اگر تو زخم عشقی
من عاشقی شیدایم
گرتو شراب عشقی
از ساغر نگاهت
من مست و بی پروایم
اگر گلی
من پروانه
می نوشم شیره ات را
عشق و دلداریت را
اگر باغی زرد و خشکی
می بارم بر سرت اشک
برای سر سبزای ات
اگر تو باشی فردوس
من مفلسی بی چیزم
اگرتو باشی دوزخ
من چون ستمکاری
می آیم و می مانم
می سوزم در آتشت
اگرتو همچو بادی
بیا
بگذر
ازخاک و تخت وباغم
اگر موجی
من دریا
رقص خوش زریان را
چون شعله ای در جانم
روشن و فروزان کن
اگرتو خاکی هستی ، مرده از بی بارانی
من شر شر بارانم می ریزم بر جان تو
اگر سرزمینی تو ، اما بی نام ونشان
من نام ونشانتم
اگر چون من عاشقی
بیا من شو
با رنگ و بویم بمان
بیا و هم آهنگ شو
اگر بوئی نبردی ، تو از عشق و دلداری
بشنوصدای من را
که آهنگ زندگی ست
آویزان نوری شاعر زن کرد
مترجم : بابک صحرانورد