ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دنبال مقصر می گردی
راه دوری نرو
غیر از خودت کسی تقصیری نداشت
او فقط به تو کمی امید داد
تو در مقابل
همه چیزت را
جمال ثریا
مترجم : سیامک تقیزاده
خیلی زیبا بود...
ممنونم//
از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامی
با مهر
احمد
سلام جناب زیادلو


امیدوارم خوب باشید.چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود دوست عزیز. عذر مرا بپذیرید خیلی درگیر هستم. از تک تک انتخاب ها لذت بردم. سلامت باشید
سلام خانم متولی عزیز
خیلی خوشحال شدم که بعد از مدتها شما را اینجا می بینم واقعا جای شما و ترجمه های بسیار شیوا و زیبای شما خالی میباشد ما نیز دلتنگ انتخاب های ناب شما میباشیم امیدوارم هر چه زودتر شما وبلاگتان را به روز کنید تا ما از خوندن اشعار انتخابی تان لذت ببریم در ضمن از اینکه اشعار انتخابی مرا دوست داشتید خوشحال هستم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
سلام
مثل همیشه انتخاب ها زیبا ست
گاهی سخن بسیاره اما دل پرسکوت
سلام کاکتوس عزیز
ممنونم از همراهی صمیمانه ات دوست عزیز
خوشحالم که انتخاب های هفتگی ام رادوست داشتی
مانا باشی
با مهر
احمد
درود ها احمد آقا عزیز و گرامی نگاه شما برایم باعث افتخار است در پناه خدا سالم و سلامت باشید ...
سلام اقا محمد عزیز
ممنونم از لطف شما و همراهی صمیمانه تون دوست عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
و از قرار
ما
نمی دانستیم
نمی دانستیم که سرو می گذرد
و راه
در تو به توی عشق
می ماند
و تصویر کبوتری در شیشه می افتد
که از راز های جهان
باز می آید
مرگ
از قرار
پاره سنگی بود
و ما
نمی دانستیم
((شاپور بنیاد))
بخوان ، ای مرغ مست بیشه دور
که ریزد از صدایت شادی و نور
قفس تنگ است و دل تنگ است ، ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پر شور
((فریدون مشیری))
باد که می آید

خاک نشسته برصندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن .
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت
گروس عبدالملکیان
..............................................................
عاقلانه کنار گذاشتمت
اما هر بار که
مژه ای می افتد
روی گونه ام
بی اختیار
تو را آرزو می کنم...
مثل بعضی صبح ها
که یادم می رود نیستی
وَ بلند می گویم:
صبح به خیر...
.
مینا_آقازاده
تو چه دوستداشتنی هستی ای زن

علیالخصوص
زمانی که در فاصله دو شکنجه به خوابم میآیی
قلبم البته تندتر میزند
اما نمیدانم
آیا به دلیل این رویای سبز شکوفان است ؟
یا به دلیل شکنجهای که در انتظار شانههای لرزان ؟
همیشه از خود میپرسم :
چرا لحظاتی را که با تو نبودم با تو نبودم ؟
و در فاصله دو شکنجه
این پرسش پیوسته در برابرم مثل نگاه مرموزی میایستد :
آیا زمانی خواهد رسید
که من باز به اختیار خود در کنار تو باشم
یا در کنار تو نباشم ؟
آنگاه چگونه ممکن است فکر کنم که نخواهم
که حتی لحظهای در کنار تو نباشم ؟
رضا براهنی
سلام و صبح بخیر خدمت جناب زیادلو عزیز بیاد دارم چند سال پیش وقتی با وبلاگ شما آشنا شدم هر روز می آمدم و شعر های نابی را میخواندم ب واقع باید بگم شما شاعران زیادی را ب من معرفی کردید ک تا قبل نمیشناختم منم یه وبلاگ شعر دارم مث شما ک 7000 تایی پست شعر از شاعران ایران و جهان درش قرار دادم و بیشتر انگیزه این کار برام شما بودید ممنونم که هستید و این صفحه شعر را ب روز می کنید یک ایران از شما سپاسگذارم ...
سلام اقای شیرین زاده
قبل از هر چیزمن باید از همراهی صمیمانه تون از شما سپاسگزار باشم
دوست عزیزمن از بدو تاسیس وبلاگتان با اون اشنا شدم و همیشه پیگیر وب شما بودم البته من دلایل خاص خودم را داشتم که پیگیر بودم در ضمن اگر تا حال در وبلاگتان کامنتی نگذاشتم بخاطر پست های فراوانی است که شما هر روز میکذارید از اونجایی که وقت من خیلی محدود است و نمی توانم زیاد پای نت باشم تنها به نگاه کردن و خواندن بعضی از شعرها وبلاگتان می پردازم امیدوارم مرا ببخشید در هر حال من برای شما ارزوی موفقیت میکنم و بهترین ها را برایتان می خواهم
مانا باشید
با مهر
احمد
زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
زندگی نیست بجز دیدن یار ،
زندگی نیست بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه ی یک عمر بیابان دارد
((مسعود فردمنش))
هر سربازی

