خاطرات

بدترین چیز
خاطرات خوب است
و خاطرات نیمه‌جان
در عکسی قدیمی
که خانه‌ات را
زیر و رو می‌کند

هرمان د کوئینک
مترجم ‌: نیلوفر شریفی

بگو زیبا بود

به زن‌ام
به محبوب‌ام
بگو زیبا بود
با بوسه‌هایت بگو
تا بهتر درک کند
بگذار غمگین شود
چرا که اندوه
زیباترش مى‌کند

بگو هرگز سیگار نخواهم کشید
و نباید از سرطان گرفتنم بهراسد
بگو هرگز نخواهم نوشید
اکنون که ُمرده‌ام
بهترکرده‌ام زیستن‌ام را
و به خاطر بسپار
که بگویى
بسیار بسیار زیبا بود

هرمان د کونینک
مترجم : نیلوفر شریفی

امروز خسته ام

امروز خسته‌ام
امروز
کلامى عاشقانه بر زبان‌ام جاری نیست
امروز
چون یک تخت‌چوبى
از خواب برخاسته‌ام
فکر نمى‌کنم
بتوانم دوست‌ات نداشته باشم

و ساعت‌ها و ساعت‌های متوالى بنوشم
و تو را فراموش کنم
امروز تنها مى‌توانم
اندکى بمیرم
اینقدر که سرانجام
تنها
مجسمه‌ای سرد باشم

شاعر : هرمان دکونینک
مترجم : نیلوفر شریفی

تو زیبایی

تو زیبایی
وقتی گریه می‌کنی
تو زیبایی
وقتی در قاب پنجره
لبخند می‌زنی
تو زیبایی
وقتی خجالت می‌کشی
حتی آن روز
که ترکم خواهی کرد
هنوز هم زیبایی
برای همیشه

هرمان د کوئینک
مترجم : نیلوفر شریفی

من تو را دوست دارم

من تو را دوست دارم
تو آن چه را که نمی‌توانی دوست بدار
توانایی‌هایت را دوست بدار
من ناتوانایی‌هایت را
غرورت را دوست بدار
من شکستنِ آرام آن را در میان بازوانم
بی‌باکی‌ات را دوست بدار
من ضعف‌های حالا و بعدت را

آینده‌ات را دوست بدار
من هر آنچه پایان یافته است
صدها زندگی‌ای را که می‌خواستی داشته باشی دوست بدار
من این یکی را که باقی مانده
و اینکه چگونه با این همه دوری می‌تواند
اینگونه به من نزدیک باشد

من آنچه را که هست دوست دارم
تو آنچه خواهد آمد
مرا دوست بدار ، دوستت دارم

هرمان د کوئینک
مترجم : مودب میرعلایی

برای همدیگر

پیشترها فقط چشم‌هایت را دوست داشتم
حالا چین و چروک‌های کنارشان را هم
مانند واژه‌ای قدیمی
که بیشتر از واژه‌ای جدید همدردی می‌کند

پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتی ، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود ، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راه‌های بسیاری برای انجام دادن این کار

حتا کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن ، در کافه‌ای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن ، اما همیشه با همدیگر

هرمان د کوئینک
ترجمه : مؤدب میرعلایی