چرا زنگ می زنی بانو ؟

چرا زنگ می زنی بانو ؟
چرا چنین متمدن ظلم می کنی ؟
این هنگامه که وقتِ مهربانی مُرده
و گاهِ اقاقی گذشته
چرا صدایت را
به قتلِ دوباره ام وا می داری ؟
من مردی مُرده ام
و مُرده باز نمی میرد
صدایِ تو ناخُن دارد
و گوشتِ من ، چون دیبایِ دمشقی
سوزن دوزِ زخمه ها

آن روز
تلفن
ریسمانِ یاسمن بود بینِ من و تو
حالا طنابِ دار

تماسِ تو
فرشِ ابریشم بود که برآن تکیه می زدم
حالا صلیبی از خار
که بر آن جان می کنم

از صدای تو سرخوش بودم
آن گاه که چون گنجشکی سبز
از گوشی بیرون می پرید
با او قهوه ام را می خوردم
سیگار می کشیدم
و به‌ بی کران پر می گشودم
با او

صدایِ تو
تکه ای ناکندنی بود از بودنم
چشمه بود و سایه بود و نسیم
شادی برایم می آورد ، و عطرِ گل های وحشی
حالا چون ناقوس های جمعه ی غمگین
که به باران های جانگداز می شویدم

بس کن این کشتار را بانو
رگ هایم همه بریده
و عصب هایم گسسته
شاید صدایت
چون همیشه بنفش باشد
اما دریغا  
نمی بینمش نه نمی بینم
چرا که کوررنگ شده ام

نزار قبانی
ترجمه : آرش افشار
نظرات 1 + ارسال نظر
hadis دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 17:50 http://hadiss1992.blogfa.com

Besyaaaaar ziiiiibaaaaa

ممنونم از توجه شما خانم حدیث عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.