
من نمی خواهم
که بوسه را بفروشند
و خون را بفروشند
و نسیم خریداری شود
و باد را به اجاره دهند
من نمی خواهم
که گندم بسوزد و نان نایاب شود
من نمی خواهم
که در خانه ها سرما باشد
و در کوچه ها ترس باشد
و در چشم ها خشم باشد
من نمی خواهم که
در میان لبخند ها دروغ در بند باشد
و در گاو صندوق ها میلیون ها ثروت زندانی شده باشد
و پاکان در زندان ها گرفتار بمانند
من نمی خواهم
که روستایی بدون آب کار کند
و ملاح بی قطب نما دریانوردی کند
و در کارخانه سوسن نباشد
و در معادن سپیده دم در نگاه ننشیند
و در مدرسه معلم نخندد
من نمی خواهم
که پسرم رژه برود
و پسران مادر ها رژه بروند
و تفنگ و مرگ را بر دوش بکشند
و تفنگ شلیک کند
و تفنگی ساخته شود
من نمی خواهم
که نهانی دوست داشته باشم
و نهانی بگریم
و در خفا آواز سر دهم
من نمی خواهم
که دهانم را ببندند
آن زمان که میگویم من نمی خواهم
آنخه لافیگوئه
برگردان : قاسم صنعوی