زمانی که من در اوج زیبایی بودم

زمانی که من در اوج زیبایی بودم
شهر مخروبه خالی از سکنه بود
با آسمانی نیلی

زمانی که من در اوج زیبایی بودم
بسیاری از نزدیکانم رخت از این جهان فروبستند
جایی در کارگاه
در دریا
در جزیره‌ای ناشناخته
مـن با چه حسی می‌توانستم خود را بیارایم ؟

زمانی که من در اوج زیبایی‌‌‌‌‌ بودم
کسی نبود تا از سر عشق
هدیه‌ای پیشکش‌ام کند
مردان غیر از احترام نظامی
چیزی بلد نبودند
با چهره‌های معصوم
همـه به جبهه‌های جنگ شتافتند

زمانی که من در اوج زیبایی بودم
چیزی نبود شیفته‌ام کند
قلب‌ام فولاد سردی بود
دست و پای‌ام درخشان از رنگ طلایی

زمانی که من در اوج زیبایی بودم
کشورم جنگ را باخت
جنگی احمقانه را
آستین پیراهن‌ام را بالا زده
و در شهر سوت و‌ کور قدم زدم

زمانی که مـن در اوج زیبایی بودم
موسیقی جاز بود که از رادیو پخش می‌شد
تشنه‌ی موسیقی بیگانه
ممنوعیت کشیدن سیگار را زیـرپا گذاشتم

زمانی که من در اوج زیبایی بودم
بدبخت‌ترین آدم دنیا بودم
دل‌گیر و بی‌هدف
پـس تصمیم گرفتم
تا می‌توانم عمـر طولانی داشته باشم
تا من هم
 مثل نقاش فرانسوی " ژرژ روا"
بعـد از پیری
نقاشی‌های بسیار زیبایی بکشم
تا شـاید عمر تلف شده را جبران کنم

ایباراگی نوریکو شاعر ژاپنی
مترجم : بهنام جاهد زاده