آن غروب را به یاد می آوری ؟

آن غروب را به یاد می آوری ؟
هنگامی که دریا ناآرام بود
هنگامی که در میان رزهای وحشی
آواز بلبل به گوش می رسید
و شاخساران معطر اقاقیا بر بالای سرت
در رقص بودند
درختان تاک ، در هم پیچیده از میان سنگ ها
سرک می کشیدند
آن جاده باریک خاموش
بر فراز دریا گسترده شده بود
در کنار هم می تاختیم ، دست تو در دستم
آیا به یاد می آوری
غرش آن رود خروشان پس از باران را ؟
که ذرات خود را بر سراپای ما می افشانید
و اندوهمان چه دور به نظر می رسید از ما
آه چگونه همه آنها فراموشمان شد ؟

الکسی کنستانتینوویچ تولستوی