همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی

تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
من می‌توانم از طنین یکی ترانة ساده
گریه بچینم
من شاعرترینم

تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
من می‌توانم از اندامِ استعاره ، حتی
پیراهنی برای
بابونه و ارغنون بدوزم
من شاعرترینم

تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
من می‌توانم از آوای مبهم واژه
سطوری از دفاتر دریا بیاورم
من شاعرترینم

اما همه نمی‌دانند
اما زبان ستاره ، همین گفت‌وگوی کوچه و آدمی‌ست
اما زبان سادة ما ، همین تکلم یقین و یگانگی‌ست
مگر زلالی آب از برهنگی باران نیست ؟
تو که می‌دانی ، بیا کمی شبیه باران باشیم

سید علی صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.