در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمه های یونیفورمش
زنی را به میدان جنگ میبرد
آمار کشته های جنگ
همیشه غلط بوده است
هر گلوله
دونفر را از پا در می آورد
سرباز
و دختری که در سینه اش میتپد
مریم نظریان
یا شکور
سلام بر شما
یادش بخیر آن روزها که وبلاگ ها پر رونق تر بود !
امروز تولد 4 سالگی لباس شُکر است ، منتظر کوکهای سابق تان هستم
سلام خانم محجوبه عزیز
خوشحالم که بعد از مدتها شما را زیارت میکنم
من برخلاف دیگر دوستان همچنان وبلاگم را به روز میکنم ولی متاسفانه شما خیلی وقت است که وبلاگتان را به روز نکردید از اینکه وبلاگتان چهار ساله شد بهتون تبریک میگویم
امیدوارم همواره در کنار خانواده شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
دلتنگ تر از من
ماهی قرمزی بود ، که
برای دیدنت
از تنگ
بیرون پریده بود ...
((محمد شیرین زاده))
هر شبی که تنیده ای بر من



از زمهریر زمستان
مرا هراس نیست
صبح دم
شبیه پروانه
از مطلع یک خواب پیله ای
ناگاه
تا آفتاب نگاه تو پرواز میکنم
سارا عبدی
ممنونم از حضورتان دوست گرامی
با مهر
احمد
مرزها تنها می توانند
لب ها را از هم دور نگه دارند
نسیمی که هر شب
موهایت را
بر پیشانی ات می ریزد
باد پریشانی ست
که از انگشتان من گذشته است
((علیرضا عباسی))
اگرچه خواهی رفت اما

نه در ذهنم محو خواهی شد
اما نه در قلبم
من هنوز هر عصر برای تو چای میریزم
هنوز هر شب برایت فال می گیرم
هنوز هم وقتی خوابی می بوسمت
تو می روی
و زندگی دیوانه ها ادامه خواهد داشت
محمد برقعی
به مردی فکر کن
که از چشم های دخترکی باکره
ماهی قزل آلا صید می کند
یا دخترکی باکره
که روی گونه هایش
توت های وحشی شرم می رویند
و به اینکه این سطرها
چگونه اتفاق افتاده اند
تا جهان
شکل شاعرانه تری را تجربه کند
و مردی
که انقدر به تو فکر کرده
که فراموشی گرفته
نامش را
خانه اش را
و حتی یادش می رود
شاعر است
مردی که به تو فکر می کند
و با منطق شعر
و جهان را فلسفه میبیند
پر از علامت سوال
که یکی یکی
درون چشم های دخترکی باکره می اندازد
و ماهی قزل آلا صید می کند
سید مهدی مرادیان
تا دیروز فکر می کردم



زندگی کرده ام
اما امروز فهمیده ام
که با فکر کردن نمی توان زندگی کرد
گاهی هم می شود قمار کرد
دل را به دریا زد
دریایی شدن فکر کردن نمی خواهد
لزومی ندارد
دائم دلواپس سیلی موج ها باشم
یادم باشد که پس از هر طوفانی
دریا هنوز دریاست
وقت تنگ است
باید دل به دریا بزنم
نسل مرداب ها رو به انقراضند
رضا آهنگری
ممنونم از همراهی ات دلارام عزیز
موفق باشی
با مهر
احمد
من دوستت دارم


