مطمئن باش بانوی من

مطمئن باش بانوی من
برای ناسزا نیامده ام
برای آن که تو را بر طناب دار غضب هایم
آونگ کنم نیامده ام
نیامده ام تا با تو دفتر های قدیمی را
دوباره خوانی کنم

من مردی هستم که
دفترهای گذشته ی عشق خود را به دور می افکند
و دوباره به آنها رجوع نمی کند

آمده ام از تو تشکر کنم
به خاطر گل های اندوهی که در تنم کاشته ای
از تو آموختم که گل های سیاه را دوست بدارم
و آنها را در گوشه ی اتاقم آویزان کنم

قصد نداشتم
رسوایی یا ورق های مغشوش را کشف کنم
ورق هایی که دو سال با آنها بازی کرده بودی

برای تشکر آمده ام
از فصل های اشک ریزانم
شب های دراز اندوهم
و همه ی ورق های زردی که بر عرصه ی زندگی ام نثار کردی
اگر نبودی
نه لذت نوشتن بر ورق های زرد را می آموختم
و نه لذت اندیشیدن با رنگ زرد را
و نه لذت عشق ورزی با رنگ زرد را

نزار قبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.