوشی دارم
تا به یادِ تو میافتم
هرشب تنگحوصلهام
رامیز روشن شاعر آذربایجانی
مترجم : فرید فرخزاد