محبوب من نگاه کن

محبوب من نگاه کن
شب بلند زمستان به پایان رسیده است
بنگر که خورشید با شکوه چه بی اندازه زیبا
در ژرفای روشنایی خویش
به گردش در آمده
بیدها که از خواب زمستانی بیدار شدند
رایحه ای شبیه رایحه ی نفس های تو را در هوا منتشر کردند
تابستان آغاز شده است
آری این روزها روزهای بلند تابستان اند
 
عشق من نگاه کن
قابق کوچک من برای تو بر بستر پوشیده از علف اقیانوس لنگر انداخته است
مرغ باران آنچنان پرشتاب از روی دریا نمی گذرد که پاروی من
چشم به راه تو می مانم
آنجا که کوکنارها دست در دست شقایق های نعمانی ظریف و زیبا
در باد می رقصند
و من صدای تو را خواهم شنید
و لبخندت را خواهم دید
که این عهد و پیمان توست

ویلیام کالن براینت
مترجم : نیلوفر آقاخانی