شاید گوش تو به شنیدن این جمله عادت دارد
اما زبان من سخت میچرخد روی این جمله
زبان من هرز نیست
اما انگار گوش تو هرز است..!
همان بهتر که باورم نکنی...!
سلاااااام عزیز دل
چه اشعار زیبایی!!!!
دم شما گررررم با چنین انتخاب های قشنگی
تنهـاتر از آنم



که واقعیت داشته باشـم
به خیابان میـروم
و ساعت ها در خـودم قـدم میزنم
از تـو
تنهـا خاطره ای مانده است
که امشـب
چون اسـبی زینش میکنم
بر آن میتـازم
و از استخـوان هایم بیرون میزنم
اسبی که رد سُم هایش
سـطریست
که در دور دست شـعر میشـود
گروس عبدالملکیان
سلام دوست عزیز
ممنونم از لطف شما
خوشحالم که انتخاب هایم را دوست داری
مانا باشی
با مهر
احمد
درود
مرسی از حضورتان بزرگوار
مانا باشی
با مهر
احمد
ﻣﺠﺎﻝ ﺩﯾﺪﺍﺭﯼ ﻫﺴﺖ
ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺰﻳﺮﻩ ﻱ ﻣﺘﺮﻭﻙ
ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻄﺮﻱ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﻱ ﺁﺑﻬﺎﻱ ﻋﺎﻟﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﻛﻠﻤﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻲ
ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻲ
ﮔﺎﻫﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﻛﺴﻲ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩ
((ﻋﻤﺮﺍﻥ ﺻﻼﺣﻲ))
خسته تر از من ... سایه ام

زانو میزند کنارِ گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است
نیکى فیروزکوهی
خواهش می کنم
زود تر از من بمیر
چرا که نمی خواهم
در آن دنیا هم
منتظر آمدنت باشم ...
((محمد شیرین زاده))
رنجشی نیست



آدمها همینند
خوبند ولی فراموش کار
میآیند
می مانند
می روند
مثل مسافران کاروان سرا
مثل ازدحام بی انتهای یک خیابان
کسی برایِ بودن
نیامده ...
نمیآید
نیکی فیروزکوهی
با سپاس از همراهی تون دوست گرامی
با مهر
احمد
میبینم که روزی گریزان میشوی

نمیتوانم اصرار کنم، نمیتوانم فرار کنم
صدایت را اما برایم بگذار
میدانم روزی جدا میشوی
موهایت را نمیتوانمنگه دارم
بوی خوشت را اما برایم بگذار
میفهمم که روزی میروی
همین حالا هم خرابم، نمیتوانم فروبریزم
رنگت را اما برایم بگذار
حس میکنم که روزی از دست میروی
که بزرگترین درد من است
گرمایت را اما برایم بگذار
بهوضوح میبینم که روزی فراموش میکنی
دردْ دریای خاکستری وسیعیست
طعمت را اما برایم بگذار
هیچجا نمیروی
حق ندارم نگهت دارم
خودت را اما برایم بگذار !
عزیز نسین
انتخابها دلنشینند به تمام..درود و سپاس فراوان احمدآقای عزیز و گرانقدر
می خواهم دوستت بدارم



تا به جای همه جهانیان پوزش بخواهم
از همه جنایاتی که مرتکب شده اند
در حق زنان
از زنانگی ات دفاع می کنم
آن سان که جنگل از درختانش دفاع می کند
و موزه لوور از مونالیزا
و هلند از وان گوگ
و فلورانس از میکل آنژ
و سالزبورگ از موزارت
و پاریس از چشمهای الزا
می خواهم دوستت بدارم
تا شهرها را از آلودگی برهانم
و تو را برهانم از دندان وحشی شدگان
نزار قبانی
ممنونم از لطف شما نیلوفر عزیز
خوشحالم شعرهای این هفته را دوست داشتید
با مهر
احمد
را ببوس
پیش از آنکه ،
آخرین قطره ی باران
بر زمین افتد
شاید با بوسه ی تو
باران
دوباره باریدنش را
از سر گیرد ...
((محمد شیرین زاده))
مردم همه

تو را به خدا
سوگند میدهند
اما برای من
تو آن همیشهای
که خدا را به تو
سوگند میدهم
قیصر امین پور