شب زیبایی بود

شبِ زیبایی بود
هیچ‌کس
بینِ درختانِ زیتون نبود
هیچ‌کس
ندید که چگونه تو را می‌خواهم
چگونه عاشقِ تو هستم

امروز
درختانِ زیتون در خواب‌اند
و من بیدار
هیچ‌کس در این دنیا نمی‌تواند
زخمی که غرورِ تو برجای گذاشت
را التیام بخشد
چگونه با آن همه عشق
توانستی
مرا برنجانی ؟

فرانسیسکو خاویر لوپز
مترجم : مرجان وفایی 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.