
بانوی من
رسوای زیبایم
که با تو خوشبو می شوم
تو شعری شکوهمندی
که آرزو می کنم
امضای من در پای تو باشد
و سحر بیانی
که طلا و لاجوردش می چکد
مگر می توانم
در میدان های شعر فریاد نزنم
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
مگر می توانم
خورشید را
در کشو هایم نگه دارم
مگر می شود
با تو
در پارکی قدم بزنم
و ماهواره ها
کشف نکنند
که تو دلدار منی
نمی توانم
پروانه ای را سانسور کنم
که در خونم شناور است
نمی توانم
یاسمن را باز دارم
از آویختن بر شانه هایم
نمی توانم
شعری عاشقانه را
در پیراهنم پنهان کنم
زیرا
منفجر خواهد شد
نزار قبانی
احمد
چهارشنبه 10 خرداد 1391 ساعت 18:21