ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
او دو زن دارد
یکی بر روی تختاش میخوابد
دیگری بر روی بستر رؤیایش
او دو زن دارد
که او را دوست دارند
یکی در کنارش پیر میشود
دیگری جوانیاش را به او هدیه میکند
و میگذرد
او دو زن دارد
یکی در قلب خانهاش
دیگری در خانهی قلباش
مرام المصری
مترجم : حسین منصوری
زنانی چون من
نمی توانند صحبت کنند
واژه ها چونان استخوانی در گلویشان گیر می کنند
به گونه ای که ترجیح می دهند
ببلعدشان تا بیرون بیاورند
زنانی چون من
تنها گریه کردن را بلدند
با اشک هایی غیرقابل کنترل
که ناگهان چون رگی بریده
بیرون می جهند و به چشم می آیند
زنانی چون من
سیلی ها را تاب می آورند
بی آنکه جرات کنند عکس العملی نشان دهند
می لرزند از خشم
اما خشم شان را
همانند شیری در قفس
سرکوب می کنند
زنانی چون من آزادی را
در خواب می بینند
مرام المصری
مترجم : اعظم کمالی
درد
چگونه مرا شناسایی کرد ؟
نه گلسرخی روی سینهام سنجاق کرده بودم
نه قرار ملاقاتی با او داشتم
فقط تلاش میکردم
خودم را از مخمصهی
آخرین ردپای مردی که رفته است
بیرون بیاورم
مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
امر می کند که خرامان بیا
بخند و بیا
رقصنده بیا
امر می کند در آغوش من بیا
زنانه بیا
او همیشه تازیانه به دست دارد
وجهان را در دستهای خودش می بیند
او یک گلوله تفنگ است
یک خنجر تیز
و زندانی پر از سگهای نگهبان
امر می کند
و انتخاب می کند
راه نمی رود
زیرا برای راه رفتن باید امر کند
زیرا به خودش نمی تواند امر کند
در انتظار ایستاده ام که امر کند
و مرا بخواند
تا آخرین قصه زندگی او را بنویسم
اگر مرا بخواند
مرام المصری
مترجم : بابک شاکر
چشم به راهم
چشم به راهِ چه چیزی ؟
مردی
که گل برایم می آورد
و حرف های شیرین
مردی که من را می بیند و می فهمد
با من حرف می زند و به من گوش می دهد
مردی که برایم گریه می کند
و من دلم برایش می سوزد و
دوستش دارم
مرام المصری
ترجمه : سیدمحمد مرکبیان
تو را
زیر بالشم پنهان می کنم
شبیه کتابی ممنوعه
چراغها خاموش می شوند
و صداها می خوابند
سپس تو را بیرون می آورم
و حریصانه می بلعم
مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
برای جیره ی روزانه ام
به من عشق بده
و قلب غمگینم را سنگین نکن
حتی با ذره ای کوچک
لمسم کن
و گل سرخ را از من دریغ مدار
بر خطاهای من چشم ببند
و رسولانت را بفرست
پیش از آن که پا به جهان من بگذاری
مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
مرد بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
اما یک روز
از خواب بر می خیزد
و درمی یابد
که روحش
پیر شده
زن بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
یک روز
از خواب بر می خیزد
و می بیند
روحش
پنجره را باز کرده
و گریخته
مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
مرد لباسهایش را از تن درآورد
و گرسنگی پیکرش را
تشنگی روحش را
زخمهایش را
جوشهایش را
زشتی و زیبایی اش را
برهنه ساخت
و زن این همه را
زیر چادر تمنایش مخفی کرد
مرام المصری شاعر سوری
مترجم : حسین منصوری
زنانی مثل من
نمیدانند چگونه ادا کنند
کلام مانده در گلو را
که خاری است
می بلعند
زنانی مثل من
چیزی نمیدانند جز بغض فرومانده
گریه ناممکن
ناگهان میترکد
سیل میشود
مثل شریانی شکافته
زنانی مثل من
مشت میخورند
و جرئت نمیکنند بزنند
از خشم به خود میپیچند
مهارش میکنند
زنانی مثل من
مثل شیران قفس
رویای آزادی
در سر دارند
مرام المصری شاعر سوری
مترجم : حسین منصوری
چسبیدهام به تو
بسانِ انسان
به گناهَش
هرگز
ترکت نمیکنم
مرام المصری شاعر سوری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان